
مرد گوسفندفروش و چوپان درستکار

آخرین خبر/در روزگاران قدیم، مردِ گوسفندفروشی زندگی میکرد که گوسفندهای فراوانی داشت و چوپانی نیز برایش کار میکرد. چوپانِ درستکار، هر روز شیرِ گوسفندان را میدوشید و به صاحبِ گله تحویل میداد.
مردِ گلهدار، به شیرها آب اضافه میکرد تا پولِ بیشتری دربیاورد و به چوپان میگفت: «برو بفروش.»
چوپان، بهناچار شیرهای آبکی را به بازار میبرد و هر بار به گوسفندفروش میگفت: «این کار درست نیست و عاقبتِ خوبی ندارد.»
روزی از روزها، چوپان گله را به چرا برد. چریدنِ گوسفندان تا شب طول کشید. چوپان، گله را کنارِ رودکدهای گذاشت و خودش رفت رویِ تپهای خوابید.
فصلِ بهار بود. نیمهشب، بارانِ تندی شروع به باریدن کرد. سیل در رود جاری شد و همهٔ گوسفندها غرق شدند.
روزِ بعد، چوپان به شهر برگشت و به خانهٔ گلهدار رفت. گلهدار پرسید: «پس کو شیر؟»
چوپان جواب داد: «آن آبهایی که تویِ شیرها ریختی، جمع شد و گوسفندانت را غرق کرد.»
گلهدار از رفتارِ اشتباهش پشیمان شد، اما پشیمانی فایدهای نداشت.
این داستان، حکایتی است از کتابِ «قابوسنامه» که «عنصرالمعالی» آن را نوشته است و ما به زبانِ ساده بازنویسی کردهایم.