نماد آخرین خبر

سرمربیگری علی دایی / اصلا و ابدا

منبع
سايت ورزشي گل
بروزرسانی
سرمربیگری علی دایی / اصلا و ابدا
سايت ورزشي گل/ دايي با «قلدري» توانست ناکامي دوره اول مربي گري اش در پرسپوليس را در افواه عمومي به موفقيت تبديل کند اما حکايت اين دوره متفاوت خواهد بود. 1) ناکامي ديگري در راه است. براي او زندگي به معناي واقعي کلمه سير بالارفتن ها و سقوط کردن ها بوده است. بدون حد وسط. اصطلاحي در قمار وجود دارد به اسم اشتباه قمارباز(gambler fallacy)، اشتباه از آن جهت که قمارباز پس از چند شکست باوري دروني دارد که موعد بردش فرارسيده است، اما کماکان مي بازد. بازگشت دايي به پرسپوليس اين گمان را ايجاد کرد که پس از يک دوره ناکامي دوره فراز دايي فرا رسيده است(چيزي مطابق جريان فوتبالي اش)، اما گويا علي دايي عادت ديرينه فراز و فرودش را از دست داده است. ديگر نشاني از فراز نيست. تمام کساني که بر روي موفقيت دايي در پرسپوليس قمار کرده بودند بر خطا بودند. 2) دايي در تمام اين سال ها نامي خاص بوده است؛ پيوند دهنده فوتبال دوستان و غير فوتبالي ها. حتي کساني که هيچ دخلي به فوتبال نداشتند دايي را مي شناختند. در عين حال دايي تجسم اين ايده بود است که بدون داشتن استعداد فراوان هم مي توان به موفقيت رسيد، با «اراده اي معطوف به پيروزي». گفتيم و ارزو کرديم که کاش اين اراده را علي کريمي داشت. دايي با همين اراده و البته مدد «اون بالايي» قله ها فتح کرده است. 3) مي گويند ايراني جماعت توهم توطئه دارد. تفکري دايي جان ناپلئوني که «دستي نامرئي» را پشت همه پرده ها و پديده ها مي بيند. دايي براستي از اين توهم رنج مي برد. گويي همگان در کارند تا او را زمين زنند. او به همه کس مظنون است. براين باور است که همه بر عليه اويند و به سمتي ديگر غش کرده اند. اين طرف اما عليِ دايي است و اون بالايي. همين تفکر پاي اخوي ايشان را به نيمکت پرسپوليس باز کرده است، بعيد نيست پاي خودي هاي ديگري نيز باز شود. بي اعتمادي روز به روز دايره دوستان دايي را تنگ کرده است و بر شمار دشمنانش افزوده. 4) ادبيات دايي ادبياتي مطلق انگارانه است، ادبياتي که با ميميک صورت و البته روحيه انعطاف ناپذيرش تطابق دارد. «به هيچ عنوان»، «کجاي دنيا»، «اصلا و ابدا» بخشي از تکيه کلام هاي مطلق گرايانه ي شهريارند براي ختم کلام. اين ادبيات و دستگاه مفاهيم دنيا را براي دايي به «دو نيمه متفاوت» تقسيم کرده است. آنچه با اوست و مطابق ميلش که خير است و آنچه که بر اوست و لاجرم شر. 5) پرسپوليس امسال احتمالا بعد از پرسپوليس اواسط دهه 70 بهترين تيم اش را تدارک ديده بود، با اينحال هوادارانش در حالي به استقبال هفته هاي پاياني مي روند که چون سال هاي گذشته بايد در هفته هاي آخر دل به يکي از رقباي استقلال خوش کنند. دايي با «قلدري» توانست ناکامي دوره اول مربي گري اش در پرسپوليس را در افواه عمومي به موفقيت تبديل کند اما حکايت اين دوره متفاوت خواهد بود. وي در دوره مربي گري اش بيش از آنکه به توانايي هاي فني اش متکي باشد به قدرت مديريت و کاريزماي شخصي اش متکي بوده است غافل از اينکه صد سال قبل ماکس وبر نظريه پرداز کاريزما اشاره کرده کاريزما فقط براي مدت زماني مشخص و کوتاه به کار مي آيد و با عادي شدن کارکاردي ندارد. در بعد فني دايي نشان داده که اساسا مربي است که نمي تواند «ردي» از خود در تيم بر جاي بگذارد. رويکردي دايي وار وجود ندارد؛ هرچه هست استرس است بي قراري و پرخاشگري. عشق دايي به مستطيل سبز ستودني است اما اميدوارم فوتبال دوستان ايراني بابت اينکه علي دايي دير به اين نتيجه مي رسد که مربي خوبي نيست هزينه بيشتري ندهند. شايد بهتر باشد علي آقا طعنه هاي قلعه نويي را پذيرا باشد، عطاي مربي گري را به لقايش ببخشد و خود را براي کرسي هاي مديريتي آسيا اماده کند. آقاي دايي شما «ببخشيد» مربي خوبي نيستيد.