فراموشی در ماه چهارم ممنوع!

با کرونا از کاپشن و کلاه؛ از زمستان به متفاوت ترين عيد نوروز عمرمان رسيديم. چيز زيادي از فصل گل و گلاب، ارديبهشت؛ زيباترين ماه بهار متوجه نشديم. روزه و روضه ها، سفره هاي افطار و سحر ماه خدا را در خلوت با خدا در خانه هايمان تجربه کرديم. بي آنکه ساده گذشته باشد، بيشتر در خانه مانديم تا حضور غيرضروري ما بار اضافه اي به دوش خسته #قهرمانان_سلامت نگذارد. حالا که خبرها حاکي از آن است که از روزهاي اوج موج اول کرونا تا حدي فاصله گرفته ايم و مشاغل به شرط رعايت دستورهاي بهداشتي اجازه فعاليت دارند، شايد بد نباشد آلبوم قهرمانان سلامت را ورق بزنيم و به بهانه اين عکس ها در ماه چهارم مبارزه با کرونا از رزمنده هاي سلامت تشکر کنيم. عکس هايي که فرصتي است تا به قهرمانان سلامت بگوييم: فراموش کردن شما فقط محال نيست؛ ممنوع است!
مأموريت جديد مبارک!
ما نام «نرجس» را فراموش نمي کنيم. دختر نحيف و جواني که در يکي از روزهاي سخت بمباران کرونايي شهيد شد. همان روزهاي جولان اين ويروس منحوس در شمال کشور. نرجس درست روزهايي رفت که تازه آغاز ماجراي کرونا بود و او رزمنده خط مقدم. بعضي رسانه ها با اهداف معلوم خواستند ايثار شهيده اين روزهاي کرونايي را مصادره و مغلوب کنند. شجاعت و رزمش در خط مقدم را عجز و اجبار نشان دهند و بگويند به خواست خودش در اين مسير نبوده و جان شيرين خود را تلخ از دست داده اما حرف هاي پدر نرجس تکليف را معلوم کرد که دخترش عاشق خدمت در راه خدا بوده است. فقط خدا مي داند خانواده آبرومند و نيازمندي که اين بسته را مزين به تصوير او دريافت کردند، موقع ديدن عکسش چه حالي داشتند؟ شايد گفتند: دخترمان نرجس اين روزهاي سخت از آسمان حواسش به ما هست و دلگرم شدند در اين روزهاي سخت به زندگي؛ مأموريت جديد مبارک، رزمنده!
گنج هم مسري است؟
هنر مي خواهد در اين روزهاي مفلوک اقتصادي جهان و غم هاي کرونايي، درست وسط بساط بيماري و بيمارستان، گنج پيدا کردن. روزهايي که ما از ملال ماندن در خانه گله کرديم، نوشتيم و روانه فضاي مجازي تو هم گنج پيدا کردي هم مشخصاتش را نوشتي تا دست همه به آن برسد. از خودت اما نام و نشاني نشد پيدا کنيم، نوشتي: «پايان دياليز شش مريض کرونا مثبت. احساس رضايتي که امروز داشتم را با کل دنيا عوض نمي کنم.» غم دياليز خودش هزار زخم کروناست و حالا تو با اين روحيه 29 فروردين 1399 و روزهاي بعد، دمخور و مونس دياليزي هاي کرونا مثبت بودي که فکر مي کردند از زمين و زمان برايشان بد باريده. شک نداريم حال خوش تو مسري است از سينه تو به رگ هاي شش دردمند.
متشکريم با گريم!
اين روزها که بعضي ميکاپ آرتيست ها يا همان آرايشگران به زبان خودمان در فضاي مجازي، شيوه آرايش را به خانم ها آموزش مي دهند و گاه افراط گرايانه ادعا مي کنند، درمان افسردگي کرونايي هر روز تجربه يک آرايش است، چند بانوي جوان دست به ابتکار جالبي زده اند. از ابزار آرايش هنرمندانه و به سبک گريم استفاده مي کنند. تشکري و يادبود متفاوتي به پرستاران هديه مي دهند. بانوان جواني که خودشان را جاي پرستاران خانم جواني مي گذارند که رد ماسک و خستگي شادابي چهره آن ها را دزيده است. يکي از اين خانم ها نوشته بود: چهره ام را که ديدم از ترس داشتم سکته مي کردم، يعني رد زخم ماسک ها مي رود؟ اين يکي هم نوشته بود جهان فداکاري تان را فراموش نمي کند. حس متفاوتي است، ابزار زيبايي حالا در خدمت خسته و زخمي نشان دادن چهره هاست تا زيبايي قلب مهربان قهرمانان سلامت بيشتر به چشم بيايد.
دستت را خوانديم، پرستار...
اولين ها مهم هستند وقتي از دست بروند تبديل به حسرتي بزرگ مي شوند و گاه عميق تر؛ داغي در سينه. هستند اما اولين هاي از دست رفته اي که به مراتب شيرين تر مي شوند اگر فداي يک اولويت و يک اولين بزرگتر شوند. شيرين مثل مدال افتخاري که از گردن زندگي آدم آويخته مي شود. درست مثل اولينِ کف دست نوشته پرستار پور احمد. کف بيني گاه فقط کار فالگيرها و هميشه عيب نيست. ما کف دستت را خوانديم سرباز سفيدپوش و تمام ماجرا آمد دستمان. تو اولين سال تحويل زندگي مشترک و اولين سالگرد ازدواجتان را فداي سلامتي ما کردي تا داغ نبينيم. دستت براي ما نمک دارد؛ باور کن! همين حالا و به قول جهان مجازي #يهويي دعا کرديم دستتان هيچ وقت از دست خدا جدا نشود.
پرستار ليرابي از ايران
چند وقت پيش عکس چهره يک پرستار برزيلي که رد و زخم جاي ماسک داشت به اشتباه براي نشان دادن زحمات قهرمانان سلامت در فضاي مجازي دست به دست چرخيد حتي وزير بهداشت هم به اين عکس اشاره و از فداکاري هاي اين قشر تشکر کرد. طولي نکشيد عکس يکي از بانوان پرستار کشور پربازنشر شد. چهره اي به مراتب آسيب ديده تر از چهره پرستار برزيلي. کاربران نوشته بودند آنقدر بازنشر کنيد تا برسد به دست آقاي وزير. صاحب اين عکس بانو ليرابي است پرستار بيمارستان عيسي بن مريم اصفهان.
غذا را بهانه مي کنم
مريم پرستار بيمارستان ابن سيناي همدان است. کرونا شرايط زندگي او با خانواده را تحت تاثير قرار داد. در يک خانه کنار والدين و برادرش زندگي مي کرد اما جدا از آن ها غذا مي خورد. مادر تقريبا هر روز به خصوص روزهاي اوج کرونا دخترش را از زير قرآن رد مي کند و به محل کارش؛ بخش کرونايي هاي بيمارستان بدرقه. تقريباً هر روز براي دخترش غذاي خانگي و دستپخت خودش را مي برد بيمارستان و اين طور تحويل مي دهد و ديدار تازه مي کند. غذا بهانه است؛ مادر دلتنگي و دل نگراني هايش را بر مي دارد و از اين سر شهر به آن سر شهر مي رود تا ببيند دخترش، مريم حالش خوب است؟
شوخي ممنوع؛ براي خودم!
پرستار ديگري که چهره اش پيدا نبود پشت لباسش نوشته بود اگر بدانيد اين لباس ها چقدر گرم است در خانه مي مانيد. چند دقيقه اي ذهنم درگير بود که درست مي گويد بنده خدا، من طاقت پوشيدن يک دست و ماسک در هواي گرم اين روزها را ندارم. هاي گرم نفس هايم که توي ماسک مي پيچد و به صورتم بر مي گردد، دلم مي خواهد ماسک را بکنم و آزاد نفس بکشم اما ميخکوبم کرده اين عکس. روزنه اي روي صورت اين رزمنده سلامت نيست که عرق از آن نچکد. چشم هاي خسته و نگران، صورت و موهاي تمام خيس و فشار کاري روزهاي اوج کرونا. عکسش را سنجاق مي کنم در ذهنم تا وقتي خسته و کلافه شدم، يادم بماند خستگي من در برابر خستگي او شوخي بزرگي است.
پ مثل پرچم مثل پرستار
پ مثل پرچم مثل پرستار و پيروزي بر کرونا جان مايه اين تصوير باشد، شايد. ورزشکارها رسمي دارند شيرين، وقتي در رقابتي برنده مي شوند پرچم کشورشان را دورتا دور زمين مسابقه روي دوش يا بين دو دست مي گيرند و مي دوند. حالا در روزهاي کسادي و تعطيلي ورزش در بيمارستان شهيد چمران شيراز اين بانوي پرستار غيرت ايراني را به نمايش گذاشته است. به اميد پيروزي بر کرونا پرچم کشور را بين دستانش گرفته. حس خوب و پر غروري رقم زده. کاش صدايمان به گوشش مي رسيد و مي ديد مثل تماشاچي هاي يک مسابقه تمام عيار و کم نظير براي پيروزي اش هورا مي کشيم و تشويق مي کنيم.
خدا نزديک است...
شايد اين روزها تلخ باشد اما حس خوب و سخاوت معنوي اين تصوير هم مي ماند به يادگار. پرستاري قرآن به دست که بر بالين بيمار بدحال کرونايي قرآن مي خواند و براي سلامتي اش دعا مي کند. چشم و زبان او شده براي خواندن کلام خدا. يک تير و دونشان هوشمندانه اي است هم خودش آرام مي شود هم بيمار. در اين عکس نه چهره پرستار پيداست نه بيمار اينجا چهره دعا و نيايش ديدني و زيباست براي ما که با مزه دعا زير دندان هايمان قد کشيده ايم.
اين عکس هم حال و هواي جالبي دارد، بانو! امسال هم هفت سين خانواده را چيدي، مفصل تر از سال هاي قبل حتي با وجود شرايط کرونايي خودت و خانواده ات. هفت سين امسال کف دستان تو، توي قنوت تو جا شد. همان دعايي که از خدا براي همه سلامتي خواستي و آرزوي سخاوتمندانه و شيرين تو سرباز سفيدپوش تا هفت آسمان رفت. زير اين عکس نوشته بودند: لحظه سفيد تحويل سال.
تولد بدون کرونا هم مي رسد
پرستاري با ماسک جراحي جشن تولد گرفته است. عکس را در صفحه بانويي به نام بيگدلي مي بينم. دختر جواني که نوشته و اين طور وصف کرده جشن تولد متفاوت را در روزگار کرونا: 26 سالگي عزيز لطفاً من را به سلامتي به 27 سالگي برسان. به گمانم عکس خودش نيست و خلاقيت پرستار بي نام را قرض گرفته است. روزشمار عمر کرونايي، نوار قلبي نقاشي شده روي ماسک و محدوديت هاي اين روزها حس خوبي ندارد. اميد اما در اين عکس موج مي زند. بين انگشتان پرستاري که روي ماسک تولد خودش را به خودش تبريک گفته و مي خواهد پا به پلکان ديگري از عمر بگذارد. جهان تنگ شده بر کرونا بين اين دست ها، آن چشم هاي خندان و اين تبريک پر اميد.
احترام نظامي سروهاي سفيد
بيمارستان امام(ره) در جيرفت اين روزها سربازخانه شده است. اين احترام نظامي در سربازخانه سلامت جيرفت يعني اگر تا قبل از اين کسي شک داشت حوزه سلامت و بهداشت امروز جبهه جنگ با کروناست، شک هايش را کنار بگذارد. اينجا و در تمام مراکز درماني کشور رزمنده هاي سفيدپوش بسياري براي سلامتي مردم اين کشور خبردار ايستاده اند. بانوي کاربري پاي اين عکس نظرش را اينطور نوشته بود: تا ديروز فکر مي کردم سروها سبزند اما امروز سرونازي سفيدپوش ديدم. جمله اي هست که مي گويد فرزند زمانه خود باش و شايد اين عکس نمايش و مصداق خوبي براي آن باشد.
در روزهاي کرونا که حتي شادي و فرصت حضور در جشن هاي نيمه شعبان و رمضان را از ما گرفت در تهران پرستاري سربند يا صاحب الزمان(عج) به پيشاني بسته و ياد سال هاي دفاع مقدس را در ذهن ما زنده مي کند؛ ياد سرها، سربندها و شب هاي عمليات را. اين عکس حال و هواي دهه 60 را دارد.
نامتان دلگرمي ماست...
نشاني کوي نيکنامان را يادداشت کن آقاي فرشاد نادري: تبريز، بيمارستان شهيد محلاتي، کوي نيکنامان. روي پيراهنت نام جوانِ بانو ليلا(س)؛ حضرت علي اکبر(ع) را نوشتي، گفتي کرونا را شکست مي دهيم. ما تازه به اين عکس رسيده ايم. شعري که روي لباس استريل نوشتي را به زحمت خوانديم: در کوي نيکنامان ما را گذر نداند/ گر تو نمي پسندي تغيير ده قضا را. رزمنده هاي فداکار جبهه سلامت اين روزها نيک ترين نامي هستند که ما را به حضور و فداکاري شان دلگرم کرده اند. خداوند فرموده: من نزد حسن ظن مومن هستم. ما ايمان داريم به اين فداکاري هاي خالصانه و دست به دامن همين حسن ظن مي گوييم کوي نيکنامان بايد جايي همين جا باشد شبيه قلب شما. سرباز نادري، سري به اين نشاني و اين کوي بزن؛ به قلبت. آشنا نيست؟
اين جايگزيني سخت است
شايد بهتر و بيشتر بايد يادمان بماند که شما در خط مقدم رزم با کرونا هستيد و جانتان هر لحظه در خطر. يادمان بماند که شما هم تاب و توان محدودي داريد. بدن شما هم کم مي آورد. کم خوابي، فشار کار و استرس روزهاي اوج کرونا، بلاي جان شما مي شود. از پا مي افتيد، سرم به دست مي شويد و تا ساعت ها بعد از هر مواجهه چهره به چهره و سانتي متري با بيمار مبتلا به کرونا ذهنتان درگير است که خدا کند مبتلا نشده باشيد. قديمي ها مي گويند فکر و خيال، خواب راحت را مي دزدد.
حالا در همين روزهاي سخت و ساعات محدود استراحت کاري همين خواب دزديده شد و خستگي شما بايد وجدان ما را بيدار نگه دارد. کرونا هنوز هست و تمام نشده هنوز سوت پايانش به صدا در نيامده. بعضي از دست دادن ها سخت جايگزين دارد، مثل از دست دادن نيروي کارآزموده حوزه خطير و حساس بهداشت و سلامت. ما رعايت مي کنيم و مراقب خودمان مي مانيم تا از شما هم مراقبت کرده باشيم.
من و کرونا و دوست خوبم
رفاقت اينجا ادامه دارد در بيمارستان در و روزهاي کرونايي. پرستار بخش ايزوله بيمارستاني در کرج دلش براي دوستش تنگ شده، نگران حال اوست و حالا آمده احوالپرسي. مثل قبل نمي توانند با هم بنشينند و چاي بنوشند اما از پشت اين مشمع بخش ايزوله کرونا حال همديگر را مي پرسند. خوش و بش مي کنند.
اين دو دوست هم توي اين قاب مي خندند درست در روزهايي که محدوديت تعداد پرستاران و کادر درماني مجرب و فشار کاري روزهاي کرونايي سبب شده پرستاران حتي با اين حال به بيمارستان بيايند با دست شکسته و گچ گرفته. خنده و رفاقت اما تلخي اين روزها را مي برد.
گاهي وقت ها رفاقت هم از همان اول عمر شروع مي شود. مثل اين مادر و فرزند که روزهاي کرونايي پا به پاي هم هستند. بعضي درس ها گفتني نيست، نشان دادني است. مثل فداکاري اين بانوي باردار که به فرزندش؛ رفيق و همدم روزهاي کرونايي ايثار، شجاعت و پا به ميدان رزم بودن را نشان مي دهد.
زمان شما را ثابت کرد
گل فروش هاي حرفه اي مي گويند، گل خريدن و چيدن گل ها کنار هم آدابي دارد. هرکدام از چيدمان ها معنا و مفهومي دارد. براي مثال قرار گرفتن رز سفيد و قرمز در کنار هم به ترتيب نماد عشق و احترام است. به زبان خيلي ساده تر يعني دوست داشتن با احترام. حالا اين تعبير و تفسير صنفي را مي توان در اين قاب به انساني ترين شکل ممکن ديد. سفيد و سرخ در کنار هم؛ گل براي گل را. #قهرمان_سلامت هرچه بيشتر از کرونا مي گذرد عشق و ايثارتان بيشتر به چشم مي آيد.