آخرين خبر/ جيمي کرگر، مدافع اسبق ليورپول در دوران حرفهاي خود با پيراهن اين تيم به عنوان يک رهبر شناخته ميشد. او هميشه در داخل و خارج از زمين فوتبال به عنوان يک مدافع سختکوش الگوي خوبي براي همتيميهايش بود. وقتي او در سال 2013 کفشهايش را آويخت تصور ميشد تا به زودي بخواهد مدارج سرمربيگري را طي کند و در اين عرصه به فوتبال برگردد اما اين اتفاق هنوز نيفتاده است. اکنون پس از 7 سال از خداحافظي کرگر از دنياي حرفهاي فوتبال او به سرمربيگري نپرداخته و در گفتوگوي مفصل با اسکاي اسپورتس از دلايل خود ميگويد: «مردم هميشه از بازيکنان ميپرسند آيا ميخواهيد سرمربي شويد؟ بعضي افراد نميتوانند زحمت بکشند، آنها قبل از فکر کردن در مورد آنچه در آينده انجام ميدهند به پايان کار خود ميرسند. من کاملا برعکس بودم. اگر شما از 20 سالگي من، خواه با انگليس يا ليورپول از من سوال ميکرديد، ميگفتم سرمربي بودهام. مربيان سابق يقين داشتند که من اينطور خواهم بود. اما هرچه به پايان دوران بازيکنيام نزديکتر شدم بيشتر به مشکلات سرمربيگري نگاه کردم و همينطور گزينههاي ديگري که داشتم. اکنون بخشي از من فکر ميکند که براي بهترين من دور ماندم. 10 يا 15 سال پيش اولين فکر من هنگام ورود به سرمربيگري احتمالا دردسر بود. من قبلا به آن نگاه ميکردم و فکر ميکردم آيا ارزش آن را دارد که از آن عبور کني؟ هميشه به ياد ميآورم جرارد هولير ميگويد در مربيگري شما خوششانس بوديد که براي 10 بار به عقب نگاه کنيد و بگويد ؛واو؛ داشتن چنين لحظاتي به عنوان سرمربي بسيار دشوار است و در اين راه فقط دردسر و فشار زيادي وجود دارد. شما فقط منتظر آن لحظه در پايان يک فصل هستيد- شايد يک جايزه يا يک تبليغ، هرچه که بايد باشد. زمان بسيار زياد براي سرمربيان زمانهايي هستند که هرگز فرا نميرسند. چيزهاي زيادي وجود دارد که ما هنگام مربيگري درباره آن صحبت نميکنيم. مربيان مجبورند که عمل کنند و به درستي در کنفرانسهاي مطبوعاتي و صحبت با بازيکنان حضور داشته باشند که فکر نميکنم آنها خودشان اينطور باشند. آنها بايد تماموقت نقش يک بازيگر را بازي کنند و اين بايد دشوار باشد. صحبت با بازيکنان و تلاش براي کنار آمدن با آنها، احتمالا حتي آنهايي که شما آنها را دوست نداريد يا دوست داريد، تلاش براي به دست آوردن يک نماينده در کنار هم براي خريد بازيکن- نياز مداوم براي اعمال اين عمل وجود دارد. من خودم به شخصه کساني که براي من نقش بازي ميکنند يا سعي دارند شبيه به من باشند را دوست ندارم. من با مردم بسيار راستگو هستم و احساس ميکنم مديران بايد چنين باشند. گاهي به بازيکنان بگوييد که چه چيزي ميخواهند به جاي حقيقت بشنوند. من البته مطمئن نيستم که فقط به اين دليل سرمربي نشدم. آيا ميگويم که ترس از شکست خوردن من را منصرف کرده است؟ نه اما اين مسئله قطعا چيزي است که به آن نگاه ميکنيد. من دوران حرفهاي خوبي داشتم، عالي نبود مطمئنا صدها نفر هستند که دوران بهتري از من داشتند. اما حرفه فوتبال شما وجود دارد و هميشه خواهد بود. بعضي اوقات فکر ميکنم تمسخر مربيان منزجرکننده و شرمآور است. روشي که مردم درباره آنها صحبت ميکنند طوري است که انگار سرنخي پيدا نکردهاند. تقريبا احساس ميکنيد اگر شما مربي شبيه به فرگوسن، کلوپ يا گوارديولا نباشيد تنها يک شکست هستيد. مديراني در ليگ برتر وجود دارند که هيچ چيزي را از آن خود نکردهاند اما آنها 3 يا 4 شغل ليگ برتر داشتهاند. اگر شما 3 يا 4 تيم ليگ برتر را مديريت کردهايد بنابراين فکر ميکنم شما يک حرفه مربيگري بسيار خوبي داشته باشيد. بنابراين بسياري از مربيان به دليل اينکه جامي به دست نياوردهاند مورد حمله و توهين قرار ميگيرند. بعضي اوقات حتي اينطور فکر ميکنم که انگار آنها برکنار يا فراموش شدهاند. من مطمئنا به عنوان بازيکن ترس از شکست داشتم- اين همان چيزي است که مرا به راه انداخت. فکر ميکنم اگر مربي شوم دوباره ترس از شکست را خواهم داد. اين باعث ميشود که من يک مدير بهتر باشم و شايد من را موفقتر کند. اما من همچنين به اين فکر ميکنم که مربيگري چه کاري ميتواند براي زندگي من و افراد اطرافم انجام دهد. بعضي اوقات به افرادي که دوران حرفهاي شگفتانگيزي در فوتبال به عنوان يک بازيکن داشتهاند، نگاه ميکنم و ميبينم که به سمت مربيگري رفتند و در اولين تجربه به هر دليل نتيجه دلخواه و مناسب نبوده است. مثال عالي براي اين قسمت تيري آنري است که بهترين بازيکني است که تاکنون در ليگ برتر بازي کرده است. او قهرمان جامجهاني شده و چه کاري هست که انجام نداده باشد؟ حرفهاي که بايد به عقب برگرديم به آن نگاه کنيم و به آن افتخار کنيم. اما او به عنوان سرمربي به موناکو رفت و در 3 ماه اول نتوانست کار خوبي انجام بدهد. منظورم اين است که چه کسي ميتواند در 3 ماه کار بزرگي انجام بدهد؟ او به اسکاياسپورت برنگشت اما وقتي براي بازيهاي آرسنال به استوديو ميآمد تقريبا ميتوانستيد احساس کنيد که او از آنچه که در موناکو روي داده بود کمي شرمنده بود. هر وقت بعد از آن تجربه او را ميديدم ميتوانستم خجالت بر چهرهاش را ببينم. او سعي ميکرد دلايلش را براي شما تعريف کند. چه دلايلي داشته باشند، چه عذر و بهانه اين همان کاري است که شما بايد به عنوان مربي انجام دهيد توضيح فقط آنها را از بين ميبرد.»
بازار