حال و روز دستفروش سرشناس استادیوم آزادی در روزهای کرونایی

آخرين خبر/ ديگر چيزي به نود سال نمانده. پيرمردي که روزگاري امجديه بستني چوبي مي فروخت و فرياد مي کشيد تگري .حالا کنار خيابان بساط مي کند. پاي رفتن به استاديوم را ندارد چه برسد به سکو! نه بيمه اي و نه حمايتي. آقاي تگري
اگر قديمي فوتبال باشي يکباري از او بستني خريده و همراهش فرياد کشيده اي تگري!
درست زماني که بازي در حالت خسته کننده يا بدون هيچگونه اتفاق خاصي دنبال ميشد و هوادارها کسل از بازيِ ساکت درون زمين را تماشا ميکردند، به يکباره اين عزيزِ بستني و آبميوه فروش براي فروش اقلام داخل جعبهاش که مملو از يخ هم بود، داد ميزد: "تگررررررررررري" و تمام جمعيت حاضر هم يکصدا با صداي بلند جواب ميدادند: "يييييييييييييي"
اين جمله براي اهالي استاديوم کاملا آشناست. اين روزها که مسابقات بدون تماشاگر برگزار ميشود، آب باريکه درآمد اندک اين عزيزان هم کامل قطع شده و خود ايشان هم معمولا نزديک ايستگاه مترو «هفت تير» بساط پهن ميکند.
چهار دختر دارد و چهار داماد. هيچکدام راضي نيستند که او با اين سن و سال، کنار خيابان کار کند. اما خودش مي گفت مجبورم! مي گفت با همسرم زندگي مي کنم و نياز دارم براي تهيه ي مايهتاج زندگي کار کنم.
خودش طرفدار پرسپوليس است اما اين روزها، مغازه داري استقلالي دستش را گرفت و مکاني براي دستفروشي به داده است.
پيرمرد مي گفت ديگر توان بالا رفتن از سکو هاي ورزشگاه را ندارم اما عشقم فوتبال است و با اين عشق نفس مي کشم هنوز. از آخرين بازي که به استاديوم رفته بود چند سالي مي گذشت؛ اما آنقدر فحاشي شنيد و بي ادبي ديد که با خود عهد کرد تا زنده است، پا به ورزشگاه نگذارد.
قديمي هاي فوتبال، اين مرد را به نام ” تگري” مي شناختند. زماني در ورزشگاه امجديه بستني چوبي مي فروخت و هرگاه بازي گره مي خورد، با صداي تگري، شوق و شور را به سکو ها مي آورد و تمام تماشاگران با او هم صدا مي شدند.