روزنامه اصولگرا: شبح دولت دوم روحانی بالای سر دولت چهاردهم
صبح نو/متن پیش رو در صبح نو منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
این روزها که روابط قالیباف و اصلاحطلبان تا حدودی خاطره پیش از انتخابات اسفند 1402 را تداعی میکند، باید پرسید که آیا ایده تفاهمگرایی و توافقگرایی در سیاست ایران، زمین خورده و قابل تداوم نیست؟ آیا شبح 96 تا 1400 قویتر از همیشه بالای سر سیاست ایران است؟ آیا به مرحله امتناع تعریف «حد وسط» برای سیاست ایران در منطقه «راست نهادی تا چپ نهادی» رسیدهایم و فرصت جولان دادن منتهیالیه دو طیف؛ از راست تودهگرا تا چپ ساختارگرا و جنبشی فرا رسیده است؟ من فکر میکنم هنوز برای بستن درب تفاهمگرایی زود است، گرچه امکان بازگشت به قبل از چهارشنبه هفتم آذر هم وجود ندارد؛ اما چهارشنبه میتواند فرصتی برای طرح سوالهای جدید و آزمونی برای ایده تفاهمگرایی و در نهایت چند پیشنهاد برای استمرار منطقه میانه سیاست با مرزهای جدید باشد. شاید با توجه به آنچه در چهارشنبه گذشت بتوان ایده تفاهمگرایی را آسیبشناسی کرد.
من در طول ماههای گذشته از شکل گرفتن چپ و راست جدید در سیاست ایران سخن گفتم و درعینحال سعی کردم درباره موانع و فرصتهای این صورتبندی جدید سیاسی سخن بگویم. واقعیت این است که منطقه میانه سیاست در همان ابتدای تولد در کمین تهدیدهای فراوان بوده و امکان شکست آن بیش از احتمال پیروزی است. بر اساس دریافتن این واقعیت اعتقاد دارم که قرار گرفتن جریانهای اصلی سیاست در این منطقه احتمال کامیابیها را بیشتر میکند؛ اما چهارشنبه نشان داد که خطر بالای سر منطقه میانه سیاست، جدیتر و نزدیکتر از آن چیزی است که گمان میشد.
در نشست «نسبت وفاق ملی و اصولگرایی» در معاونت راهبردی ریاستجمهوری، صورتبندی خود را از فضای سیاست داخلی ارائه کردم و از دو گرایش راست نهادی یا میانه و راست تودهگرا بهعنوان گرایشهای اصلی اصولگرایی سخن گفتم. درعینحال از سه گرایش چپ نهادی یا میانه، چپ ساختارگرا یا حداکثریخواه و چپ جنبشی یا تجدیدنظرطلب در سمت اصلاحات هم یاد و اشاره کردم که چپ ساختارگرا و جنبشی و راست تودهگرا رقبای ادبیات تفاهمگرایی هستند و از آنجا که در بخش بدنه اجتماعی دارای قدرت تأثیرند توانایی «عبور از وفاق» را خواهند داشت. چهارشنبه البته نشان داد که نیروی گریز از مرکز جدی در دو جناح این امکان و قدرت را دارند که راست و چپ نهادی را هم بهعنوان رقبای جدی هم تعریف کنند.
در همان جلسه، وظیفه جریان اصولگرایی در شرایط کنونی را جلوگیری از تبدیل شدن دولت پزشکیان به دولت دوم بنیصدر یا دولت دوم روحانی دانستم و تصریح کردم؛ دولت بنیصدر به صورت عینی نیمهتمام ماند و دولت روحانی به صورت کارکردی. از آنجایی هم که وفاق در میانه قرارداد اجتماعی/ سیاسی و تفاهم سیاسی/ اجتماعی گرفتار شده، باید درباره این مفهوم هم افق و همدل شد تا امکان بلندمدت شدن آن ذیل تفاهم ایجاد شود. قدم بعدی برای حفظ و توفیق اما عبور از مرحله نظری و حرکت برای دستاوردسازی است که میتواند ذیل «همسرنوشتی» معنا یابد.
ماجرای چهارشنبه از این جهت که اولا نگاه عمده اصلاحطلبان به وفاق قراردادی است قابل اعتنا است و هم از زاویه ضعف روحیه وفاقخواهی در سیاست داخلی قابل توجه است. بنابراین نوعی از «به رسمیت نشناختن» و «انگ زدن» از سمت اصلاحطلبان رادیکال به جای صبر و حوصله و مدارا شکل گرفت و منطقههای بیرون تفاهمگرایی را تقویت کرد و این دقیقا بازگشت به همان سیاست ستیز و قطبی است. سیاست قطبی دقیقا همان چیزی است که در کمپین کار میکند؛ اما در دولت کار نمیکند و در نهایت به تضعیف دولت و سرخورده شدن جامعه منجر میشود. وفاق، سیاستطلبی است، در برابر سیاستگریزی و سیاستستیزی و وفاقگرایی یعنی «سیاست کار میکند.» شکست ایده تفاهم، فرصت دادن به سیاستستیزان و سیاستگریزان است. به واسطه همین چالشها بود که در جلسه معاونت راهبردی نقطه آغاز عملیاتی تفاهمگرایی را از حوزه اقتصاد عنوان کردم؛ چراکه هم مسأله مردم است و هم امکان توافق بیشتری وجود دارد و هم عواید آن موجب میشود که تفاهمگرایی به حل مسأله بینجامد و امتداد اجتماعی یابد. داستان چهارشنبه نشان داد که اتفاقا شروع از اقتصاد بیشتر به پیشبرد ایده تفاهمگرایی کمک میکند. درعینحال به صورت ویژه بر ادغام نشدن راست و چپ در یکدیگر سخن گفتم که همچنان هم بر آن تأکید میکنم تا شاید ذخیرهای نظری برای ایده تفاهمگرایی فراهم شود.
اکنون در شرایط پس از چهارشنبه نوبت آن است که با توجه به پندهای این اتفاق و ادبیاتی که در این حوزه شکل گرفته، نکات و پیشنهاداتی را برای آینده تفاهمگرایی بیان کنم.
۱- بزرگ ترین ویژگی راست و چپ نهادی، کار کردن درون نهادهای مستقر با محوریت قانون است.
بنابراین اگر دو طیف نهادی چپ و راست نتوانند ذیل روابط بین نهادها و به صورت قانونی کار خود را پیش ببرند اساسا صفت نهادی بدون معنا مینماید. ازاینرو سخن رئیس مجلس را باید ذیل اعتنای او به قانون معنا کرد و تعابیر تضادآفرین از چنین سخنی را پیش نکشید. همینگونه که درباره قانون حجاب هم وی مکلف به ابلاغ قانون است و نمیتوان از رئیس مجلس توقع بیقانونی داشت که این اساسا ضد صفت نهادی است. اتفاقا درون همین بافتار نهادی است که رئیس مجلس با معرفی رئیسجمهور به دستگاه قضایی برخلاف اصرار برخی نمایندگان مخالفت میکند یا مجلس به کابینه پیشنهادی رأی میدهد تا از کلیت دولت محافظت شود که البته زیادهخواهان سیاسی آن را نادیده میگیرند. مسیر وفاقی که حداکثریخواهان تعریف میکنند گویا یکطرفه است .
۲- فلسفه سیاسی و راهبرد مسعود پزشکیان از نظر من امتداد همان راهبرد روزنهگشا یا چپ نهادی (میانه) است. آیا اگر ذیل همین راهبرد امکان تفاهم با رئیس مجلس که دارای فکر و کارنامه توسعه و پیشرفت است و عمیقا با راست تودهگرا مرزبندی دارد، پدید نیاید دیگر فرصتی برای روزنهگشایی وجود خواهد داشت؟ همانگونه که راست میانه رقبایی در جناح راست دارد، چپ میانه هم در معرض رادیکالیسم ساختارگراها و جنبشیها قرار دارد و هر لحظه امکان هضم شدنش در دو گرایش دیگر وجود دارد. بنابراین اگر روزنهگشایی نتواند در میانه چالشها، ادبیات و رویکرد خود را بیان و تثبیت کند پس از مدتی قدرت خود را از دست خواهد داد و اصلاحطلبی مساوی اصلاحطلبی حداکثریخواه خواهد شد. به بیانی دیگر اگر دولت خود در نقشه حداکثریخواهان فرصت تفاهم با قالیباف را از دست دهد و او را رقیب خود ببیند یا اینکه از شخصیت حقوقی وی توقع رفتار سیاسی داشته باشد، ابتدای پایان ایده وفاق است و از همین جا امکان سیاستطلبی به جای ستیز کمتر خواهد شد و این نتیجهای جز «دولت ضعیف» نخواهد داشت؛ بازگشتی به دولت دوم روحانی که از آن بهعنوان خطر یاد کردم. روزنهگشایان تردید نکنند که پس از راست نهادی، راست تودهای ایستاده است.
۳- در ایده تفاهمگرایی، مرزهای اصولگرایی و اصلاحطلبی نباید در هم مخلوط شوند که اگر چنین توقعی رفت آن گاه است که «زیادهخواهی سیاسی» علیه منطق سیاسی کار خواهد کرد و در نهایت منطقه وسط سیاست از بین خواهد رفت. دکتر قالیباف یک چهره اصولگرا است و قرار نیست به واسطه یک ایده برای کارآمدی دولت، جناح سیاسی عوض کند. برای مثال ایده تفاهمگرایی هرگز به معنای آن نیست که ظریف مخالف قانون اقدام راهبردی تبدیل به موافق این قانون شود و یا اینکه رئیس مجلس از قانون راهبردی عبور کند، بلکه به معنای گفتوگو بر سر دوقطبی نساختن برای انتفاع بیشتر ایران در مذاکرات و توافقهای احتمالی است. اکنون که مذاکرات هستهای آغاز شده، دوباره آزمونهایی پیش روی تفاهمگرایی قرار خواهد گرفت. نقطه درست در چنین مسائلی، ممنوعیت انرژی گرفتن از سیاست خارجی برای سیاست داخلی است. چه دلواپسان و چه برجامیان. سیاست خارجی حوزه منافع ملی است، نه حوزه بسط قدرت سیاست داخلی.
4- دولت برای تداوم معنوی و مادی خود چارهای جز تقویت منطقه میانه سیاست ندارد. بنابراین هرگونه معطل گذاشتن تعیین تکلیف با رادیکالهای اصلاحات علیه خود دولت است. آلترناتیو دیگری وجود ندارد و درعینحال دولت چارهای جز شروع با مسائل اقتصادی نخواهد داشت. به همین منظور باید با پیش انداختن حوزه اقتصاد و معیشت، فضای لازم برای تداوم خود را ایجاد کند.
۵- یک مسأله مهم برای آینده، پیدا شدن نقش جدید دکتر پزشکیان است. مسأله اصلی موفقیت دولت او است. بر همین مبنا ایده بیطرفی نهتنها جدال نیابتی را تشدید میکند، بلکه منجر به فرسایش فضای سیاسی خواهد شد و دولت او را دچار مشکل خواهد کرد. این پزشکیان است که باید زمینه عبور از «وفاق تاکتیکی» را به «تفاهمگرایی» به نفع حل مسأله فراهم کند. اکنون پزشکیان است که باید بیشترین نگرانی را از حمله اصلاحطلبان ساختاری به قالیباف داشته باشد. بخش بزرگی از عواید استقرار ایده تفاهمگرایی برای دولت چهاردهم خواهد بود، پس به اندازه عواید دولت و هوادارانش باید نسبت به شکست نخوردن این ایده اهتمام داشته باشند.