ماجرای زنی که 2 بار ازدواج ناموفق داشت

خراسان/ نمي دانم ريشه درماندگي و بدبختي هاي من کجاست و چرا هميشه خانواده هاي کم بضاعت در معرض آسيب قرار مي گيرند. اگرچه خودم را عامل اصلي زندگي فلاکت بارم مي دانم اما باز هم نقش ديگران در اين ماجراهاي تلخ هيچ وقت به چشم نمي آيد چرا که ...
اين ها بخشي از اظهارات زن 31ساله اي است که به اتهام فرار از منزل توسط نيروهاي انتظامي مشهد دستگير شده است. اين زن جوان که به دستور سرهنگ توفيق حاجي زاده (رئيس کلانتري الهيه) به دايره مددکاري اجتماعي معرفي شده بود تا ماجراي فرارش از منزل مورد بررسي هاي کارشناسي قرار گيرد، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعي کلانتري گفت: پدرم کارگر روزمزد است و از زماني که به خاطر دارم با سختي و بدبختي هزينه هاي زندگي را تامين مي کرد. آن زمان در يکي از روستاهاي اطراف تربت حيدريه سکونت داشتيم اما پدرم بسياري از روزها بيکار بود و نمي توانست مخارج خانواده هفت نفره اش را بپردازد تا اين که شش سال قبل تصميم گرفت براي کارگري و امرار معاش خانواده اش به مشهد مهاجرت کنيم.
ما منزلي را در حاشيه شهر اجاره کرديم و پدر و برادرانم به کارگري ساختمان مشغول شدند. در اين ميان، پسر جواني که به همراه پدرم سر کار مي رفت يک روز مرا در کنار پدرم ديد و عاشقم شد. با آن که پدرم هيچ شناختي از خانواده «عبدا...» نداشت، مرا به عقد او در آورد. تازه بعد از ازدواج بود که فهميدم نه تنها خانواده اي معتاد و آشفته دارد بلکه بي مسئوليت و رفيق باز است تا جايي که ديگر سر کار نمي رفت و من حتي براي تامين يک وعده غذاي خانواده ام دچار مشکل مي شدم. در حالي که دخترم اولين بهار عمرش را مي گذراند و پسرم نيز به 5سالگي رسيده بود، به ناچار از عبدا... طلاق گرفتم و به همراه دختر کوچکم نزد پدرم بازگشتم اما به خاطر اين که پدرم نمي توانست مخارج من و فرزندم را تامين کند، خيلي زود مرا به عقد پيرمرد پولداري در آورد که 71سال از عمرش سپري شده بود. با اين حال وقتي پا به خانه «رحمان» گذاشتم، تازه فهميدم اشتباهي بزرگ تر مرتکب شده ام چرا که همسرم نه تنها مردي هوس باز بود و با زنان ديگري ارتباط داشت بلکه نمي توانست پاسخ گوي عواطف و احساسات جواني من باشد. به همين دليل حدود يک هفته قبل از خانه او فرار کردم و به منزل پدرم رفتم. در اين مدت با پسر جواني آشنا شدم و براي گفت وگو با او به پارک رفته بودم که توسط نيروهاي گشت کلانتري الهيه دستگير شدم و ...