طلاق بخاطر ماه عسل!
جام جم/ خستگيهاي بيش از حد ساسان باعث شد محبوبه تصميم بگيرد از او براي هميشه جدا شود. وقتي ساسان در سفر ماه عسلشان بيش از حد خوابيد، نميدانست اين موضوع باعث ميشود کارشان به دادگاهخانواده تهران کشيده شود. اين زوج هفتهگذشته درخواست طلاق خود را به دادگاه خانواده ارائه کردند.
وقتي قاضي علت اين جدايي را پرسيد، زن جوان که دلش خيلي پر بود، رشته کلام را به دست گرفت و در اين باره گفت: يک سال پيش با ساسان آشنا شدم و تصميم به ازدواج گرفتيم. من عاشق او بودم و دوران نامزدي بسيار خوبي داشتيم تا اينکه يک ماه پيش با هم عروسي کرديم. ما براي ماه عسل به ترکيه رفتيم. تصور ميکردم در کنار ساسان بهترين ماه عسل را داشتهباشم. يک سفر رويايي در ذهنم بود؛ ولي به محض اينکه به آنجا رسيديم ساسان روي تخت دراز کشيد و خوابيد. اولين روز فکر کردم خسته است و خيلي اصرار نکردم. خودم به تنهايي به لابي هتل رفتم و وقتم را گذراندم. اما فرداي همان روز باز هم ساسان دير از خواب بيدار شد. هر کاري کردم با من براي صبحانه بيايد، فايدهاي نداشت. باز هم تنهايي براي صبحانه رفتم. اما اين وضعيت تا آخر سفر ادامه داشت. ساسان فقط دلش ميخواست بخوابد يا در هتل بماند. هر جا ميخواستيم برويم بايد با کلي دعوا و درگيري ميرفتيم. در آخر هم با دعوا و درگيري برميگشتيم. تصور نميکردم ساسان اين خصلتهاي اخلاقي را داشتهباشد. او حتي گاهي اوقات به من توهين هم ميکرد. چند روز اول سعي کردم اهميت ندهم تا سفرمان خراب نشود. طبق خواسته او برنامه ريزي ميکردم. ولي ديگر طاقتم تمام شد. يک شب که از او خواستم براي شام بيرون برويم، ساسان شروع کرد به غر زدن. من هم عصبي شدم و سرش فرياد کشيدم. همين مساله باعث شد دعوايمان شود. اين درگيري آنقدر شديد بود که خدمه هتل به اتاقمان آمدند. خيلي خجالت کشيدم. ساسان صندلي را به سمت من پرتاب کرد و من هم فقط گريه ميکردم. همانجا تصميم گرفتم از اين مرد براي هميشه جدا شوم. وقتي به تهران رسيديم به خانه مادرم رفتم. جالب اينجاست که ساسان حتي به دنبالم هم نيامد و هيچ تلاشي براي آشتي نکرد. حالا مطمئنم تصميم درستي گرفتهام.
در ادامه شوهر اين زن نيز به قاضي گفت: آقاي قاضي همسرم موضوع را زيادي بزرگ کردهاست. من فقط حوصله خريد کردن و از اين خيابان به آن خيابان رفتن را ندارم. او هم در سفر مرتب از من ميخواست به خريد برويم. يا بدون هيچ هدفي در خيابان راه برويم. انگار ميخواست با من لجبازي کند. در صورتي که من کلي هزينه کردم و بهترين هتل را گرفتم تا در همانجا خوشگذراني و تفريح کنيم. ولي او مرتب دعوا به راه ميانداخت و مرا مجبور ميکرد او را همراهي کنم. براي همين آن شب ديگر خسته شدم. وقتي سرم فرياد کشيد از روي عصبانيت متوجه رفتارم نبودم. من هم فرياد کشيدم و دعواي شديدي بين ما شکل گرفت. من هم وقتي ديدم او به دليل اين دعواي کوچک قهر کرد، به دنبالش نرفتم. وقتي قرار است براي دعواي کوچکي مثل اين، کار ما به جدايي ختم شود پس بهتر است همين اول راه از هم جدا شويم.
در پايان نيز قاضي سعي کرد اين زوج را از جدايي منصرف کند، ولي وقتي اصرار آنها را ديد رسيدگي به اين پرونده را به جلسه آينده موکول کرد.