متهم به قتل: جنایت را بازی رایانهای میدیدم !

خراسان/ آرمان که هفته گذشته و بعد از پذيرفته شدن درخواست اعاده دادرسي اش در شعبه پنجم دادگاه کيفري يک استان تهران به اتهام قتل عمدي غزاله پاي ميز محاکمه ايستاد ، با حکم قضايي به قصاص محکوم شد.
قضات دادگاه در رايي 11صفحه اي وي را مستحق مرگ دانستند. رسيدگي به اين پرونده از شامگاه دوازدهم اسفند 92 به دنبال ناپديد شدن دختر 19ساله اي به نام غزاله در دستور کار پليس قرار گرفت و پليس به رابطه او با پسر 18ساله اي به نام آرمان پي برد و او را دستگير کرد. آرمان با اعتراف به قتل گفت: من و غزاله چند ماه قبل که براي سفر به آنتاليا رفته بوديم با هم آشنا شديم و پس از بازگشت به ايران ارتباط مان با هم ادامه پيدا کرد و با هم قرار ازدواج گذاشتيم. وي درباره جزئيات جنايت گفت: ظهر دوازدهم اسفند ماه وقتي پدر و مادرم در خانه نبودند غزاله را به خانه مان دعوت کردم تا با او صحبت کنم. غزاله گفت تصميم گرفته از ايران برود که از شنيدن اين حرف عصباني شدم. من او را هل دادم که سرش به کنار تخت برخورد کرد. سپس چند ضربه با ميله بارفيکس به سرش زدم. من که ترسيده بودم جنازه را داخل يک چمدان گذاشتم و در خيابان رها کردم.
کتمان قتل در اولين دادگاه آرمان
به دنبال اعترافات اين پسر وبازسازي صحنه جرم و در حالي که هنوز جسد کشف نشده بود آرمان در شعبه چهارم دادگاه کيفري يک استان تهران پاي ميز محاکمه ايستاد.پسرجوان در دادگاه سناريوي تازه اي را مطرح کرد و گفت: من قبلا تحت فشار به قتل عمدي غزاله اعتراف کرده بودم. اما حالا مي گويم من او را نکشتم و بي گناهم. در پايان جلسه قضات دادگاه ،آرمان را به قصاص محکوم کردند. در همين حال وکيل مدافع آرمان مدعي بي گناهي موکل اش شد و درخواست اعاده دادرسي را مطرح کرد.با طرح اين موضوع، قضات ديوان عالي کشور اعاده دادرسي را پذيرفتند و پرونده براي رسيدگي دوباره به شعبه ۵ دادگاه کيفري يک استان تهران فرستاده شد.آرمان 22شهريور ماه امسال براي دومين بار پاي ميز محاکمه ايستاد.
دومين دادگاه
در دومين جلسه دادگاه که به رياست قاضي بابايي و با حضور رضايي قاضي مستشار برگزار شد ،پدر و مادر غزاله برخاستند و درخواست قصاص را مطرح کردند.
سپس آرمان در جايگاه ويژه ايستاد و گفت :من غزاله را نکشتم و اتهام را قبول ندارم. وي در پاسخ به سوال قاضي درباره علت درگيري و عصبانيت در روز حادثه گفت: من آن روز اصلا عصباني نشدم.من ۷۶ روز در سوئيت بودم و به من ميگفتند پدر و مادرم در سوئيت کناري هستند و آن ها را شکنجه ميدهند .آن ها مي گفتند ميخواهند برادر کوچکم را هم بگيرند .به همين دليل قتل را گردن گرفتم. من در آن زمان بچه بودم. چيزي نمي فهميدم .
وي در حالي که گريه مي کرد گفت: وقتي غزاله ميخواست از خانه بيرون برود من مقابل در رفتم .خانه مان در طبقه چهارم است. او خداحافظي کرد و من در را بستم که صداي جيغ او را شنيدم .در را باز کردم و ديدم از بالاي پله ها افتاده .من او را صدا زدم. ترسيده بودم .نمي دانم چطور شد ،خيلي سريع او را به داخل خانه آوردم و روي پادري گذاشتم.
روي آن پلاستيک کشيدم و او را با چمدان به بيرون از خانه بردم. آرمان در پاسخ به سوال قاضي درباره اين که هنگام انتقال جسد به سطل زباله مي دانستي که او زنده است يا نه گفت :نمي دانم مرده بود يا زنده.من بي هدف در خيابان راه ميرفتم .من حماقت پشت حماقت کردم و حالا بعد از هفت سال متوجه شدم بايد با اورژانس تماس ميگرفتم. باور کنيد من ديوانه شده بودم .
من فکر ميکردم مثل يک بازي رايانه اي است که غزاله از سطل زباله بلند مي شود و به خانه اش مي رود. آرمان وقتي براي آخرين دفاع پشت تريبون قرار گرفت گفت: من اشتباه کردم اما قاتل نيستم. من آن زمان بچه بودم و نفهميدم چه کار مي کنم. در پايان جلسه، قضات وارد شور شدند و قضات دادگاه در رايي 11صفحه اي آرمان را به قصاص محکوم کردند.