نماد آخرین خبر

گفت‌وگو با عروس خون‌بسی از طایفه بلوچ

منبع
روزنامه شهروند
بروزرسانی
گفت‌وگو با عروس خون‌بسی از طایفه بلوچ

روزنامه شهروند/ ١٤ ساله بود که به خانه بخت رفت، اما به زور. هنوز کودکي‌اش را تمام نکرده بود، عروس شد. لباس سفيد به تن کرد تا اهالي طايفه، سياهپوش خون ريخته شده نشوند. اختلاف دو طايفه بلوچ بر سر مسائل مالي بود. اما جاي حل و فصل، پاي چاقو به ميان آمد. چاقويي از جنس خون. بزرگان هر دو طايفه تصميم گرفتند رد پاي خون را با عروس خون‌بس پاک کنند. آن هم با عروسي از جنس همان چاقو,٦سال از آن عروسي اجباري مي‌گذرد. از آن روزي که به خاطر نداشتن پرداخت بدهي، درگيري بين دو طايفه رخ داد. درگيري‌اي که منجر به چاقو شد و خون يکي از اعضاي طايفه را گرفت. بدهي را پرداخت نکرده بودند که قاتل هم شدند. براي سروسامان‌دادن ‌درگيري‌ها راهي نبود، جز طلب يک دختر. دختري که بايد قرباني حل اختلاف مي‌شد. دختر طايفه بلوچ زود مادر شد. حالا ٢٠سال دارد و داماد ٢٥سال. مادر و پدر سه فرزند شده‌اند. دو دختر و يک پسر. فرزند سومشان تازه پا به اين دنيا گذاشته است.

از سر ناچاري
دختر بلوچ کلمات را بخش مي‌کند و به سختي به هم مي‌چسباند تا بتواند ٦سال پيش را به تصوير بکشد. کلمات به دشواري رنگ معنا مي‌گيرند: «چندسال پيش در طايفه ما، قتل اتفاق افتاد و منجر به قتل يک انسان شد. بزرگان طايفه مقابل بعد از چند مدت اين تصميم را گرفتند که به‌عنوان خون‌بها از طايفه ما دختر بگيرند.» کلمات را با پس و پيش‌کردن فعل و فاعل مجدد به جمله تبديل مي‌کند: «طايفه ما نشستي برگزار کرد و به اين نتيجه رسيدند که من را به‌عنوان خون‌بس براي خون‌بها به آنها بدهند. البته براي من هرچند سخت و خيلي مشکل بود، ولي از سر ناچاري و اينکه مشکل بزرگ و بزرگ‌تر نشود، به‌عنوان يک دختر همچين کاري را انجام دادم. اين شد که تصميم سر طايفه و بزرگان طايفه را قبول کردم.» تفکراتش را با واژه‌هايي از جنس احساساتش آذين مي‌کند: «قبول عروس خون‌بس براي هر دختري سخت است. هرچند جلوي اتفاقات تلخ ديگر را مي‌گيرد اما دختر قرباني اختلافات و درگيري‌هاي دو طايفه مي‌شود.»

پيش وجدانم راحت هستم

واژه هاي پرلهجه اش هر لحظه رنگ و بوي تازه مي‌گيرد. رنگ و بويي پر از تضاد؛ ناراحتي، خوشحالي، افتخار و قرباني‌شدن معنا و رنگ کلماتش را آشکار مي‌کند. «در واقع به خودم به‌عنوان يک دختر افتخار مي‌کنم که باعث شدم جلوي اختلافات خيلي زياد را بگيرم. اگر من خون‌بس نمي‌شدم، بعدها اختلافات و درگيري‌هاي بسيار زيادي به وجود مي‌آمد و شايد حتي قتل‌هاي بيشتري اتفاق مي‌افتاد.» لحن صدايش با مرور اتفاق چندسال پيش عوض مي‌شود. ناراحتي را مي‌خورد و خوشحالي و افتخار را در لحن صدايش بروز مي‌دهد. «احساس مي‌کنم کار و تصميمي که گرفتم، پيش وجدانم راحت هستم. راحت هستم؛ چون توانستيم از بسياري اتفاقات تلخ، که در دو طايفه ممکن بود رخ دهد، جلوگيري کنم. کل طايفه از من راضي و خشنود هستند.» دختر بلوچ از زندگي‌اش مي‌گويد: «شوهرم بيکار است. گاهي اگر بتواند سوخت‌بري مي‌کند. خودم تمام‌وقت سوزن‌دوزي مي‌کنم. بيشتر مخارج زندگي‌مان از راه سوزن‌دوزي من مي‌‎گذرد. دو دختر و يک پسر دارم. دختر کوچکم تازه به دنيا آمده و سه‌ماهه است.» جملاتش را با مکث‌هايي پي درپي به پايان رساند.

فرزندان صلح
عروس خون‌بس‌ها قرباني ناداني هستند و در شهري که زندگي مي‌کنند، بايد خفقان بگيرند. آنها نمي‌توانند فرياد بزنند. عروس خون‌بس‌ها ناخواسته تن به خواسته بزرگان مي‌دهند. رخش، رئيس شوراي حل اختلاف شهرستان ‌دشتياري يکي از شهرستان‌هاي سيستان وبلوچستان است. ٤٩سال دارد و درباره قربانيان عروس خون مي‌گويد: «اختلاف‌هاي طايفه اي از زمان دور بوده. وقتي طايفه‌ها به پايان خط مي‌رسند و هيچ راه‌حلي را براي تمام‌کردن اختلافات نمي‌يابند، دو طايفه يک دختر و پسر را از طايفه ها انتخاب مي‌کنند و آنها را به عقد هم درمي‌آورند. دختر مي‌شود قرباني خون‌بس طايفه ها. چه اختلاف آن طايفه ها بر سر قتل باشد، چه ملکي و چه هر مسأله ديگر؛ دختر را به طايفه مقابل مي‌دهند تا اختلافات و درگيري‌ها تمام شود. بچه‌هايي که با ازدواج اين خون‌بس‌ها به دنيا مي‌آيند، به بچه‌هاي صلح معروف هستند.»

قرباني خطاي ديگران
رخش درباره اين عروس خون‌بس‌ها مي‌گويد: «همه اين عروس‌ها، قرباني ندانم‌کاري طايفه ها مي شوند. بزرگان طايفه يک‌جا مي‌نشينند و تصميم مي‌گيرند به جاي قصاص و دعوا، اختلافات را با خون‌بس خاتمه دهند. عروس خون‌بس‌ها خودشان را قرباني سرنوشت و تقدير مي‌دانند. اگر هم مخالفت کنند، پدر و مادر آنها به زور عروس‌ها را ساکت مي‌کنند طوري که دهانش بسته شود. گاهي قرباني اين خون‌بس‌ها، جاي نوه داماد است. به دليل اختلاف سني زياد. عروس خون‌بس‌ها مانند کنيز در اختيار خانواده شوهر قرار مي‌گيرند و معمولا اجازه ديدن خانواده‌هايشان را نيز ندارند. دختراني که پاخوني مي‌شوند هم، فرق چنداني با ديگر عروس خون‌بس‌ها ندارند.» رخش پاخوني را به سختي با لهجه‌اي غليظ،  با کلماتي که از زبانش بخش‌بخش مي‌شوند، معنا مي‌کند: «وقتي ميان دو طايفه قتلي انجام مي‌شود، پاخوني، عروسي است که به خانواده مقتول در عوض ديه مي‌دهند. برخي از اين زنان قرباني آنقدر تحت فشارند که دست به خودکشي مي‌زنند.» زندگي اين تازه سفيدپوشان، سفيد نيست بلکه تا آخر عمر سياه است.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره