وحید امیری؛ ستارهای که ما را به گریه میاندازد!
ورزش 3/ بعضي بازيکنان هستند که وقتي داستان زندگيشان را ميخواني، ناخودآگاه اشک شوق و ناراحتي را گونههايت احساس ميکني و وحيد اميري يکي از همانهاست.
خيلي دير او را شناختيم؛ براي توصيف وحيد مي توان صفحههاي زيادي را پر کرد ولي در اينجا پيش از اينکه داستان زندگي ستاره تيم ملي و باشگاه پرسپوليس را به قلم يکي از کابران توئيتر است، مرور کنيم، فقط به بخشي از صحبتهاي يحيي گلمحمدي در برنامه فوتبال برتر اشاره مي کنيم که شهاب نيز در يکي از 24 رشته توئيت خود به آن اشاره کرده است.
گل محمدي وحيد اميري را اينطور توصيف مي کند:« زوج وحيد و عيسي خيلي زوج خوبي شد. هر دو سرعت خوبي مي گذاشتند؛ هر دو پرس خوبي داشتند. هر دو کارهاي ترکيبي انجام مي دادند و همديگر را تغذيه مي کردند. زوجي بود که من سال ها است در فوتبال ايران نديده ام. اين دوندگي زيادشان خيلي به آنها کمک مي کرد. در کار دفاعي و حمله اي عملکرد خوبي داشتند. اين دوندگي بي امان آنها خيلي به تيم کمک کرد. خصوصا وحيد؛ واقعا خسته نمي شد. من به بچه ها و کادر مي گفتم که اين نمي خواهد خسته شود؟! ماشاالله به غيرتش.»
وحيد اميري از آن دست بازيکناني است که خيلي دير و در 27 سالگي به فوتبال ايران معرفي شد ولي رسيد به آن چيزي که مي خواست.
در ادامه رشته توئيت شهاب يکي از کاربران توئيتر را در مورد زندگي نامه اميري مي خوانيد.
1- فوتبال، جواهرهايي داره که بازيشون «هايلايتخور» نيست و براي درک کامل کيفيتشون، نيازه که کل ۹۰ دقيقه بازي رو با دقت ببيني… وحيد اميري، بهترين نمونه اين بازيکنها در فوتبال ملي ماست.
2- آرسن ونگر در کتابش، از فوايد فوتبال بيامکاناتِ دوران کودکي ميگه و تاکيد ميکنه که زمان جذب بازيکنان، به سابقه فوتبال بچگيشون اهميت ويژهاي ميداده. مثالهايي هم ميزنه که در آکادميهاي فوتبال نبودن و بارها «نه» شنيدن؛ اما دست نکشيدن…
3- يکي از بهترين مثالهاي اينچنيني در فوتبال ما، کسي نيست جز «وحيد اميري». متولد ۱۳۶۷، اهل روستاي کوچک «درهبادام»، جايي در کوههاي زاگرس، بين شهرهاي خرمآباد و کوهدشت استان لرستان. همونطور که در عکس مشخصه، زمين اطراف روستا جوريه که حتي نميشه توش راحت راه رفت، چه رسد به فوتبال
4- وقتي وحيد تو روستا زندگي ميکرد، به خاطر امکانات خيلي خيلي کم، مجبور بوديم تا شهر سرابدوره با پاي پياده بريم. چون تو سرابدوره يه زمين خاکي بود.
5- فاصلهاي که وحيد در دوران کودکي، «پياده» طي ميکرده تا از روستاي سنگلاخي خودشون به شهر کوچک سرابدوره که «يک زمين خاکي ابتدايي» داشته برسه، ۴/۵ کيلومتره و طي اين مسير، حدود ۱ ساعت وقت ميگيره! ۱ ساعت رفت، فوتبال، ۱ ساعت برگشت؛ به قول آرسن ونگر: سفري از يک دنيا به دنيايي ديگر
6- از دوران کودکي و نوجواني سخت اميري ميگذريم و ميرسيم به سال ۸۶ و قبولي دانشگاه در رشته حقوق. وحيد، به قول خودش «هر روز با کيف ورزشي بر دوش» به دانشگاه ميرفته و اوايل در تيم فوتسال دانشگاه بازي ميکرده. سال ۸۷، به واسطه چند دوست، به تيم دسته سومي داتيس خرمآباد معرفي ميشه.
7- با اينکه همچنان دانشجو بوده، درخشش وحيد در داتيس باعث ميشه که سال ۸۸، تيم دستهدومي کوثر لرستان به سراغش بياد و يک ليگ بالاتر بره! اينجا وحيد «۲۱ سالشه»؛ اوج جواني و پتانسيل فيزيکي، اما درگير درس و فوتبال منطقهاي! سال بعد، تيم ليگ يکي داماش (بعدها گهر) دورود خواهان وحيد ميشه.
8- مشکلات مديريتي داماش و فساد مالي در سال ۸۹، منجر به اين ميشه که وحيد با وجود تست پزشکي رسمي، به اين تيم بحرانزده نره و در سال ۹۰ به ديگر تيم ليگ يکي، يعني نفت مسجدسليمان بپيونده. وحيد ۲ سال در مسجدسليمان ميدرخشه، جايي که به گفته خودش، فوتبالش «شکل گرفته»! در «۲۳-۲۵ سالگي»!!!
9- سال ۹۲ و در سن «۲۵ سالگي»، وحيد بالاخره به ليگ برتر و نفت تهران رفت و شاگرد گلمحمدي و بعدتر، منصوريان شد. بخش بزرگي از موفقيت نفت، بر پايه دوندگي اميري و شعور فوتباليش شکل گرفت.
10- کيفيت وحيد، از چشم کارلوس کيروش مربي وقت تيم ملي که دقيقاً به دنبال چنين بازيکناني ميگشت، پنهان نموند و بالاخره، آذرماه ۹۳ و در سن «۲۷ سالگي»، وحيد براي اولين بار به تيم ملي دعوت شد و در آستانه جام ملتهاي آسيا، به اردوي آمادهسازي در کشور پرتغال پيوست.
11- ۱۴ ديماه ۹۳، ۱ هفته بعد از اردوي پرتغال و ۱ هفته قبل از شروع جام ملتهاي آسيا، وحيد اولين بازي ملي خودش رو مقابل عراق تجربه کرد. با اينکه بازي دوستانه بود و ۶ تعويض انجام شد، وحيد ۹۰ دقيقه در زمين غوغا کرد و کيروش، ظرف فقط ۲ هفته، فهميده بود که چه جواهري رو پيدا کرده.
12- اما وحيد، براي الماس شدن، نياز به تراش داشت؛ چون طبيعتاً ذهنيتش آماده کوران رقابتهاي جام ملتهاي آسيا نبود! در ۲ بازي اول مقابل بحرين و قطر، ۹۰ دقيقه روي نيمکت نشست؛ ولي در بازي نسبتاً تشريفاتي سوم مقابل امارات براي تعيين سرگروه، ۹۰ دقيقه بازي يا بهتر بگم، «آقايي» کرد.
13- تقريباً هر حملهاي که از چپ انجام ميداديم، وحيد يار موثرش بود! تسلط و سرعت عملش در عين خونسردي، نوعي از «خيالراحتي» رو به تماشاگر القا ميکرد که اصلاً به کسي که تازه ۲-۳ هفتهست به تيم ملي دعوت شده نميخورد! حتي در دفاع، وقتي «عموري» همه رو به هم ريخته بود، وحيد اونجا بود
14- تا رسيديم به روز سياه بازي با عراق… ايران، روي کاغذ، بايد خيلي راحت عراق رو شکست ميداد؛ ولي اون اخراج عجيب دقيقه ۴۳ پولادي توسط بنجامين ويليامز، همهچيز رو خراب کرد. کسي که از ابتداي نيمه دوم براي جبران اين اخراج به زمين اومد، کسي نبود جز مهره کمکم معتمد کيروش: وحيد اميري
15- از اينکه اون روز چه بر ما گذشت؛ اينکه ۱۰نفره، «۲» بار در وقت اضافه و به دراماتيکترين شکل ممکن به بازي برگشتيم؛ ميگذريم و ميرسيم به پنالتي ششم، که به قول خود وحيد «هنوز صداي تيرک توي گوششه» و مايي که هنوز «از عرشِ شادي به فرشِ ماتم اومدن در کمتر از يک ربع» رو به خاطر داريم
16- اون روز تلخ قطعاً تا ابد از خاطر وحيد و ما پاک نميشه؛ اما کيروش، که ديگه همه متفقالقوليم که «بازيکنشناس» خوبي بود؛ يار مطمئنش رو شناخته بود: وحيد در «تکتک» بازيهاي تيم ملي تا جام جهاني ۲۰۱۸ (جز دو بازي دوستانه با قرقيزستان و سيرالئون) به عنوان يار اصلي يا ذخيره بازي کرد
17- نوروز ۹۴، يعني دو ماه بعد از ناکامي جام ملتها و در فضايي «ضدکيروشي»، تيم ملي به اردوي از پيش تعيين شده اروپا رفت تا با يکي از قويترين شيليهاي تاريخ (که دو ماه بعد، براي اولين بار قهرمان کوپا آمريکا شد) و سوئدِ زلاتان ديدار بکنه. قرار بود بعد اين اردو، کيروش از تيم ملي بره
18- وحيد، در پيروزي ۲-۰ ناباورانهمون مقابل اون شيليِ ترسناک، ۹۰ دقيقه درخشان بود و اولين گل ملي خودش رو به هم به ثمر رسوند. ۵ روز بعد، در شکست ۳-۱ برابر سوئد، باز هم عالي بازي کرد و تکگل ما، حاصل پنالتي گرانکويست روي وحيد بود. کيروش در تيم ملي موند و جايگاه وحيد هم تثبيت شد
19- جداي از اوجگيري ناگهاني در فوتبال ملي، وحيد با يک جهش بزرگ ديگه، سال ۹۵ به پرسپوليس رفت. چون اين نوشتار، بنا به «رنگي» شدن نداره، از عملکرد فوقالعادهش در پرسپوليس چيزي نميگم و به اين ويدئوي يحيي که بعدها و در سال ۹۹، داره درباره وحيدِ «32 ساله» صحبت ميکنه، بسنده ميکنم
20- ديگه شماره لباس ملي وحيد از ۱۳ به ۱۱ تغيير کرده! با صعود راحتمون به جام جهاني ۲۰۱۸ و در اولين بازي مقابل مراکش، وحيد «موثرترين عملکرد همهجانبه»اي که من از يک بازيکن ايراني به ياد دارم رو به نمايش ميذاره! اين ويدئوي عادل و مرتضي محصص، گواه حيرت همگانيمون از کيفيت بازي وحيده.
21- ديگه همه فهميده بودن که چرا از دير معرفي شدن وحيد به فوتبال حسرت ميخوريم. پسر پرتلاشي که محجوب و سربهزيره، اما به موقعش، يک جنگجوي واقعيه؛ يادآور اين آهنگ لُري از محمد ميرزاوندي که ميگه.
نگو ديره، ميخوام تا نفس آخر بجنگم.
براي انتقام برادرانم، من مثل يک پلنگِ زخمي هستم
22- و بالاخره، لحظه شيريني که قطعاً تا ابد از خاطر وحيد و ما پاک نميشه! «لذت لايي زدن» و «شرم لايي خوردن» رو تا فوتبال بازي نکرده باشي؛ نميفهمي! اصلاً قابل وصف نيست! درسته که لايي زدن به پيکه، افتخار خاصي محسوب نميشه؛ امّا اينکه «وحيد اميري» بزنه، يکي از زيباييهاي ناب زندگيه.
23- همين چند روز پيش و در بازي حساسمون مقابل بحرين، سامان قدوس با تکنيک مثالزدنيش چشمها و تيترها رو مال خودش کرد، ولي کسي که گل اول رو با بازيخواني خوب، دريبل و در نهايت «پرياسيست» ساخت، اميري بود. سوئد به دنيا نيومده، لهجهش هم به جاي انگليسي، لُريه؛ اما از جون مايه ميذاره
24- سبک دوندگي و تلاش خالصانه وحيد، به قول سينماييها «هم از لحاظ فُرم، هم محتوا»، يادآور عليِ «بچههاي آسمان»ه. وحيد، دويد و دويد و دويد تا بالاخره رسيد؛ خيلي دير رسيد، اما رسيد؛ از راه درست هم رسيد. اي کاش توي مدارس و دانشگاهها، دو واحد «زندگينامه وحيد اميري» درس بدن.