مردان تنها، طعمه زن سارق شدند

ايران/ زن جوان به تقليد از يک فيلم سينمايي با شگردي خاص به سراغ مردان ميانسال و سالخورده ميرفت و پس از مسموم کردن آنها نقشه سرقتش را اجرا ميکرد.
مدتي قبل مرد ميانسالي به پليس رفت و از سرقت وسايل با ارزش خانهاش شکايت کرد و گفت: در ترمينال کار ميکنم و روز گذشته زن جواني به سراغم آمد. قصد خريد بليت اتوبوس داشت در دقايقي که آنجا بود با من صحبت و درددل کرد. ميگفت تنهاست و جايي براي رفتن ندارد و بههمين خاطر ميخواهد به شهرستان برود تا شايد آنجا بتواند براي خودش جايي پيدا کند. دلم برايش سوخت و گفتم يک شب او را به خانهام ببرم تا فردا بتوانم برايش جايي پيدا کنم.
مرد ميانسال ادامه داد: فرنوش هم سن و سال دخترم بود بهخاطر کمک او را به خانه بردم. همسرم و بچه هايم در شهرستان زندگي ميکنند و من در تهران تنها هستم. براي او چاي آوردم و به آشپزخانه رفتم تا ميوه بياورم. اما وقتي چاي خوردم ديگر چيزي متوجه نشدم و وقتي به هوش آمدم تمام وسايل با ارزش از قبيل تلفن همراه، پول، طلا را به سرقت برده بود. با شکايت کارمند ترمينال تحقيقات براي دستگيري زن جوان آغاز شد. در نخستين گام مأموران به سراغ دوربينهاي مداربسته ترمينال و اطراف خانه مالباخته رفتند. در بازبيني دوربينها تصوير زن 30 سالهاي به دست آمد. با اين احتمال که زن جوان سرقتهاي ديگري مرتکب شده باشد، کارآگاهان پايگاه نهم پليس آگاهي پايتخت مشخصات فرنوش را به پليس پايتخت اعلام کردند. در بررسيها مشخص شد که شکايتي مشابه در پايگاه هشتم پليس آگاهي وجود دارد و فرنوش مرد ثروتمندي را به اين شيوه و شگرد مورد سرقت قرار داده بود.
از آنجايي که احتمال ميرفت زن جوان سرقتهاي ديگري هم مرتکب شود، بهصورت نامحسوس محوطه ترمينال زير نظر گرفته شد. با زير نظر گرفتن ترمينال، کارآگاهان پايگاه نهم پليس آگاهي پايتخت موفق به شناسايي زن جوان شده و با تعقيب او خانهاش را که در محدوده ميدان شوش بود شناسايي کردند.
پس از هماهنگيهاي لازم با بازپرس پرونده، زن جوان دستگير شد. فرنوش در تحقيقات به جرم خود اعتراف کرد و بررسيها براي شناسايي ساير مالباختگان ادامه دارد.
گفتوگو با متهم
چه شد که به فکر سرقت افتادي؟
در شهرستان زندگي ميکردم. از کودکي زندگي بدي داشتم. ازدواج که کردم با خودم گفتم زندگيام بهتر ميشود، اما بهتر که نشد هيچ بدتر هم شد. در نهايت يک سال قبل ازهمسرم جدا شدم. بعد از جدايي تصميم گرفتم راهي پايتخت شوم و زندگي جديدي را براي خودم فراهم کنم.اما نشد.
چطور شد اين شگرد به ذهنت خطور کرد؟
در يک فيلم سينمايي زناني را ديدم که سر راه مردان ميانسال و پير قرار ميگرفتند و به بهانههاي مختلف از آنها سرقت ميکردند.
هميشه نقشه ات ميگرفت؟
نه. خيلي مواقع هم بود که مردان به من توجه نميکردند اما مرداني که تنها بودند، همسرشان فوت کرده بود يا در شهرستان زندگي ميکرد يا خارج از کشور رفته بود، آنها مرا به خانهشان دعوت ميکردند.
بعد چه اتفاقي ميافتاد؟
داروي بيهوشي داخل کيفم بود و در فرصتي مناسب، آن را داخل چاي يا نوشيدني که براي پذيرايي برايم آورده بودند ميريختم و با خوردن چاي مسموم صاحب خانه بيهوش ميشد و من هم وسايل با ارزش را به سرقت ميبردم.
چند مورد سرقت کردي؟
حسابش دستم نيست. ولي من به غير از تهران در شهرهايي مثل مشهد، شيراز؛ زنجان و دماوند هم اين نقشه را اجرا کردهام.