پرسپولیس و بازی آخر؛ یک تیم و یک ملت

خبر ورزشي/ حالا يک ملت است که از مرحله چرا که نه تمامقد و با تمام باور عبور کرده و ميگويند مگر ما «ما» نيستيم، مگر ما، ماي شگفتيساز نيستيم؟ مگر اين ما نبودهايم که خاک را به نظر کيميا کردهايم؟
يکم- اولش در رديف محالات بود! توقع غير ممکن! چرا، به اين دليل روشن؟ ...مهدي ترابي رفته بود که جانشيني در ليگ برتر نداشت! ...عليپور هم فيلش ياد هندوستان کرده بود و او هم بديل نداشت!
آلکثير يک نفره، نشان داد که هميشه ميتوان به اتفاقهاي خوب، به احتمالات بعيد دل بست ولي او هم ناگهاني و دفعتاً واحداً از دسترس خارج شد به يک بهانه در واقع مسخره با يک دليل از آن جنس که مرغ پخته را هم به خنده وا ميدارد گلزن نوپديد را، از بازي کردن محروم کردن و سلسله مراتب «بد بياري»ها آوار شدن.
وحيد اميري دو اخطاره شد! احسان پهلوان اخراج شد و بعد از اين همه «سه پلشک» که پشت سر هم آمدن شجاع هم گفت من نيستم، من هم مسافر قطرم! او که پريد، بشار رسن هم هوايي شد!
يحيي، اينجا بود که صدايش درآمد و گفت نه! يحيي قبول نکرد که يک امضاي کوچولو پاي تصميم مرد بزرگ خط هافبکش بگذارد! نه و نه، مرغ آقاي گلمحمدي يک پا داشت!
اوضاع بد بود
دوم- اوضاع به همين بدي بود، بدتر هم بود! واقعيتهاي عيني هوش از سرت ميربود! گلزن تيمت را از دست دادهاي، هافبک روندهات را، ايضاً به همين شرح! ناگهان معلوم شد که آچار فرانسه تيمت هم رفته است و تو «قاق» ماندهاي و تو بايد بسازي با دستهاي خالي و کنار بيايي با نبود و نداشتن شجاع خليلزاده!
سبزينههاي جوانه اميد را اول بار چه کسي ديد؟ رخ زدن شاخهاي غير مرئي تازه را- قاموس طبيعت و نظام هستي را- اول بار چه کسي ديد؟ که بايد مظهر اميدش ديد و بايد «سرديسش را» چرا که نه مجسمه تمامقدش را سر در محل تمرين پرسپوليس ساخت براي اميد آفريدن و اميدوار بودن و دوباره و ده باره، اميدوار شدن را!
اول بار که بود که از ناممکنهاي مثل روز روشن يک تخيل را وارد مقدورات ميکرد! که بود که ميگفت و تکرار ميکرد و هر بار بيشتر و عميقتر ميگفت و باور خويش را ميپراکند که: ...چرا نه؟ چرا که نه؟ بچههاي ما حيز ديگري هستند.
يک تيم و يک ملت
سوم- و حالا يک ملت است که از مرحله چرا که نه تمامقد و با تمام باور عبور کرده و ميگويند مگر ما «ما» نيستيم، مگر ما، ماي شگفتيساز نيستيم؟ مگر اين ما نبودهايم که خاک را به نظر کيميا کردهايم؟ پس چرا نه؟ چرا از غيرت اين بچهها و از تعصب اين مردان در حال ساخته شدن و ساختهتر از همه از هميشه هم شدن، توقع نداشته باشيم؟ حکايت غريبي است! ديالوگها پوست انداختند! حالا آنها که با نگاه علمي با- چوب و شلاق- نگاه علمي داشتن همه اهل نگاه باورمندانه اهل نگاه معجزهباور را ميزنند و زدند خود به ميدان آمدند، خودمنداني اين امکان شدهاند که: ...همه چيز ممکن است! همه چيز را ميتوان ممکن ساخت و اين ويژگي، توان منحصر به فرد ما- هنر نزد ايرانيان است و بس- به شمار ميآيد که ما، ماييم! ماييم و خالق اتفاقات شاد، ماييم خالق و پديدآورنده هر آنچه که هر آنچه خلق کردني و رخ دادني و وقوع پيوستي نمينمايد! ماييم مردمي که همه به معناي واقعي کلمه ميگويند ما چيز ديگري هستيم و هستيم!
گفتمان نو
چهارم- گفتمان درباره ليگ آسيا تغيير کرده است! وزن خوشبيني به مراتب بالا رفته است! ديگر حرفي از نبودن آنها که رفتهاند و آنها که مسابقه فينال را از دست دادهاند کمتر به ميان ميآيند تيم به خودباوري کامل دست يافته و هواداران فوتبال در پي تکرار پيروزي دو مرحله بازيهاي غرب آسيايياند! نااميدي مسلط نيست طلب و مطالبه روز به روز ظهور و بروز بيشتري دارد تعداد کساني که شانس قهرماني آري شانس قهرماني پرسپوليس را زياد ميدانند حتي امروز صبح نسبت به ديروز به مراتب بيشتر است همه توقع قهرماني دارند همه مثبت ميانديشند!
يحيي کارش را بلد است و با رعايت برنامهاي خاص به مردانش اعتماد به نفس تزريق ميکند پرسپوليس در خود کمبودي که باز دارنده باشد نميبينيد پرسپوليس راههايي در استفاده در ترکيب موجود جسته است و ميجويد پرسپوليس براي قهرماني بازي ميکند! حال شايد به پنالتي کشيدن بازي!
علمآوري يا علمستيزي
پنجم- فوتبال ما که با انگ دانشستيزي دچار نوعي خودخوري و هيولاي درون بود يک مرحله سخت را پشت سر گذاشت ما چون ماييم روش و شيوه و استيل مربوط به خود را داريم بايد به اين سبک به اين سيستم و به اين ترجيح وفادار بود و احترام گذارد و اجازه داد، کارش را تا آنجا که ممکن است درست و همهجانبه پيش ببرد! پرسپوليس، قسمت مهمتر مأموريت استراتژيکش را به خوبي انجام داده است؛ ...ريشه نااميديها را زده است!