افسردگی دردناک دنیلو در رئال مادرید
طرفداری/مدافع برزیلی یوونتوس حرفهای تلخی پیرامون دوران حضورش در رئال مادرید زد. او از افسردگی شدیدی رنج میبرد و میخواست از فوتبال خداحافظی کند!
دنیلو از دوران کابوسوار حضور در رئال مادرید گفت.
دنیلو، مدافع حال حاضر یوونتوس و تیم ملی برزیل در سال ۲۰۱۶ از پورتو به رئال مادرید پیوست و به عنوان گرانترین مدافع تاریخ رئال مادرید معارفه شد. دنیلو اما نتوانست هیچگاه انتظارات را در مادرید برآورده کند و پس از سپری کردن یک دوران ناموفق، ابتدا راهی منچسترسیتی و سپس یوونتوس شد.
دنیلو در مصاحبهای با Players Tribune، حرفهای تلخی پیرامون دوران ناموفقش در رئال مادرید زده که در ادامه میخوانید:
بشدت افسرده بودم
در اولین فصل حضورم در رئال مادرید، به شدت افسرده بودم. احساس گم شدن و بیمصرف بودن میکردم. در زمین بازی، حتی پاسهای کوتاه هم برایم غیرممکن شده بود و انگار توانایی هیچ حرکتی را نداشتم. شور و اشتیاق من به فوتبال از بین رفته بود و هیچ امیدی برای آینده نمیدیدم. فقط آرزوی بازگشت به خانهام در برزیل و ترک همیشگی فوتبال را داشتم.
فشار شدیدی روی من بود
من دیگر پسر "بایانیو" (لقب پدر دنیلو) نبودم. من دنیلو بودم، کسی که با قیمتی معادل 31 میلیون یورو به رئال مادرید پیوسته بود. گرانترین مدافعی که تا آن زمان این باشگاه به خدمت گرفته بود. این موضوع فشار و انتظارات زیادی را روی من میگذاشت.
میخواستم فوتبال را کنار بگذارم
در فصل بعد، در یکی از بازیها، تئو هرناندز (بازیکن وقت آلاوز) توپ را از من ربود و دایورسون برای حریف گلزنی کرد. با وجود اینکه در آن بازی با نتیجه 4-1 پیروز شدیم، اما آن اشتباه برای باشگاهی مثل رئال مادرید غیرقابل بخشش بود. هرگز شبی را که بعد از آن بازی به خانه برگشتم و تا صبح از شدت اضطراب خواب به چشمانم نیامد، فراموش نمیکنم. در آن شب در دفترچه خاطراتم نوشتم: " فکر کنم وقتش رسیده که فوتبال را کنار بگذارم." در آن زمان فقط 24 سال داشتم.
روانشناسم نجاتم داد
من در مورد افسردگی خود با هیچکس صحبت نمیکردم. کاسمیرو، همتیمیام، سعی کرد کمکم کند، اما من از صحبت کردن در مورد مشکلم طفره میرفتم و این موضوع باعث وخیمتر شدن اوضاع میشد. بالاخره بعد از چند ماه تحمل این رنج طاقتفرسا، تصمیم گرفتم از یک روانشناس کمک بگیرم. این کار نقطه عطفی در زندگی من بود و او به معنای واقعی کلمه، حرفه من را نجات داد. مهمترین درسی که او به من داد این بود که دوباره فوتبال را با دید یک کودک ببینم، با همان شور و اشتیاق و بدون هیچگونه فشار و انتظاری.