خواهرکُشی به دلیلی حیرتآور!
ايران/ وارد اداره يازدهم پليس آگاهي که شدم در گوشهاي از اتاق پسر جواني رنگ پريده و مستأصل مقابل يکي از افسران نشسته بود و در حالي که دستانش را روي پاهايش گذاشته بود، انگار سعي داشت حرکت ناخودآگاه زانوانش را با فشار دست کنترل کند. حالت پريشان و نگرانش توجه هر بينندهاي را جلب ميکرد. دقايقي بعد وقتي پسر جوان از اتاق خارج شد، مطابق هر روز که براي کسب خبر به سراغ تک تک شعبههاي اداره آگاهي و افسران پرونده ميرفتيم تا بتوانيم براي صفحه حوادث روز بعد خبر داغ و جالبي پيدا کنيم، به سراغ همان افسر اداره رفتم و گفتم: چقدر اين پسر جوان نگران و ناراحت بود موضوع پروندهاش چيست؟
افسر جوان هم گفت: خواهرش گمشده است. البته آن طور که خودش ميگفت ظاهراً خواهر ناتنياش بوده يعني پدرش دو تا همسر داشته و اين دختر از همسر اول پدرش بوده است. حدود 10 سالي اختلاف سني دارند. اما بعد از مرگ پدر و مادرش با خواهر خود در خانه پدري زندگي ميکرده است. ميگفت خواهرش قصد ازدواج داشته و قرار بوده به زودي عروسي کند اما دو سه روز است که گم شده و خبري از او ندارند. حالا شکايت کرده و پيگير ماجرا هستيم.
پرسيدم: چرا آنقدر اضطراب داشت من داشتم نگاهش ميکردم زانوهايش ميلرزيد.
- بله من هم متوجه شدم ولي انگار خيلي با خواهرش ارتباط عاطفي داشته و از گم شدنش خيلي نگران است. ميگفت به دامادشان شک دارد حالا بايد تحقيق کنيم.
سه روز پس از اين ماجرا صبح روز شنبه بود که براي کسب خبر دوباره به اداره يازدهم رفتم اما به محض ورود با ديدن همان پسر جوان که به دستهايش دستبند زده بودند، جا خوردم. با کنجکاوي پيش افسر پرونده رفتم و گفتم: چرا دستبند زديد به اين پسر؟
افسر پرونده گفت: به قتل خواهرش اعتراف کرد.
در حالي که بسيار کنجکاو بودم و از طرفي خيالم بابت به دست آوردن خبر آن روز راحت شده بود گفتم چرا کشته؟ مگه نگفته بود خواهرش را خيلي دوست داشته و با هم زندگي ميکردند؟
- بله به همين خاطر هم او را کشته چون فکر ميکرده اگر خواهرش ازدواج کند و برود او تنها ميشود و از ترس تنهايي دست به جنايت زده است. وقتي به سراغ دامادشان رفتيم او هم ابراز بي اطلاعي کرد اما در بررسي از خانهشان متوجه شديم تکهاي از موکت گوشه اتاق بريده شده است همين موضوع شک ما را برانگيخت وقتي پيگير شديم مشخص شد به علت خوني شدن موکت آن را بريده است. الان هم داريم ميريم به محلي که جسد خواهرش را مخفي کرده است.
بدون تأمل با تيم کارآگاهان و تشخيص هويت راهي محل شدم. بين راه برايم تعريف کردند که اين پسر 20 ساله که از چند سال قبل با خواهرش زندگي ميکرده و او برايش در حکم يک مادر بوده است وقتي متوجه ميشود خواهرش قصد ازدواج با مرد جواني را دارد و ميخواهد به سر خانه و زندگي خودش برود، شروع به بهانهجويي ميکند و به هر راهي که فکر ميکرده ميتواند خواهرش را از ازدواج منصرف کند متوسل شده اما وقتي اصرار خواهرش را براي ازدواج با آن مرد ديده شروع به کتک زدن خواهرش کرده و وقتي او را هل داده سر خواهرش به ديوار خورده و جان باخته است. او نيز از ترس جسد خواهرش را به داخل حمام خانه برده و پس از مثله کردن داخل يک چمدان بستهبندي کرده و سپس به اطراف شهر برده و در يک چاه انداخته است.
حدود نيم ساعتي از شهر خارج شده بوديم که به يک محوطه بياباني رسيديم چند دقيقهاي از يک جاده خاکي به سمت بيابان رفتيم و مقابل چند حلقه چاه خودرو متوقف شد. با راهنمايي متهم بالاي يکي از چاهها ايستاديم وقتي مأموران آتش نشاني در چاه را باز کردند و با تجهيزات مخصوص وارد چاه شدند دقايقي بعد يک چمدان از چاه خارج شد. به محض باز کردن چمدان با آنکه در يک فضاي کاملاً باز بوديم اما چنان بوي تعفني به مشام رسيد که افراد حاضر در محل براي فرار از اين بود ناخودآگاه چند متر به عقب برگشتند.
پس از کشف جسد پسر جوان بار ديگر به محل قتل که خانه پدريشان بود منتقل شد تا صحنه جنايت را بازسازي کند. او که در تمام مدت گريه ميکرد درباره انگيزهاش از اين جنايت گفت: من عاشق خواهرم بودم او تنها حامي و پشتيبان من بود نميخواستم خواهرم با مرد ديگري ازدواج کند چون اگر از آن خانه ميرفت من تنها ميشدم مرا فراموش ميکرد من ميخواستم خواهرم فقط کنار من باشد اما اشتباه کردم يک لحظه عصباني شدم و نفهميدم چه کار ميکنم. حالا هم خواهرم را از دست دادم و هم زندگي خودم را نابود کردم. من تازه دانشگاه قبول شده بودم و ميخواستم مهندس شوم حالا ديگر آينده خودم هم تباه شد. با اينکه بيش از 15 سال از اين پرونده جنايي ميگذرد پسر جوان به حبس محکوم شد و دوران محکوميتش را سپري ميکند.