نامه عجیب از ستاره پیر

آخرین خبر/سلام بچههای نازنین!
من یه ستارهام… اما نه از اون ستارههای تازهکار و پرانرژی! من یه ستارهی پیرم، با موهایی از نور و قلبی داغتر از هزار آتشفشان. وقتی بچه بودم، توی یه سحابی رنگارنگ به دنیا اومدم—یه ابر بزرگ از گاز و غبار که مثل بستنی رنگی توی آسمون پخش بود. اونجا کلی ستارهی کوچولو با من بازی میکردن!
کمکم بزرگ شدم، داغتر و درخشانتر. اونقدر نور داشتم که سیارهها دورم حلقه زدن و گفتن: «تو رئیس منظومهای!» منم با غرور گفتم: «خب، پس بیاین بچرخین!»
اما حالا دیگه پیر شدم. شکمم باد کرده، رنگم نارنجی شده، و دارم تبدیل میشم به یه غول سرخ. بعضی شبها عطسه میکنم و بادهای ستارهای میفرستم سمت سیارهها!
یه روزی، با یه انفجار بزرگ، خداحافظی میکنم و تبدیل میشم به یه سحابی تازه—شاید یه ستارهی کوچولوی دیگه از دل من به دنیا بیاد.
یادتون باشه: حتی وقتی خاموش بشم، نورم هنوز توی دل شب میرقصه.
با عشق و نور،
ستارهی پیر