داستان جذاب آنچلوتی والیبال!

ورزش 3/فردیناندو دیجورجی، مردی که والیبال ایتالیا را به قهرمانی جهان رساند، داستان جالبی دارد که یکی از نکات جذاب تیمی است که بلغارستان را در فینال مسابقات قهرمانی جهان، له کرد.
سه سال پیش او را «آنچلوتی والیبال» نامیدند، حالا او مرد رکوردهاست، و فردا چه شود خدا میداند. «فِفه» دیجورجی شوخطبعی خاصی دارد و بیش از هر چیز با خودش شوخی میکند. اولین جملهاش وقتی جام بسیار سنگین پنجمین قهرمانی جهانش را در آغوش گرفته بود، این بود:«باید فقط برای جامجهانیها من را صدا بزنند!»
بله، پنج مدال طلای جهانی چیزی است که هیچکس ندارد و بدون شک هیچکس مثل او نیست. چون او بخشی از حلقه کوچک بازیکنان ایتالیایی است که در هر سه قهرمانی جهان بین سالهای ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۸ حضور داشتند. و ایتالیا درست وقتی او برگشت دوباره شروع به بردن کرد، اما این بار بهعنوان مربی.
شوخی کردن با خودش برای او حیاتی است: جملهای که در دوران بازی همیشه دربارهاش گفته میشد و خودش هم میگفت این بود:«دیجورجی اگر پنج سانتیمتر بلندتر میبود، بازیکن خوبی میشد.»
پس قد زیاد نه، ولی دستهای طلایی، آنقدر که هم خولیو ولاسکو و هم ببتو او را سه بار بهعنوان پاسور دوم با خود بردند.
فِفه، همانطور که همه اینطور صدایش میزنند، متولد اسکوینتسانو (شهری که یک سالن ورزشی را به نام او کرده) بهطور کامل بخشی از «نسل پدیدهها» بود که زیر نظر جادوی ولاسکو رشد کرد. او کمبود سانتیمترها را با تکنیک و شخصیتی جبران میکرد که در زمین مصمم و محکم بود و بیرون زمین شوخطبع و بازیگوش. یک هنرمند واقعی با شوخیهای آماده مانند: «یادمان باشد که ما ورزش میکنیم، در معدن کار نمیکنیم.» یا این جمله «برای مربی شدن باید یک ندای درونی داشته باشی، مثل یک مبلغ مذهبی»، و یا «از متوسط بودن خوشم نمیآید، آدمهایی را دوست دارم که همیشه صد درصدی کار میکنند.»، جملهای که دقیقاً فلسفه کاریاش را تعریف میکند.
از زمین تا نیمکت
او قد کافی برای قهرمانی جهان را داشت، اما نه آنقدر که به المپیک دعوت شود. یک سال پیش، به المپیک رفت، اما بهعنوان مربی. اوج یک کارنامه که از یاد گرفتن کنار خولیو ولاسکو شروع شد و در نهایت در تیم کنئو از نقش بازیکن خارج شد، جایی که یک سال همزمان بازیکن و مربی بود.
بعد مسیرش او را به پروجا برد، جایی که نخستین فینال اسکودتوی مردان تاریخ شهر را رقم زد؛ بعد به لوبه ماچراتا رفت (با همان تیم در ۲۰۰۶ نخستین اسکودتوی باشگاه را برد.) سپس یک سفر پرماجرا در اروپا، بین روسیه و لهستان، جایی که دو قهرمانی دیگر به دست آورد (و برای مدتی کوتاه هدایت تیم ملی لهستان را هم بر عهده داشت.»
بعد به ایتالیا برگشت، یک اسکودتوی دیگر با لوبه و سپس تماس تلفنی برای نشستن روی نیمکت تیم ملی ایتالیا. جالب اینکه جانشین بلنجینی شد، کسی که در همین فینال اخیر سرمربی بلغارستان بود و روبرو یکدیگر بازی کردند.
بعد از المپیک توکیو، فوراً یک طلای اروپایی و سال بعد طلای جهانی با تیمی کاملا جوان. سپس ناامیدی المپیک، چند مانع در مسیر و حالا دوباره طلای جهانی، این بار دست به دست ولاسکو که به والیبال زنان رفته است. موفقیتهایی که از گذشتهها ریشه گرفتهاند. «نسل پدیدهها» هنوز اینجاست.