جدال با عربستانیها؛ ما باید میباختیم!

طرفداری/ درباره شکستی که اتفاقا ارزشهای ما را کم کرد...
پسرک از سرما به خود میلرزید. دستان سرخش که تازه از شلنگهای معلم فارغ شده را به هم می مالید. دیوارهای زمخت و ناهنجار که اگر دفتر و دستکها نمی بود به سختی میشد آن را با دیوارهای زندان تفکیک کرد. اما دیگر وقت پایان کلاس است. از قضا مدرسه زنگ هم ندارد. پسرک هر چه که بود و صدالبته هر چه که خواهد ماند را به سمت خانه ترک کرد. تلویزیون بنجل سیاه و سفید را روشن می کند؛ مهمان برنامه با صدای کلفت می گوید: " سهم قبولی مدارس عادی در کنکور به سمت صفر شدن است".
مهمان درست می گفت. این ندارها، این کهنهپوشان همیشه در لرز سرما، فقط آمده اند که زنده بمانند. نه که نخواهند، نه که دلشان تو سری خور بودن و حضیض را بخواهد. نه! میخواهند اما نمی توانند. هستند کسانی که این بینها می گویند فسانه ای اما از شما چه پنهان جملگی در خواب می شوند. درست مانند پرسپولیس. تیمی که در عین شایستگی و البته با ایدئولوژی های تعصب و خلاصه از این افسانه سرایی های ما ایرانی ها، توانست تا یک قدمی رستگاری برود. اما برای عروج باید بها را پرداخت. ما نداریم، ما بهای مدرسه های لوکس برای رستگار در آزمونها را نداریم. بهای حضور 100 درصدی تماشاگرانمان در بازی های خانگی را نداریم. بهای یک تکنولوژی VAR دست و پا شکسته را هم نداریم. ما پرادعاترین ندارهای فوتبال این قاره ایم.
ما باید می باختیم؛ از این که فدراسیونمان در آسیا اندازه شورای دانش آموزی مدراس هم نفوذ ندارد. وقتی که تیمهای ملی این سمت و آن سمت آسیا را برای مقدماتی جام جهانی یکی می کنند، چه لزومی بر تن دادن به بازی های متمرکز است؟ البته که عربستانی ها هنر بازی را بلدند. خیلی خوب برگ میزبانی را مال خود کردند و به ما سیلی زدند. اما فدراسیون به جای تدبیر، طرف دیگر صورتش را که هنوز سرخ نشده بود سمت عربستانی ها گرفت بلکه ضربه قرینه شود. که این اتفاق هم با حضور 101 درصدی هواداران عربستانی اتفاق افتاد. شاید آن یک درصد مازاد برای شما سوال باشد. البته! ما تمام حضورهای صد در صدیمان برای مردان بوده است و جفاست که این دو صد با هم مقایسه شوند. پس بخوانید همان 101 درصدی!
ما باید می باختیم؛ عرف آن است کسی که خانهاش را می فروشد، چادرنشین نشود. دیگر حداقل از عهده اجاره یک چهاردیواری معقول بتواند بر بیاید. پرسپولیس احمد نوراللهی، شهریار مغانلو و حسین کنعانی زادگان را حراج کرد و با جانشین های بی کیفیت، ارادت هواداران سرخ را به دلال ها نشان داد. تصورش را بکنید، بازی خوانی محشر نوراللهی، قدرت هوایی مغانلو و چابکی کنعانی زادگان در دفاع تا چه حد می توانست عصای دست یحیی باشد.
ما باید می باختیم؛ معجزه اسمش با خودش است. قرار نیست هر سال با تعصب ایرانی، تکنیک ناب وطنی و امثال این مفاهیم کلیشه ای پله پله از برج موفقیت بالا برویم و دست آخر خودمان را از طبقه یکی مانده به آخر پرت کنیم. البته که یحیی و برانکو با فینال آسیا هنر تکرار نشدنی خود را به نمایش گذاشتند، اما قبول کنید که معجزه قرار نیست کاستی ها و نقص های ما را استتار کند. حقا که اگر معجزه یک انسان بود نمی دانستیم چطور می توانیم به چشم هایش نگاه کنیم.
ما باید می باختیم؛ از این که تنها نماینده آسیایی ما بدون حتی یک بازی رسمی به مصاف دانه درشت ترین حریف قاره رفت. الهلال با 6 بازی رسمی و مهم، توانست خودش را پالایش کند. حفره های دفاعی که سرخ ها از تماشای آن برابر استقلال به وجد آمده بودند را بپوشاند. این الهلال دقیقا همان الهلال بود. اما دیگر بی فکر دست به مهره نمی شد.
ما باید می باختیم؛ از این که قهرمان 5 دوره متوالی لیگ حتی آنالیزورش هم بلاتکلیف است. یک روز در اردوی تیم ملی، یک روز در جمع سرخها. اگر جابجایی و فعل انفعالی بین تیم ملی و پرسپولیس در جریان است، باید کامل انجام بگیرد. یا رومی روم یا زنگی زنگ. حد وسطی نداریم. یک چهارم نهایی آسیاست؛ این یعنی حتی تدارکاتچی تیم نیز باید شب و روزش را وقف تیم کند. گرچه مدیریت الاکلنگی فدراسیون فوتبال و پرسپولیس، با چنین پیش پا افتادههایی هیچ وقت آشنا نمی شوند. انچنان که سیامک نعمتی با سینه ستبر جلوی دوربین و کریم باقری که آن هم محصول مشترک اردوی سرخ ها و تیم ملی است، حامد لک را تهدید می کند. خودتان خوب می دانید؛ این رفتار از روزهای قبل قابل پیش بینی بوده و صد البته قطعاً آن روز کریم باقری در تمرینات حضوری نداشته است.
ما باید می باختیم؛ از این که تیم یحیی 90 دقیقه نتوانست پرس حریف را حتی چند ثانیه بشکند. از این که 90 دقیقه تمام دفاعمان را جمع کردیم و هر بار از انتقال توپ به جناحین ما و عرض دادن بازی، گزیده می شدیم. یحیی هنوز هم بهترین گزینه ایرانی برای پرسپولیس است اما تنها پلنی که پرسپولیس برابر الهلال داشت، بی برنامگی و ادای برنامه داشتن بود.
یک سطل زباله گوشه ذهنتان همیشه بگذارید. هر چه کلیشه و ایدئولوژی های کهنه را در آن بریزید. اول از همه جملات " چیزی از ارزش هایمان کم نمی شود"، "سال آینده پرقدرت تر بازمی گردیم"، " به زودی انتقام می گیریم" را جدا کنید و دور بیاندازید که بلای جان این فوتبال است. فوتبالی که تنها داراییاش 5 ستاره است که اندازه ستارههای اتاق خواب یک کودک نیز ارزش ندارد.