برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo

متهم: دوستم تنبلی کرد، او را کشتم

منبع
شرق
بروزرسانی
متهم: دوستم تنبلی کرد، او را کشتم

شرق/ مردي که دوستش را به‌خاطر تنبلي به قتل رسانده بود، با اينکه اولياي دم مقتول شناسايي نشدند، پاي ميز محاکمه رفت و جزئيات قتل را توضيح داد.

دو سال قبل صاحب يک ساختمان نيمه‌کاره به مأموران خبر داد در ساختمانش يک نفر کشته شده است. او گفت: مردي که کشته شده جواني به نام مرتضي بود که چند ماهي بود در ساختمان نيمه‌کاره من کار مي‌کرد. من نمي‌دانم دقيقا چه اتفاقي افتاده اما يکي ديگر از کارگرانم ناپديد شده است و با توجه به اينکه اين دو همشهري بودند، من فکر مي‌کنم سعيد که گم شده با قتل مرتضي ارتباطي دارد.
زماني که مأموران جسد را به پزشکي قانوني انتقال دادند تحقيقات خود را در اين زمينه آغاز کردند. آنها متوجه شدند سعيد به سمت مرز حرکت کرده و قصد خروج از کشور را داشته است که مأموران مرزباني او را شناسايي و بازداشت کردند.
با انتقال سعيد به پليس آگاهي او به قتل دوستش اعتراف کرد؛ اما مدعي شد قصد قتل نداشت. سعيد گفت: من و مرتضي با هم به تهران آمديم تا کار کنيم و پول جمع کنيم. ما با هم دوست بوديم و رابطه خوبي داشتيم. مرتضي هميشه تنها زندگي مي‌کرد و من خانواده‌اش را نديده بودم. وقتي به تهران آمديم، مرتضي خيلي تنبل شد. ما با هم کار مي‌گرفتيم و انجام مي‌داديم، اين‌طوري بيشتر مي‌توانستيم کار کنيم و پول بيشتري دست ما را مي‌گرفت؛ اما مرتضي تنبلي مي‌کرد. آخرين‌بار در يک ساختمان نيمه‌ساز کار گرفتيم. نگهبان بوديم و کارگري هم مي‌کرديم اما مرتضي وقتي ديد من زياد کار مي‌کنم، کاملا خودش را از کار کنار کشيد و همه کارها را به من مي‌سپرد. من اوايل کارها را انجام مي‌دادم و چيزي نمي‌گفتم اما بعد ديدم که اين‌طور نمي‌شود ادامه داد. خسته مي‌شدم و پول کمي هم گيرم مي‌آمد تا اينکه روز حادثه به او گفتم بايد خودش بخشي از کار را که بر عهده اوست انجام دهد، توجهي نکرد، من هم گفتم اگر کار نکني و صاحبکار بيايد و بپرسد چرا کار تمام نشده من مي‌گويم که تو وظيفه‌ات را انجام نداده‌اي. سر اين موضوع با هم جروبحث کرديم. مرتضي مثل هميشه خواست من را بزند که مقاومت کردم و اين‌بار من بودم که با ميله آهني او را زدم. وقتي بيهوش روي زمين افتاد، از ترس فرار کردم اما لب مرز دستگير شدم.
با توجه به اعترافات اين مرد بازپرس منتظر نتيجه اعلام نظر پزشکي قانوني ماند. نامه پزشکي قانوني با گفته‌هاي متهم همخواني داشت. در نظريه متخصصان نيز آمده بود مقتول به ‌دليل اصابت جسمي سخت به سرش جانش را از دست داده است. هرچند تحقيقات تکميل شده بود اما ردي از خانواده مرتضي پيدا نشد تا اينکه از سوي رئيس قوه قضائيه به‌عنوان ولي دم شرعي و قانوني براي متهم درخواست قصاص شد.
اين پرونده با صدور کيفرخواست براي رسيدگي به شعبه 10 دادگاه کيفري استان تهران فرستاده شد و متهم پاي ميز محاکمه رفت. بعد از اينکه کيفرخواست عليه او خوانده شد، متهم پشت تريبون قرار گرفت. او گفت: من قبول دارم که مرتضي را با ميله آهني زدم و به خاطر اين کار هم پشيمان هستم. سال‌ها قبل زماني که من با مرتضي آشنا شدم او تنها بود و من هيچ‌وقت خانواده‌اش را نديدم، مرتضي هم هيچ‌وقت درباره اعضاي خانواده‌اش صحبتي نمي‌کرد، وقتي تصميم گرفتيم به تهران بياييم، قرار بود با هم کار کنيم و پول دربياوريم و تشکيل خانواده بدهيم. من هم مثل مرتضي خيلي تنها بودم.
متهم در ادامه گفت: مرتضي با من بدرفتاري مي‌کرد، من چيزي نمي‌گفتم تا مشکلي پيش نيايد. بارها شده بود که از سر عصبانيت من را کتک زده بود، اما من او را مثل برادر خودم مي‌دانستم. در برابر رفتارهاي او هيچ واکنشي نشان نمي‌دادم و سکوت مي‌کردم. خيلي وقت‌ها هم من کار بيشتري انجام مي‌دادم و او کمتر کار مي‌کرد، ولي باز هم اعتراض نمي‌کردم اما کارهاي ساختماني خيلي زياد و سخت است و من به‌تنهايي نمي‌توانستم از عهده همه آنها بربيايم. بارها به مرتضي گفتم بايد تنبلي را کنار بگذارد. او مي‌دانست من دوستم را به صاحبکارم نمي‌فروشم و او را لو نمي‌دهم، به‌ همين‌ دليل اصلا به تذکرهاي من توجهي نمي‌کرد. روز حادثه به او گفتم ديگر اين رفتارش را تحمل نمي‌کنم و موضوع را به صاحبکارمان مي‌گويم. کارهايي را که او بايد انجام مي‌داد، من انجام ندادم. مرتضي به من گفت بلند شو و کارهاي من را هم انجام بده اما من اين کار را نکردم و به همين خاطر هم عصباني شد و به من حمله کرد.
متهم گفت: من هم عصباني شدم؛ خودم را کنترل نکردم و با ميله آهني به سرش کوبيدم. متهم که به‌شدت گريه مي‌کرد و مي‌گفت از کارش پشيمان است، ادامه داد: مرتضي به من حمله کرد، او مي‌خواست من را بزند و من در برابرش مقاومت کردم. وقتي ديدم با ضربه‌اي که به سرش زدم او بيهوش شد و روي زمين افتاد، خيلي ترسيدم و وسايلم را جمع و فرار کردم. وقتي داشتم از ساختمان نيمه‌کاره خارج مي‌شدم، مرتضي هنوز زنده بود، ولي من از ترس او را به بيمارستان نرساندم. قضات از متهم پرسيدند آيا تلاش کرده که خانواده مرتضي را پيدا کند؟ متهم گفت: من هيچ ردي از آنها ندارم. خودم هم در زندان هستم و هيچ‌کسي را ندارم که دنبال کارم باشد. مرتضي مثل برادرم بود، خيلي او را دوست داشتم و در همه سال‌هايي که با هم بوديم هر بار من را کتک زد يا فحاشي کرد، من چيزي نگفتم و بيشتر از او هم کار کردم و سهم کار او را هم من انجام دادم.
متهم گفت: من از کرده خودم پشيمان هستم و درخواست بخشش دارم.
در ادامه وکيل‌مدافع متهم در جايگاه قرار گرفت. او گفت: با توجه به ابراز پشيماني متهم و با توجه به اينکه موکل سابقه کيفري ندارد، درخواست داريم قوه قضائيه به جاي قصاص، ديه را در حق اولياي دم قبول کند. ضمن اينکه متأسفانه ردي از اولياي دم پيدا نشده است.
با پايان جلسه دادگاه هيئت قضات براي تصميم‌گيري دراين‌باره وارد شور شدند.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره
اخبار بیشتر درباره