نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
  2. برگزیده
دخترونه زنونه

زندگی خواندنی دختر نابینای بلوچ دارای مدرک دکترا و فعال محیط‌زیست

منبع
خراسان
بروزرسانی
زندگی خواندنی دختر نابینای بلوچ دارای مدرک دکترا و فعال محیط‌زیست

خراسان/ گفت‌و‌گو با «سيما رئيسي»، دختر نابيناي بلوچ داراي مدرک دکتراي جامعه‌شناسي فعال محيط‌زيست، پاکبان طبيعت و ... به بهانه روز جهاني زمين‌پاک
با پلاستيک و عصاي‌سفيدي در دست، سواحل دريا را قدم مي‌زند و زباله‌ها را جمع‌آوري مي‌کند. مردم نگاهش مي‌کنند، نگاهي مملو از پرسش و گاهي‌آلوده به تمسخر! البته برخي هم به ميدان مي‌آيند و کمکش مي‌کنند. اين گوشه‌اي از فعاليت‌هاي دختر نابيناي بلوچ است که چند وقت پيش او را در چابهار ديدم و اين ديدار بنايي شد براي آشنايي بيشتر. «سيما رئيسي» که به او لقب چشم‌و‌چراغ چابهار را داده‌اند، متولد 1366 در شهر چابهار و فرزند دوم خانواده‌اي 10 نفره است. او که در 18 سالگي بينايي‌اش را از دست  داده است، دست از کار، تلاش و کوشش برنداشته و براي ادامه تحصيل به زاهدان و تهران کوچ مي‌کند. اين نابيناي سخت کوش با انبوه مشکلاتي که گريبان گير افراد معلول است، دست و پنجه نرم  مي‌کند تا به هدفش که پيشرفت علمي و ادامه تحصيل است برسد، آن هم در استاني که آمار مناسبي در زمينه سوادآموزي ندارد.اين زن موفق بلوچ سرانجام مسير سختي را تا اخذ مدرک دکترا در رشته جامعه‌شناسي سياسي از دانشگاه آزاد واحد تهران طي مي‌کند. «سيما» هم‌اکنون عضو شوراي مشاورين فرمانداري، مديرعامل انجمن نابينايان چابهار و عضو کميسيون فرهنگي بانوان اين شهر است. او در کنار تحصيل موسسه‌اي هم براي کمک و آموزش به معلولان راه‌اندازي کرده است و به امور آن‌ها رسيدگي مي‌کند. اين نابيناي کوشا همچنين در زمينه پاک سازي سواحل شهرش دست به اقدامي خود جوش‌زده و طي ماه‌هاست که خودش به تنهايي زباله‌ها را از چهره چابهار زيبا مي‌زدايد. کساني دست ياري به او دادند و سيما رئيسي گروه کوچک پاکبانان طبيعت را راه اندازي کرده تا با اين اقدام عملي در برابر چشمان بيناي مردم، گامي در فرهنگ سازي نريختن زباله و جمع‌آوري آن انجام دهد. 22 آوريل مصادف با 2 ارديبهشت، روز جهاني زمين‌پاک است. به همين بهانه به سراغ  او به عنوان يکي از دوستداران طبيعت رفته‌ايم تا در خصوص زندگي و فعاليت هايش گپ بزنيم.
 
در 18 سالگي بينايي‌ام را به‌طور کامل از دست دادم
سيما درباره چگونگي نابينا شدنش مي‌گويد: «من مادرزادي بيماري آب‌سياه يا فشار چشم (با اسم علمي گلوکوم) داشتم. پزشکان اين مشکل را تا دوران راهنمايي تشخيص نداده بودند و بعد از شناسايي آن چند بار عمل شدم اما کم‌کم يک چشمم را از دست دادم و نهايتا در 18 سالگي فشار چشمم بالاتر از 50 رفت و اين باعث شد به طور کل بينايي‌ام را از دست بدهم.»
 
فکر مي‌کردند کم توان ذهني هستم
او درباره واکنش ديگران به اين اتفاق و ضعيف‌بودن چشم‌هايش از همان کودکي مي‌گويد: «ضعف عملکرد چشم‌هايم باعث شده بود نتوانم به درستي درس‌ها را ياد بگيرم. تا آن زمان کسي در اين منطقه شرايط مشابه من نداشت و مسئولان آموزش‌ و ‌پرورش هم در اين زمينه اطلاع چنداني نداشتند؛ به اين دليل ‌که برخي در منطقه ما نابينايان را مثل کم توانان ذهني مي‌دانند و حق تحصيل براي‌شان قائل نيستند، به پدر و مادرم پيشنهاد داده بودند که من را به مدرسه استثنايي‌ها ببرند. من سه‌سال نخست دبستان را در مدرسه استثنايي گذراندم. اما با کمک معلم خصوصي‌ که مي‌گفت تو توانايي و هوشش را داري  توانستم تا پايان دوران تحصيل کنار بچه‌هاي عادي درس بخوانم.»
 
تصاوير را در وجودم حس مي‌کنم 
اين نابيناي بلوچ درباره آخرين تصويري که به يادش مانده، مي‌گويد: «آن شب مشغول ديدن تلويزيون بودم که دردم شروع شد. من مشغول راز و نياز شدم و براي آخرين بار توانستم قرآن بخوانم. البته هنوز تصاوير طبيعت، دريا، صخره‌ها و ... در ذهنم جاندار است و زنده بودن اين مسائل براي من عشق، زندگي و طبيعت را تداعي مي‌کند. واقعيتي را بگويم که من اصلا به آن صورت که مردم درباره نابينايي فکر مي‌کنند، درگير مسائل بينايي نيستم! من احساس مي کنم مردم را مثل يک فرد عادي مي‌بينم، درکشان مي‌کنم و تصاوير را در وجودم حس مي کنم و درونم روشن است.»
 
به جاي خانه‌نشين‌شدن، جنگيدم تا به اهدافم برسم
رئيسي درباره سختي‌هاي درس خواندن براي دختري با شرايط شبيه به او مي‌گويد: «در منطقه اي که من زندگي مي‌کنم تا آن روز کسي چنين کاري نکرده بود، اين‌که يک دختر تنها آن هم با اين شرايط براي درس خواندن به شهر ديگري برود براي همه يک اتفاق جديد و عجيب‌وغريب بود البته پدرم در برابر اين مسئله ممتنع بود و مادرم دلسوزانه مي‌گفت که نمي‌گذارد من بروم چون مي‌ترسيد و نگران بود که من از پس کارهاي روزانه‌ام برنيايم يا نتوانم درس بخوانم و فکرهايي از اين قبيل ذهنش را مشغول کرده بود که چه کسي لباس هايت را مي‌شويد؟ کي برايت غذا درست مي‌کند؟ چه کسي جزوه‌هاي سر کلاس را بنويسد؟ کي تو را در مسير همراهي کند و ... . سوالات زيادي در ذهن والدينم بود و اين‌که ديگر زندگي من با اين مشکل(نابينا شدنم) به پايان رسيده! آن‌ها فکر کردند با اين اتفاق من از همه آمال و آروزهايم دست مي‌کشم و خانه‌نشين مي‌شوم. به هر حال من توانستم جذب آرا کنم و تصميم‌گيري نهايي را خودم انجام دادم. با خود مي‌گفتم يا کنج خانه يا دانشگاه! يک حس عجيبي در وجودم بود که مي‌گفت نايست و جلو برو! آن‌ها فکر مي‌کردند يک آدم نابينا بايد خانه‌‌نشين شود اما راه‌حل من براي ادامه زندگي اين نبود، من بايد راهم را ادامه مي‌دادم. بايد با سيلي از مشکلات زندگي مي‌جنگيدم تا به چيزي که مي‌خواستم برسم. کم‌کم موانع را شناسايي کردم و به صورت شخصي برايش راه‌حل‌هايي پيدا کردم و توانستم کوه عظيمي از مشکلات را از سر راه تحصيل و اهدافم بردارم.»


بعضي‌ها من را آشغال جمع‌کن صدا مي‌زنند اما ناراحت نمي‌شوم
«بسياري از مردم مسئله زباله‌هاي شهري را گردن کم‌کاري شهرداري در گذاشتن سطل‌زباله مي‌اندازند و بدتر از آن، بعضي‌ها آشغال مي‌ريزند و مي‌گويند جمع‌کردن زباله ها وظيفه پاکبان‌ها و کارگران شهرداري است اما همگي وظيفه خودشان در نريختن زباله را فراموش کرده‌اند و اين کار را براي خودشان کسر شان مي‌دانند»، اين فعال محيط‌زيست با اين مقدمه مي‌افزايد: «معمولا وقتي مشغول پاک سازي طبيعت هستم، برخي‌ها با حرف‌هاي‌شان مسخره‌ام مي‌کنند و کسر شان‌شان است کنار ما بايستند! در بعضي جاها نگاه همچنان اين است که چنين کاري وظيفه ما نيست، حتي تحصيل کرده‌ها اين را مي‌گويند. من تا آن‌جا که توانستم افراد را مخصوصا تحصيل کرده‌ها را قانع کردم. مخالفت‌ها با اين کارم از مردم عادي گرفته تا همسايه‌ها و حتي در خانواده خودم هم بوده است. تا مدتي هم به عنوان  آشغال جمع کن معروف بودم! گاهي وقت‌ها که بيرون مي‌رفتم، مي‌گفتند سيما بيا آشغال‌ها را تو جمع کن اما ناراحت نمي شدم چون هدفم را دوست داشتم.»
 
با ديدن زباله در طبيعت حالم بد مي‌شود
اين حافظ و دوستدار طبيعت درباره دلايل تصميم‌اش براي فعال شدن در حوزه محيط‌زيست مي‌گويد: «من از همان ابتدا با ريختن زباله روي زمين مخالف بودم و خودم اصلا اين کار را انجام نمي‌دادم. هميشه زباله‌هايم را با خود حمل مي‌کردم تا به خانه برسم يا نزديک‌ترين سطل زباله را پيدا کنم. اصلا با ديدن زباله در طبيعت، حالم بد مي‌شود. روزي با فاميل لب دريا رفته بوديم و آن‌ها کاغذ خوراکي‌هايشان را روي زمين ريختند. من از اين حرکت آن‌ها ناراحت شدم. همه را جمع کردم و آن ها را توجيه کردم که ريختن زباله کار درستي نيست. به آن‌ها گفتم حداقل حالا که آمده‌ايم اين جا تا از زيبايي دريا لذت ببريم با آشغال‌هايمان خرابش نکنيم! حيف اين منظره زيبا نيست؟ با اين همه آن‌ها به حرفم خنديدند و حاضر نشدند زباله‌هايي را که ريخته‌اند، جمع کنند و گفتند خودت اين حرف را زده‌اي، خودت هم جمع کن! من همه را خودم جمع کردم و در سطل زباله ريختم. اين اتفاق جرقه‌اي در ذهنم زد تا کم کم کارهايي براي فرهنگ‌سازي اين مسئله انجام دهم. بعد از آن شروع کردم به پاک سازي طبيعت مخصوصا ساحل درياي کوچک چابهار که از همه مناطق کثيف‌تر است. در ابتدا خواهرم و همسر برادرم با من همراه شدند و بعد از آن گروه کوچکي راه انداختيم و شروع کرديم به پاک سازي سواحل کثيف چابهار و نواحي اطراف. من به دنبال اين بودم که موسسات و شهرداري را درگير ماجرا کنم براي نصب سطل آشغال و درست کردن ساختار پسماند ولي فعلا به مشکل کرونا برخورديم و فعاليت‌هاي ما هم کمرنگ شده است.»
 
عاشق محيط‌زيستم و اميدوارم اين اقداماتم بي‌تاثير نباشد
سيما در پايان گفت‌و‌گويش با ما درباره روز جهاني زمين‌پاک مي‌گويد: «من عاشق محيط‌زيست و به ويژه جغرافياي شهر و محل زندگي‌ام هستم. عاشقانه، دريا و ساحلش را دوست دارم و براي من که تا اين اندازه به طبيعت علاقه‌مندم، خيلي سخت است که ببينم حال زمين خوب نيست. دريا هر زباله‌اي را که درونش بريزي، پس مي‌دهد و هيچ آشغالي را داخل خودش نگه نمي‌دارد. همه زباله‌ها را به ساحل مي‌ريزد و اين به ما نشان مي‌دهد که دريا آلودگي را نمي‌پذيرد. پس مواظب باشيم هر چيزي را به دريا و ساحلش نريزيم، ما موظفيم از طبيعت محافظت کنيم. بعد از اقدامات خودجوشم در سواحل، عکس‌هايي از من در فضاي‌مجازي منتشر شده که حتي مسئولان شهري هم آن را در صفحات خود بازنشر دادند. استاندار هم به صورت نمادين به ساحل آمد و زباله‌ها را جمع‌آوري کرد تا فرهنگ‌سازي بهتري در اين موضوع صورت بگيرد. البته و در کل من کمک فعالي در مسئولان نديدم اما فکر مي‌کنم و اميدوارم اقدامات من بي‌تاثير نبوده باشد.»
نويسنده : نسيم سهيلي | روزنامه‌نگار

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar