جنایت های تکراری قاتل خونسردی به نام «برک»

روزنامه شهروند/ همه چيز از بهمن سال ۸۶ در کمالشهر کرج شروع شد، آن هم با جسد زني سيوپنج ساله. براي عذاب وجدان دير شده بود و قتلهاي سريالي پشت سر هم تکرار. داستان سر دراز داشت، از شمال به کرج کشيده شده بود. ۱۰ قتل و سرقت زنان سرانجام با تلفن همراه يکي از مقتولان قاتل را به بند کشيد و پرده از اين جنايت هولناک برداشت.
وقتي دستگير شد، بدون مقاومت تمام قتلها را بازسازي کرد. ماجراي هولناک قتلها مانند کاموايي که رشتههاي کلافش به هر طرف افتاده باشد، پخش بود. بيشتر جنايتها در بزرگراهها رخ داده بود. نخستين قتل که استارت اين جنايت هولناک بود، توسط قاتل در سال ۸۵ زده شد و تا سال ۸۷ ادامه داشت.
چند ماه پس از کشف اولين جسد در شمال کشور مطابق با آن دومين جسد هم در همان شهر کشف شد. سومين جسد در جاده قزلحصار پيدا شد، همچنين جسد چهارم، پنجم و… که همگي با روسري دور گردن خفه و رهاشده بودند. نهمين جسد راه را براي ادامه زنجيروار قتلها بست.
تماسهاي تلفني مقتول ردي از مرد جواني به نام اميد ميداد. همين مسأله باعث شد ظن کارآگاهان بيشتر شود و به طور نامحسوس زير نظر گرفته شد. اما قاتل که بو برده بود به يکي از شهرهاي ايران فرار کرد. فرار او حدس و گمانهاي کارآگاهان را به يقين تبديل کرد، تا اينکه «اميد برک» در نوزدهم تير ماه دستگير و به کرج منتقل شد.
قاضي پرونده پس از ۱۰ سال
دفتري در حوالي مرکز شهر تهران ملاقات با قاضي اين پرونده را بعد از گذشت ۱۰ سال مهيا کرد. به انتظار ملاقات با قاضي پرونده، تيکتاک عقربههاي ساعت کُند شده بود و با بيخيالي ميچرخيد و دور ميزد. تا اينکه درِ اتاق، پلي شد براي ملاقات با قاضي پرونده نوراله عزيزمحمدي، از آن پس عقربهها در رقابتي سخت در گذر بودند.
با چشماني پرسان در مورد پرونده قتلهاي سريالي زنان در کرج که مربوط به ۱۰ سال پيش است، جويا شدم. عزيزمحمدي با خونسردي که در چشمانش موج ميزد، پاسخ داد. «هم تجاوز ميکرد، هم اموالشان را به سرقت ميبرد و هم ميکشت.»
با دستاني گره کرده و نگاهي که به روبهرو دوخته بود، به روز دادگاه برگشت و پرونده اميد برک را کالبدشکافي کرد: «قتلهاي سريالي زنان را با پيکاني که تازه در اولين سال ازدواجش خريده بود و با آن مسافرکشي ميکرد، انجام داد. زني هم هميشه کنار او در ماشينش حضور داشت و اظهار ميکرد که اين زن همسر من است. در حالي که ما هيچ سند و دليلي براي اثبات اين حرف او پيدا نکرديم.»
جادهاي حوالي بزرگراه کرج و زني همراه با طلاهايش در آن نزديکي راه زندگي برک را به يکباره تغيير داد. شايد اگر آن روز نفرت در دل اميد برک ريشه نميکرد، قتلهاي زنجيرهاي شکل نميگرفت.
پس از رابطه با آن زن طلاهايش را سرقت ميکرد. نقشهاش تا همين جا بدون ذهنيت قبلي قتل خوب پيش رفت تا اينکه زن به جوان گفت او را ميشناسد و تهديد کرد به پليس جريان را بازگو ميکند. همين جمله بمبي شد تا زن جانش را از دست بدهد. اميد برک او را به قتل رساند تا هيچ زباني براي افشاي داستان به سخن گشوده نشود. بعد از قتل اول، قتلها به صورت عادي و بدون عذاب وجدان تکرار ميشد.
کودکي پر از وحشت
عزيزمحمدي از زندگي اميد هم گفت: «قاتل دل خوشي از پدر و مادرش نداشت. درگيريهاي گاه و بيگاه آنها او را به ستوه آورده بود. پاياني براي بدبينيهاي پدرش وجود نداشت. مادر از گزند بياعتماديهاي پدر در امان نبود. مدام بازخواست ميشد.
پدر، خيانتکار را بر پيشانياش مُهر کرده بود. اميد سال ۸۴ عاشق ساحره شد. در تمام قتلها هم پابهپاي اميد آمده بود. او بود که طلاهاي سرقتي را ميفروخت. در جلسات دادگاه قاتل ادعا ميکرد ساحره بيگناه است و هيچ نقشي در قتلها نداشته، اما در جلسه نهايي تغيير رأي داد.»
قاتل و خانوادههاي مقتولان در دادگاه
عزيزمحمدي حدود ۱۶ پرونده مربوط به قتلهاي سريالي را در يک شعبه دادگاهي رسيدگي کرد. ذهنش را بر زماني متمرکز کرد که قاتل از در دادگاه به داخل جمعيت حاضر آمد. «قاتل بايد از وسط جمعيت به طرف جايگاه ميآمد. خانوادههاي مقتولان زياد بودند. وقتي قاتل وارد شد، تمام مردان خانوادههاي مقتولان به او حمله کردند و اگر من نميرسيدم او را کشته بودند.»
اين قاضي شمردهشمرده طبق اظهارات اميد برک روز دادگاه را مرور کرد. «سال ۸۵ از شمال به کرج آمد. ادعا ميکرد زنان خيانتکار را کشته است، اما تحقيقات قضائي اين را رد ميکرد، حتي يکي از قربانيان تازه عقد کرده بود و در مدرسه شبانه ادامه تحصيل ميداد.
ميگفت پيش از ازدواجش اين قتلها را انجام داده که بعد از ازدواج تصميمميگيرد سالم زندگي کند. در صورتي که ازدواجي در کار نبود و ساحره زني که به عنوان متهم رديف دوم و همدست برک در دادگاه حضور پيدا کرد، همسر قاتل نبود و سندي دال بر ادعاي اين موضوع مشاهده نشد.
قاتل اظهار ميکرد يک روز در حال مسافرکشي به زني برميخورد که به او اتهام ميزند ميخواهد او را بدزدد و به او تجاوز کند. با شکايت زن، برک مدتي بازداشت و از آن به بعد ذهنش به سمت قتل زنان کشيده ميشود.»
انگيزه عجيب برک
عزيزمحمدي به موضوع ديگري اشاره ميکند که انگيزه عجيب برک براي سرقت و قتل بود: «قاتل در دادگاه اولين جمله را اينگونه آغاز کرد، وقتي بنزين گران شد، بيپولتر از قبل شدم. تصميم گرفتم طلاي زنان را به سرقت ببرم و آنها را به قتل برسانم.»
در مورد ساحره، زني که هيچ وقت مشخص نشد چه نسبتي با قاتل دارد، قاضي پرونده چنين ميگويد: «ساحره در تمام مراحل رسيدگي چادر را روي چهرهاش کشانده بود. گاهي حتي شکميکردم او زن باشد. اما يکبار همزمان خشم و اضطراب و بهت را در چهرهاش ديدم. صورتي خسته و فرتوت داشت.
با چشمهاي گرد دادگاه را تعقيبميکرد. چهرهاي عجيب داشت. سياهبختي و نداري و هزار آسيب و زخم و مصيبت را در صورتش ميديديد، اما خودش را حفظ کرده بود. يا سنش بيشتر از اميد بود يا آنقدر سختي کشيده بود که سنش بيشتر نشان ميداد.»
اجراي حکم
عزيزمحمدي کلمات را پشت هم قطار ميکند. «برک پيش از اعدام ادعا کرد تمام قتلها را ساحره انجام داده و بيتقصير است. نظرش 180درجه تغيير کرده بود. حکم داده شده بود و اين سخنان را بعد از اجراي حکم شنيدم. هرچند که صحبتهايش صحت نداشت.
برک اعترافات قبلي خود را بيپايه و اساس دانسته و مدعي شده بود او تنها اجساد را به بيرون از خانه انتقال داده است. او اظهار کرده بود که به خاطر اينکه همسرش گرفتار نشود، اين اظهارات را کرده. البته قبلا هم اشاره کردم که ساحره متهم رديف دوم، همسر قاتل نبود و در تمام طول جلسات دادگاه حتي صحنههاي قتل را بازسازي کرده بود. به قربانيان تجاوز ميکرد و پس از خفهکردنشان با آرنج دستش، دور چادر شب پنهانشان ميکرد و از خانه خارج.
آن زن به خاطر همدستي با قاتل به هشت سال حبس متهم شد. روز اجراي حکم بعد از سه سال حبس اميد برک، محوطه آماده بود. ميدان قدس کرج، ساعت ۵ و ۴۷ دقيقه متهم سوار بر سمند نقرهاي به محل منتقل شد. دو وليدم در محوطه حضور داشتند و ميخواستند مطمئن شوند در تشخيص قاتل اشتباه نشده باشد. وقتي اطمينان پيدا کردند، محوطه را ترک کردند.
قاتل در کمال خونسردي و بدون هيچ واکنشي طناب دار دور گردنش آويخته شد. تنها واکنش قاتل بعد از آويختهشدن طناب دار بود که کمي پاهايش را به سمت عقب جمع کرد.»
عزيزمحمدي دستانش را مانند گرهاي که چندين سال از پروندهها ميگشايد، از هم باز ميکند و يکي از دستانش را به حالت پايان صحبت روي ميز ميگذارد.