نماد آخرین خبر

پزشکیان و گفتمان عدالت دموکراتیک؛ دولت جدید باید نماد تغییر باشد

منبع
اعتماد
بروزرسانی
پزشکیان و گفتمان عدالت دموکراتیک؛ دولت جدید باید نماد تغییر باشد

اعتماد/متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشر آن در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست

علیرضا علوی‌تبار در گفت‌وگو با «اعتماد» از نوسازی گفتمان جریان اصلاحات در انتخابات 1403 می‌گوید

مهدی بیک‌اوغلی| هر انتخاباتی با گفتمانی همراه است؛ هنوز که هنوز است ایرانیان، دولت اصلاحات و سیدمحمد خاتمی را با گفتمان توسعه سیاسی و فرهنگی به یاد می‌آورند که در آن کلیدواژه‌هایی چون تنش‌زدایی، مدارا، تساهل و تسامح، حقوق زنان، تخصص‌گرایی، شایسته‌سالاری و...در جایگاه رفیعی قرار داشت. گفتمان احمدی‌نژاد اما مجموعه‌ای از گزاره‌های عوامانه و پوپولیستی را شامل می‌شد که نهایتا بیش از 800میلیارد دلار از دارایی‌های نفتی ایرانیان را صرف پروژه‌های غیر متعارفی چون مسکن مهر، هدفمندسازی یارانه‌ها و...ساخت. از سوی دیگر، گفتمان حسن روحانی مبتنی بر توسعه روابط با قدرت‌های جهانی بود و رییسی با گفتمان انقلابی و تشکیل ساختار یکدست حاکمیتی برای حل مشکلات مردم روی کار آمد. با یک چنین پیش‌فرض‌هایی این پرسش شکل می‌گیرد که گفتمان و دکترین مسعود پزشکیان رییس‌جمهور منتخب مردم ایران شامل چه محتوایی است؟ علیرضا علوی‌تبار از گفتمان پزشکیان در این مقطع تاریخی، ذیل عناوینی چون دکترین«عدالت دموکراتیک» یاد می‌کند. علوی‌تبار در عین حال معتقد است، عدالتی که پزشکیان باید به سمت آن حرکت کند، نه عدالت کهنه و سنتی، بلکه عدالتی مبتنی بر گزاره‌های مدرن، دموکراتیک و مردمسالارانه است. این استاد دانشگاه و فعال سیاسی اصلاح‌طلب با تاکید بر اینکه تبعیض به عنوان آزار‌دهنده‌ترین ویژگی سیستم سیاسی ایران، مردم را آزار می‌دهد، عدالت را روی دیگر سکه تبعیض معرفی می‌کند.علوی‌تبار در عین حال معتقد است تلاش پزشکیان و حامیان او برای تغییر در جامعه، بدون تردید با مقاومت ذینفعانی مواجه می‌شود که سال‌هاست از بطن ساختار تبعیض‌آمیز فعلی، منافع کلان و میلیاردی برداشت کرده‌اند. به اعتقاد این تحلیلگر مسائل سیاسی تنها راه مقابله با این ذینفعان با نفوذ به کار‌گیری مطبوعات آزاد و آگاهی بخشیدن به مردم در عین شکل‌دهی به توسعه مدنی، ایجاد تشکل‌ها و صنوف مدنی و کارگری است که پایه‌های توسعه، مدنیت و دموکراسی را در کشور بارور کرده و کلونی‌های رانتیر را به حاشیه می‌راند.

‌تجربه‌های سال‌های قبل این‌گونه بود که هر زمان انتخابات با مشارکت بالا رخ می‌داد، اصلاح‌طلبان فاتح انتخابات لقب می‌گرفتند و هر زمان مشارکت زیر ۵۰درصد بود، جناح راست توفیق می‌یافت، در انتخابات سال ۱۴۰۳ اما نامزد اصلاح‌طلبان با مشارکت ۴۰ و ۵۰درصدی در راس هرم آرا قرار گرفت. ترکیب رای‌دهندگان از نظر شما چه تغییری کرده است؟

‌مشارکت در انتخابات ایران دارای سقف و کفی است. در اغلب موارد، میزان مشارکت در انتخابات از 20درصد واجدین شرایط کمتر نمی‌شود و از 80درصد واجدین شرایط بیشتر نمی‌شود. بنابراین رقابت را باید بین این راس پاره خط یعنی 20درصد حداقل و 80درصد حداکثر در نظر گرفت. بنابراین رقابت‌ها بر سر مشارکت یا عدم مشارکت حدود 60درصد واجدین شرایط است. نکته دوم اینکه اگر آرای دور دوم را مبنا قرار دهیم، حدود 50درصد واجدین در انتخابات شرکت کردند. یعنی 30درصد بالاتر از کف و 30درصد پایین‌تر از سقف. از 30درصد عدم مشارکت‌کننده‌ها، همه سیاسی نیستند؛ نیمی از آنها، مردم عادی‌اند؛ مردمی که طی سال‌های اخیر از عملکرد حاکمیت درمانده، خسته، ناامید و به ‌شدت خشمگینند. به خصوص ضربه‌ای که به جامعه پس از رخدادهای اعتراضی سال‌های اخیر (96، 98 و رخدادهای 1401) وارد آمده مانع جدی برای هر نوع مشارکت جدی است. بنابراین نیمی از عدم مشارکت‌کنندگان مردمان عادی‌اند و نمی‌توان از آنها ذیل عنوان جریان سیاسی یاد کرد.

‌منظور شما از اینکه این 15درصد جریان سیاسی نیستند، چیست؟ مگر غیر از این است که افراد در شکل بنیادین امر سیاسی را مرتکب می‌شوند؟

‌منظورم از جریان سیاسی، افرادی است که می‌خواهند در عرصه سیاسی اثر بگذارند، برای این کار منابع جمع کرده و تا حدودی تن به حداقلی از سازمان‌یافتگی و تشکل‌یابی می‌دهند.بنابراین 15درصد از 30درصد عدم مشارکت‌کنندگان، این‌گونه‌اند. نیمه دیگر این 30درصد کاملا سیاسی‌اند. این 15درصد سیاسی عدم مشارکت‌کنندگان هم 2بخش‌اند؛ یک بخش طرفدار اصلاحات بنیادین سیستمند و یک بخش از آنها هم طرفداران تغییر کلی نظام سیاسی هستند. در واقع دیگر دنبال اصلاحی در چارچوب این سیستم نیستند. اینها را باید از هم تفکیک کرد.

‌در دسته‌بندی شما، 30درصد هم بالاتر از کف مشارکت بودند. دسته‌بندی این طیف چگونه است؟

‌تحلیل این طیف را باید برد به سمت نیروهای اصلاح‌طلب و اصولگرایی که تحریک‌کننده شرکت در انتخابات بودند. این گروه‌ها، طیف‌های مختلف و متنوعی دارند. اقلیتی در اصلاح‌طلبان، میانه‌روها و اعتدالی‌ها هستند. اینها به اصولگراها نزدیک هستند. اساسا در برخی زمینه‌ها مواضع نزدیک به محافظه‌کاری دارند تا تغییرخواهی و اصلاح‌طلبی. اما بخش عمده اصلاح‌طلبان که حول محور سید محمد خاتمی و جبهه اصلاحات تجمع می‌کنند، طرفدار اصلاحات ساختاری‌اند. اصلاحات را در چارچوبی که خاتمی در بیانیه 22بهمن اعلام کردند، می‌خواهند. معتقدند با این دگرگونی‌ها، می‌توان تفسیر دموکراتیک‌تری از نظام ارایه کرد و در چارچوب آن مشکلات را حل و فصل کرد. اقلیتی هم هستند که طرفدار اصلاحات بنیادینند. یعنی علاوه بر اصلاحات ساختاری که جریان اصلی اصلاحات از آن سخن می‌گوید، معتقدند که تغییرات اساسی در نظام حقوقی نظام هم باید رخ دهد. دقت داشته باشید در جبهه اصلاحات هم احزابی وجود دارند که تمایلات میانه‌روی و اعتدال دارند. اگرچه در جبهه اصلاحات هستند و در مکانیسم جبهه رای می‌دهند، اما به لحاظ تمایلات فکری، نوعی اعتدال و میانه‌روی را دنبال می‌کنند. از نظر من این میانه‌روی هم نوعی محافظه‌کاری است. توجه کنید محافظه‌کار از نظر من امری مذموم نیست. اینها هم در هدف و هم در روش، توقعات و نوع عملکرد خود را طوری تعریف می‌کنند که آرام آرام به محافظه‌کاری نزدیک می‌شوند.

‌روی دیگر سکه تحلیل شما، گفتمان اصولگرایی بود. اصولگرایان را چگونه می‌توان دسته‌بندی کرد؟

‌در جریان اصولگرا هم چنین دسته‌بندی‌هایی وجود دارد. اقلیتی با عنوان جریان راست تندرو و رادیکال حضور دارند. اینها اقلیتند. هر چند به دلیل صدای بلندشان، صدای غالبند، اما از نظر تعداد، اکثریت ندارند. یک جریان عملگراتر هم در جریان راست وجود دارد که اینها جریان اصلی (mainstream) هستند. یک جریان میانه‌روی اعتدالی هم وجود دارد که به میانه‌روها و اعتدالی‌های اصلاح‌طلب نزدیک می‌شوند. حتی همپوشانی‌ها و ارتباطاتی با هم دارند. به همین دلیل چهره‌هایی می‌بینید که دوگانه عمل می‌کنند. مثلا پایداری‌ها در طیف راست رادیکال قرار می‌گیرند. اما امثال حدادعادل، قالیباف، باهنر و...ذیل اصولگرایان عملگرا قرار دارند. امثال ناطق‌نوری، لاریجانی و...ذیل جریان میانه‌رو و اعتدالی راست قرار می‌گیرند. از سوی دیگر چهره‌هایی چون حسن روحانی و یارانش و حزبی که از ایشان حمایت می‌کند (اعتدال و توسعه) هم وجوه اصلاح‌طلبانه‌ای دارد و هم وجوهی اصولگرایانه و در قلب جریان اعتدالی قرار می‌گیرند.

‌طیف پیروز در انتخابات 1403 ذیل کدام یک از این دسته‌ها و طیف‌ها قرار می‌گیرد؟ در برخی آوردگاه‌های انتخاباتی (مثلا انتخابات سال92) شاهدیم که هم اصولگرایان و هم اصلاح‌طلبان خود را فاتح انتخابات می‌دانستند.

‌پیروز این انتخابات، جریان اصلی اصلاح‌طلبان طرفدار اصلاحات ساختاری هستند، به علاوه اینکه اصلاح‌طلبان میانه‌رو و اعتدالی‌ها هم نقش‌آفرین بودند. نقش طرفداران اصلاحات بنیادین کمتر از دو طیف ذکر شده قبلی است. فقط در مرحله دوم بود که با نگران شدن از غلبه راست افراطی، اصلاح‌طلبان بنیادین وارد میدان شدند و مردم را به رای دادن ترغیب کردند.

‌یکی از گزاره‌های مهم در جریان انتخابات 1403، وارد شدن کلیدواژه «عدالت» در کنار سایر کلیدواژه‌ها در گفتمان نامزد جریان اصلاحات بود. در واقع به نظر می‌رسد گفتمان اصلاحات با ترکیب گفتمان چپ در دهه 60 (عدالت، ساده‌زیستی و...) در کنار محتوای گفتمان دهه 70 این جریان (توسعه سیاسی، آزادی، رفاه و...) به دنبال شکل‌دهی به قرائت تازه‌ای از گفتمان اصلاحات است. این تحلیل از نظر شما درست است و اگر بله، شما چه تغییری در گفتمان اصلاحات احساس کردید؟

‌مساله‌آفرین ایران یعنی چیزی که به عنوان پروبلماتیک از آن یاد می‌شود، این است که فرآیند توسعه در ایران، کند، ناپیوسته و نامتوازن است. ایران وارد فرآیند توسعه شده و کشوری در حال توسعه است، اما در مقایسه با توقعات مردم و ادراکی که از نیازها وجود دارد، توسعه کشور ناپیوسته است (قطع می‌شود)، عقبگرد دارد، نامتوازن است، به این معنا که در ابعاد مختلف پا به پای هم پیش نمی‌رود. گاهی در حوزه اقتصادی پیش می‌رود و در بخش سیاسی متوقف است و گاهی برعکس. یکی از مسائلی که به نظر می‌رسد عوارض همین کندی ناپیوستگی و نامتوازن بودن فرآیند توسعه است (از منظری دیگر مشکلی مستقل هم محسوب می‌شود) مساله تبعیض در جامعه ایرانی است. تبعیضی که ساخت یافته است. در بخش‌ها، زمان‌ها و حوزه‌های مختلف دیده می‌شود. تبعیض جنسیتی، مذهبی، دینی، سیاسی، حزبی و...در جامعه ایرانی وجود دارد. این تبعیض است که مردم را دلسرد، دلشکسته، سرخورده و آزرده کرده . آنقدر که تبعیض مردم را آزار می‌دهد، فقر آنها را آزار نمی‌دهد. اگر مردم حس می‌کردند، فقر برای همه است، راحت‌تر آن را تحمل می‌کردند. اما اقلیتی با نفوذ ریخت و پاش می‌کنند و اکثریتی از مردم فقیرند. این نیاز جامعه است که گفتمانی در بطن اصلاحات رشد کند که بر نفی تبعیض تاکید کند. آن روی سکه نفی تبعیض، تاکید بر عدالت اجتماعی است. عدالت در برخی موارد به معنای برابری است و در معنای دیگر، ممکن است معنایی متفاوت داشته باشد. زمانی که از عدالت صحبت می‌شود، اگر نگاه به فرصت‌ها باشد، عدالت یعنی برابری در فرصت‌های رفاهی و آموزشی و...اما اگر نگاه به نتایج باشد و نه فرصت‌ها، در آن صورت می‌توان از نابرابری موجه صحبت کرد. نابرابری که سود بیشتری بر جامعه می‌رساند. در واقع تنها نابرابری قابل قبول، آن است که جامعه از آن سود می‌برد. مثلا وقتی با دادن حقوق نابرابر باعث شوید نخبه‌های بیشتری وارد سیستم آموزش و بهداشت و...شوند، این نابرابری موجه است، چراکه اکثریت جامعه از آن بهره می‌برند. بنابراین تبعیض به عنوان آزار‌دهنده‌ترین ویژگی که در سیستم سیاسی ما نهادینه شده، یک درمان دارد که آن هم عدالت است. رشد گفتمان عدالت، یک خواست اجتماعی است که خود را به همه نیروهای سیاسی تحمیل می‌کند. مهم این است در این مرحله (پس از تجربه سال‌های 60 و تجربه‌های جهانی) دنبال عدالتی باشیم که درآمیخته و همراه با دموکراسی باشد. در واقع باید به دنبال عدالت مردم‌سالارانه باشیم. لازم است از گفتمان‌های مدرن برای تحقق عدالت استفاده شود نه از گفتمان‌های سنتی. باید از عدالت مدرن و دموکراتیک دفاع کرد و از آخرین دستاوردهای بشر برای غنی کردن این گفتمان استفاده کنیم. این نوعی اتصال به مفهوم توسعه همه‌جانبه است. بر این اساس، به تغییر بنیادین در گفتمان اصلاحات برای توجه به عدالت نیاز نداریم فقط باید به این جنبه‌ها توجه بیشتری داشته باشیم. هنوز هم مساله ما این است که توسعه در ایران کند، ناپیوسته و نامتوازن است. یکی از جنبه‌های مهم این وضعیت، تبعیض ساخت یافته ایران است و درمان آن فقط عدالت است. عدالتی که در آن مضمون‌های برابری و دموکراسی ادغام شده باشد و نگاه مدرنی به انسان و روابط انسان‌ها وجود داشته باشد. پزشکیان دکترین خود را باید مبتنی بر این نوع عدالت اجرایی کند.

‌برخی معتقدند تایید صلاحیت پزشکیان از سوی شورای نگهبان به معنای آغاز برخی تغییرات در مواجهه حاکمیت با مطالبات تحول‌خواهانه مردم است. شما چنین برداشتی از مقوله تایید صلاحیت پزشکیان دارید و فکر می‌کنید حاکمیت تغییری در روش‌های سلبی گذشته‌اش داشته؟


‌آنچه شما در پرسش مفروض می‌گیرید، تفسیر خوش‌بینانه‌ای از رخدادهاست. من آرزو می‌کنم این تفسیر درست باشد. درکی در حاکمیت پدید آمده باشد که به خروج از بن‌بست‌ها کمک کند. اما تفسیر بدبینانه‌ای هم می‌توان داشت و آن اینکه اطلاعات مسوولان به آنها نشان داده که کشور به سمت بحران‌ها در حال حرکت است. طبیعی است که برای جلوگیری از بروز فاجعه، باید تصمیمات سخت و دشوار گرفت و انتخابات سخت داشت. سیستم برای مقابله با بحران باید تن به تغییرات اساسی بدهد و از سوی دیگر تغییرات اساسی ممکن است منافع برخی طیف‌ها را تحت‌الشعاع قرار دهد. قرار گرفتن اصلاح‌طلبان در موضع قدرت از یک طرف آنها را وادار به اتخاذ تصمیمات سخت می‌کند و از سوی دیگر هزینه این نوع تصمیم‌گیری‌ها را از دوش حاکمیت برداشته و به گرده آنان می‌افکند. ممکن است برخی به دنبال آن باشند که هزینه تصمیمات به دوش جریان اصلاحات بیفتد. این تفسیر بدبینانه است. اما نقطه اشتراک این پارادوکسیکال این است که امکانی به وجود آمده که عوامل بحران‌ساز و مجموعه راهبردهای بحران‌ساز متوقف شوند. اگر این تغییر صورت گرفته باشد، نباید نگران باشیم که هزینه حیثیتی این بحران‌ها به دوش اصلاحات افتاده باشد. باید منتظر آینده باشیم و ببینیم آیا چنین عقلانیتی در حاکمیت رخ داده یا نه؟

‌به نظر شما کابینه پزشکیان باید واجد چه ویژگی‌هایی باشد. آیا باید کابینه‌ای ملی با مشارکت طیف‌های مختلف باشد یا اینکه توصیه می‌کنید، پزشکیان با انتخاب چهره‌های اصلاح‌طلب، مطالبات مردم را دنبال کند؟

‌کابینه پزشکیان در صورتی موفق می‌شود که از برخی ویژگی‌ها بهره‌مند باشد. نخست اینکه، کابینه باید نماد تغییر و تجسم تحول باشد. اگر کابینه نماد تداوم و حفظ وضع موجود باشد، همه باخته‌ایم. به هیچ‌وجه دیگر نمی‌شود مردم را به انتخاباتی دعوت کرد که بن‌بست‌ها را پایان دهد. در واقع انتخابات موضوعیت خود را از دست می‌دهد. اعضای کابینه باید نماد دگرگونی باشند و دوره تازه‌ای را به مردم نوید دهد. نکته دوم اینکه کابینه باید قواعد مشخصی داشته باشد که راهنمای تصمیم‌گیری‌اش در همه زمینه‌ها باشد و این راهنمای تصمیم‌گیری باید مورد تایید همه اعضای هیات دولت و کابینه باشد. مثالی می‌زنم تا موضوع روشن‌تر شود. فرض کنید دولت، قاعده کلی داشته باشد، دولت چهاردهم نیامده اقتصاد را دولتی کند، ضمن اینکه با رها کردن اقتصاد هم موافق نیست. به دنبال ترکیب بهینه «دولت و بازار آزاد» است. هر جا که دولت مزیت دارد، نقش دولت پررنگ می‌شود. مثلا آموزش و بهداشت عمومی، تولید کالاهای عمومی مثل امنیت، خط‌مشی‌گذاری، فقرزدایی، بازتوزیع ثروت، دفاع از حقوق مصرف‌کننده و عوامل تولید و...بخش‌هایی است که دولت‌ها در آن مزیت دارند. اما در تولید و خدمات عادی، محل مزیت بخش خصوصی است و مکانیسم عرضه و تقاضا مزیت دارد. دولت می‌تواند این شعار را بدهد: «بخش دولتی- مکانیسم برنامه‌ریزی در حد ضرورت، بخش خصوصی - مکانیسم بازار در حد امکان» هر جا که می‌توان کار را به دست بخش خصوصی سپرد باید این کار را انجام داد. اما جایی که ضرورت و مزیتی در ایفای نقش دولت وجود دارد، دولت باید وارد میدان شود. مثال بعدی رعایت حقوق مردم (حقوق مدنی، سیاسی، اجتماعی) در تصمیم‌گیری‌هاست یا اینکه اصل بر آزادی انتخاب سبک زندگی، پوشش، خوراک، مسکن، نحوه گذران اوقات فراغت و...است. توصیه اخلاقی یک چیز است و تصویب قوانین موضوع دیگر. در واقع باید قواعدی در تصمیم‌گیری‌ها وجود داشته باشد که همه اعضای کابینه به آن متعهد باشند. بدنه اصلی کابینه باید از جریان اصلی اصلاحات باشد. اما از نیروهای اعتدالی و میانه‌رو‌ها هم می‌توان استفاده کرد به شرط اینکه همگی پایبند به قواعد راهنمای خط‌مشی‌گذاری و اتخاذ تصمیمی در دولت باشند.

‌موضوع دولت در سایه و حاکمیت دوگانه و مانع‌تراشی‌های آنان، یکی از مشکلات جدی دولت‌های مردمی در ایران بوده است. خاتمی از آن با عنوان هر 9روز یک بحران جدی یاد می‌کرد. برخی معتقدند این دوگانگی امکان تحقق وعده‌ها را سد می‌کند . در عین حال گروهی از تحلیلگران هم اذعان دارند مهم‌ترین دستاوردهای ایران در زمان همین دوگانگی‌ها ثبت شده است. شما در خصوص این تضاد چگونه می‌اندیشید؟

‌اگر دولت بخواهد تغییر ایجاد کند، یعنی خط‌مشی‌های چند دهه اخیر را دگرگون کند، این‌طور نیست که به راحتی بتواند عمل کند. این سیاست‌ها، روش‌ها و راهبردهای دهه‌های اخیر، ذی‌نفعانی رانتی دارد. افرادی هستند که از این روش‌ها، رانت‌های بسیاری می‌برند.عدم تقارن اطلاعاتی که وجود دارد، ورود و خروج محدود به بازارها، امکان تحرک و رانت‌هایی که برای برخی افراد و جریانات وجود دارد، رانت‌های میلیارد دلاری ایجاد کرده است. به راحتی نمی‌توان این تغییرات را اعمال کرد. از سوی دیگر ذی‌نفعان سیاسی و ایدئولوژیک هم در میدان هستند. در واقع ایدئولوژی پوشش زیبایی برای تامین منافع برخی جریانات است. کسی نمی‌گوید دنبال منفعت شخصی خود است. در ظاهر، همه اعلام می‌کنند ارزش‌های اخلاقی و انسانی را پیگیری می‌کنند، اما در واقع منفعت شخصی‌شان را می‌جویند. برخی افراد و جریانات هویت خود را با این نوع سیاست‌ها پیوند زده‌اند. ذی‌نفعان معیشتی هم البته داریم. افراد ضعیفی که در لابه‌لای سیاست‌های جاری، راه‌ها و منفذهایی پیدا کردند تا زندگی خود را ادامه دهند. اینها سپری می‌شوند برای دفاع از ذی‌نفعان رانتی و ایدئولوژیک. اگر به این سیاست‌های نهادینه شده، دست زده شود، آنها مقابله می‌کنند.

‌برای مقابله با این کلونی‌های رانت و فساد چه باید کرد؟

‌راهی وجود ندارد جز اینکه آگاهی‌بخشی و اطلاع‌رسانی شفاف صورت گیرد. ایران باید از منافع خاص و کوتاه‌مدت به سمت تامین منافع عام و بلندمدت حرکت کند. این حتما مقاومت‌هایی ایجاد می‌کند. کسانی که منافع کوتاه‌مدت دارند در برابر تبدیل منافع‌فردی به منافع بلندمدت و همگانی می‌ایستند. اما راهی جز پیوند دایمی با مردم و امکان سازماندهی و تشکل‌یابی وجود ندارد. باید قدرت همسنگ شکل بگیرد. دولت باید اجازه دهد، کارگران، معلمان، صاحبان حرف و صنوف مختلف متشکل شوند و شوراهای خود را داشته باشند. در یک انتخابات آزاد نمایندگان خود را انتخاب کنند و با آنها وارد گفت‌وگو شوند. دولت باید یک قاعده کلی را به تصویب برساند که بر اساس آن هر سیاستی که قرار است در وزارتخانه‌ای اجرا شود، قبلا با ذی‌نفعان آن سیاست، موضوع مورد بررسی و بحث قرار گیرد. این امکان ندارد جز اینکه به متشکل شدن صنوف کمک شود. در جایی که تعارض منافع وجود دارد دو طرف باید بتوانند از منافع خود دفاع کنند.

‌مهم‌ترین اولویت‌هایی که مسعود پزشکیان باید به آنها ورود کند، چیست؟

‌ویژگی مشکلات ایران، کهنه بودن و در هم تنیده بودن است. وقتی قصد حل یک مشکل شکل می‌گیرد، قبلا باید مشکل دیگری حل شود. بنابراین اقداماتی فراگیر و گسترده برای حل مشکلات نیاز است. به‌طور کلی در کوتاه‌مدت و طی 4سال اول 3هدف باید دنبال شود؛ کنترل تورم، افزایش رشد اقتصادی و مساله آب. اما حل این بحران‌ها به حل سلسله مسائل دیگری نیاز دارد. برای حل مشکل تورم باید نقدینگی کنترل شود. کنترل نقدینگی، مستلزم مهار بدهی‌های دولت به بانک‌ها و بانک مرکزی است. برای رفع مشکل استقراض از بانک‌ها، باید روی بودجه کار و کسری بودجه را حل کرد. برای حل کسری بودجه باید معضل صادرات نفتی رفع شود. نهایتا باید توسعه مناسبات ارتباطی با جهان در دستور کار قرار گیرد و...در 4سال اول، دولت همین 3هدف کلی را باید در دستور کار قرار دهد. همه ظرفیت‌های کشور باید در خدمت این اهداف باشد. در این صورت ما به سمت یک راه‌حل جامع حرکت می‌کنیم. یک بسته سیاستی معقول باید جایگزین سیاست‌های فعلی شود. به خصوص در عرصه سیاست خارجی به یک مجموعه مذاکره‌کننده قدرتمند، پرتوان و کارآمد نیاز داریم تا از ابتدای دولت مجموعه‌ای مذاکرات را ساماندهی کند. آثار روانی و عملی این مذاکرات خوب خواهد بود. مذاکرات طول می‌کشد و نیازی به حل فوری نیست، اما شروع تنش‌زدایی پیامدهای مثبتی خواهد داشت. مقابله با تبعیض، استفاده از رویکردهای کارشناسی و...از دیگر ضرورت‌هایی است که دولت پزشکیان باید به آنها توجه کند.

به پیج اینستاگرامی «آخرین خبر» بپیوندید
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره