نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
جامعه و حوادث

درامتدادتاریکی؛ دختر نقاش

منبع
خراسان
بروزرسانی
درامتدادتاریکی؛ دختر نقاش
خراسان/ روزي که به خاطر لجبازي با پدرم تصميم به ازدواج با آن دختر نقاش گرفتم، هيچ گاه تصور نمي کردم که با اين ازدواج همه آمال و آرزوهايم بر باد خواهد رفت و اين عشق خياباني روزگارم را سياه خواهد کرد به طوري که ... جوان 24 ساله در حالي که بيان مي کرد، چهار سال از دوران نامزدي ام مي گذرد اما به خاطر بدبيني و سوءظن هاي همسرم هنوز نتوانسته ايم زندگي مشترک خود را آغاز کنيم به مشاور و مددکار اجتماعي کلانتري پنجتن مشهد گفت: چهار سال قبل در رشته مهندسي عمران پذيرفته شدم، آرزوهاي زيادي را در سر مي پروراندم چرا که همواره در دوران تحصيل دانش آموز موفقي بودم. مي خواستم در اين رشته به مهندسي متبحر تبديل شوم و ادامه تحصيل بدهم. با وجود اين هيچ گاه به ازدواج فکر نمي کردم در واقع قصد داشتم بعد از اتمام تحصيلات و پايان خدمت سربازي، ابتدا شغل مناسبي پيدا کنم و بعد عاقلانه براي ازدواجم تصميم بگيرم. اما فقط به خاطر يک لجبازي احمقانه سرنوشتم به گونه اي ديگر رقم خورد. پسر جوان آهي کشيد و ادامه داد: من و پدرم اختلاف سليقه زيادي با يکديگر داشتيم و بر سر موضوعات بي اهميت به مشاجره لفظي مي پرداختيم. آن روز هم جدل بين ما به خاطر ثبت نام برادر کوچک ام آغاز شد. پدرم معتقد بود برادرم بايد در مدرسه نزديک منزلمان تحصيل کند اما من به خاطر محيط نامناسب محله مخالفت مي کردم به همين دليل بعد از يک مشاجره طولاني از خانه بيرون زدم و به پارک ملت مشهد رفتم تا کمي آرام بگيرم. در اين هنگام بود که دختر نقاش توجهم را به خودش جلب کرد و نيرويي دروني مرا به سوي آن دختر کشاند. او منظره زيبايي را نقاشي کرده بود. نفهميدم عاشق «روشنک» شدم يا به هنر او عشق ورزيدم. خلاصه آشنايي من و روشنک به ارتباط تلفني کشيد و من او را سنگ صبور خودم يافتم. در مدتي کوتاه، عشقي آتشين در وجودم زبانه کشيد تا اين که ماجراي عشقم را با خانواده ام در ميان گذاشتم اما به محض اين که پدرم ساز مخالف کوک کرد، من هم علم لجبازي را برافراشتم تا به هر طريق ممکن با روشنک ازدواج کنم. خلاصه در مجلس خواستگاري قرار بر اين شد که من در زمان نامزدي درس و خدمت سربازي را به پايان برسانم و بعد از آن زندگي مشترکمان را آغاز کنيم. هنوز چند روز از برگزاري مراسم عقدکنان نگذشته بود که احساس کردم رفتار همسرم با من تغيير کرده است. علت را که جويا شدم گريه کنان گفت: تو چند بار به خواهرم لبخند زدي! و به او نظر داري! مات و مبهوت فقط نگاهش کردم و از شدت ناراحتي از خانه آن ها بيرون آمدم. اما اين آخرين سوءظن او نبود و مدام تصور مي کرد من قصد خيانت به او را دارم. بارها با گوشي دوستانش تماس مي گرفت تا مرا امتحان کند. آشنايي خياباني ما موجب اين بدبيني شده بود، به طوري که کار به درگيري خانواده ها کشيد. به ناچار تحصيلات دانشگاهي را رها کردم و بعد از اتمام سربازي در فروشگاه يکي از دوستانم مشغول کار شدم ولي همسرم هنوز مخفيانه با مخاطبان تلفن همراهم تماس مي گيرد تا از وفاداري من مطمئن شود. در حالي که همه آرزوهايم بر باد رفته است، کارت جشن عروسي را توزيع کرديم اما باز هم به خاطر همين سوءظن ها همه چيز به هم ريخت و ... همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد: آخرين خبر در سروش http://sapp.ir/akharinkhabar آخرين خبر در ايتا https://eitaa.com/joinchat/88211456C878f9966e5 آخرين خبر در بله https://bale.ai/invite/#/join/MTIwZmMyZT آخرين خبر در گپ https://gap.im/akharinkhabar