حکایت آموزنده از «گلستان سعدی»

آخرین خبر/ بچه ها معنی کامل حکایت حکمت رو در ادامه براتون آوردیم.امیدواریم از شنیدن و خواندن این حکایت زیبا لذت ببرید.
در این داستان، پادشاهی همراه خدمتکار که تا به حال دریا را ندیده بود، سوار کشتی میشود. خدمتکار که هیچگاه سختیهای سفر دریایی را تجربه نکرده بود، به محض ورود به کشتی، دچار وحشت و گریه میشود و آرام نمیگیرد. هرچه پادشاه و همراهانش تلاش میکنند تا او را تسکین دهند، فایدهای ندارد و خدمتکار همچنان بیقرار است. در نتیجه، پادشاه از این وضعیت خسته و نگران میشود.
در همین زمان، یکی از خردمندان حاضر در کشتی به پادشاه میگوید که اگر اجازه دهد، میتواند خدمتکار را آرام کند. پادشاه پذیرفته و اجازه میدهد. خردمند دستور میدهد خدمتکار را در آب بیندازند و او چندین بار در آب فرو میرود و سپس نجات مییابد. خدمتکار که پس از این تجربه به سختی به کشتی بازگشته، با دستانی لرزان به لبه کشتی چنگ میزند و در گوشهای با آرامش مینشیند.
پادشاه از این تغییر راضی و کنجکاو میشود و از حکیم میپرسد که هدفش از این کار چه بوده است. حکیم پاسخ میدهد که تا پیش از این، خدمتکار قدر آرامش و امنیت کشتی را نمیدانست؛ اما پس از احساس خطر و تجربه سقوط در دریا، ارزش آسایش کشتی را درک کرد و دیگر بیقراری نکرد.
نتیجهگیری: این داستان به ما نشان میدهد که انسان گاهی برای فهمیدن ارزش آسایش و داشتههای خود، باید سختیها و فقدان آنها را تجربه کند. همچنین، این حکایت یادآوری میکند که مواجهه با چالشها میتواند افراد را نسبت به امنیت و آرامش آگاهتر کند.
«گلستان سعدی»، باب اول«در سیرت پادشاهان»