نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
تحلیل ها

روایت «مهاجرانی» از تشییع سیدحسن نصرالله در بیروت

منبع
اعتماد
بروزرسانی
روایت «مهاجرانی» از تشییع سیدحسن نصرالله در بیروت

اعتماد/متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست

سید عطاء‌الله مهاجرانی| این بخش از سفرنامه: «بیروت، جهانی دیگر» به شکل ویژه به مراسم تشییع سید حسن نصرالله و سید صفی‌الدین در روز یکشنبه پنجم اسفندماه مربوط است. این گزارش را بایست در زمان خود نوشت .

بیروت هستم! و قطره‌ای از دریایی مردمی که در کنار مدیترانه در شهر بیروت جاری شده‌اند تا نام و یاد شهیدان را گرامی دارند. پنجره اتاقم رو به مدیترانه و درست مُشرف بر صخره‌ها که در بیروت به روشه مشهور است قرار دارد. روشه واژه فرانسوی است. یادگار سلطه فرانسوی‌ها بر لبنان و تحمیل زبان و فرهنگ و سلوک فرانسوی بر لبنان. البته در برهه‌ای از زمان. صخره‌ها با افسانه آمیخته شده است. به آنها صخره عشاق هم می‌گویند. می‌گویند گاه عاشقان شیدای ناکام از حسرت خود را از فراز صخره به درون دریا پرتاب می‌کردند و خود را می‌کشتند...

امروز مردم لبنان. مردم بیروت مردمانی که از جنوب از بقاع و از جنوب از سراسر لبنان به سمت بیروت آمده‌اند؛ افزون بر آنان ما مهمانان لبنان از کشورهای مختلف از یمن و عراق و اردن و پاکستان و ترکیه و ایران و بحرین و عربستان و اروپا و امریکا به بیروت آمده‌ایم تا در مراسم امروز شرکت کنیم. شنبه بعد از ظهر جلسه‌ای با جوانان فعال در فضای رسانه به ویژه در فضای مجازی که دیگر‌گاه بر فضای حقیقی سیطره دارد، در هتل روتانا برگزار شد. از من هم خواستند صحبت کوتاهی داشته باشم. ناگاه بخشی از شعر « قارئه‌الفنجان» سروده نزار قبانی در ذهنم تداعی شد. داستان عشق و عاشقی که خودش را فدای محبوب می‌کند. در ذهنم این عاشق سید حسن نصرالله بود.

یا ولدی! الحب علیک هو‌المحبوب

یا ولدی قد مات شهیدا من کان فدااْ للمحبوب

«پسرم عشق سرنوشت و سرشت توست! پسرم کسی که خود را فدای محبوب کند، شهید است.» می‌توان گفت تمام زندگی سید‌حسن نصرالله و سید هاشم صفی‌الدین زندگی عاشقانه بوده است. کسانی که خود را فدای محبوب کردند. به روایت نزار قبانی کسانی که عشق سرشت و سرنوشت آنان است. خود را فدای محبوب می‌کنند و شهید می‌شوند. تمام دیروزم به حضور در راهپیمایی گذشت یا در جمع کسانی که راهپیمایی را ثبت می‌کردند. عکس و فیلم. مردم لبنان مثل مدیترانه‌ای دیگر در بیروت جاری شده بودند. چشمان اشکبار مردم به ویژه بانوان سیاهپوش بودند. با حجاب یا بی‌حجاب. با شال‌های زرد بسیار خوشرنگ که بر حاشیه‌اش نوشته شده بود: « انا علی العهد!»

سر ما خاک ره پیرمغان خواهد بود

بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود

شال‌های زرد و پرچم زرد‌رنگ حزب‌الله، پرچمی که تابوت سید حسن نصرالله و سید هاشم صفی‌الدین را پوشانده بود. مثل جریان نور بود. در ذهنم این آیه قرآن مجید درباره قیامت تداعی می‌شد:

وأشْرقتِ الْأرْضُ بِنُورِ ربِّها...﴿الزمر، ٦٩﴾

و زمین به نور پروردگارش روشن گردد

این تداعی آیات قرآنی موجب شد بخشی از زیارت جامعه کبیره نیز در افق ذهنم پدیدار شود:

وأشْرقتِ الْأرْضُ بِنُورِکم!

«زمین به نور شما چراغانی می‌شود.» مراد از «شما» در این فراز‌دعا اهل‌بیت هستند. «شمایی» که اکنون زمین ضاحیه و بیروت و لبنان را روشن کرده است. نور شهیدان است. نوری که بازتاب آن را در رنگ زرد بسیار چشم‌نواز پرچم‌ها و شال‌ها و بازوبندها می‌بینم. نور سید‌حسن نصرالله! بدیهی است وقتی کسی در زندگی او نور خداوند می‌تابد. و او با نام خدا که در زندگی‌اش جریان یافته: «‌من تعیش بربه» در پناه نور اهل‌بیت قرار می‌گیرد و سرشت و سرنوشت او از همان سرچشمه آبیاری و آبادان می‌شود. او خود تبدیل به روشنانی الهی و ربانی می‌شود. بی‌خود از شعشعه پرتو ذات می‌شود و باده از جام شهادت می‌نوشد. نام و یاد و زندگانی که روشن است. خانه‌ای که روشن می‌شود:


روشن است آن خانه گویی آن کیست

ما غلام خانه‌های روشنیم

تو مگو مطرب نیم دستی بزن

تو بیا ما خود تو را مطرب کنیم!

(شمس غزل ۱۶۷۲)

واقعیت این است شور و شوق و صفای جمعیت و برق اشک جمعیت و سرودها مانند:

انا علی العهد یا نصرالله!

ای نصرالله !ما بر پیمان وفاداریم

یا رب یا کریم، احفظ لنا شیخ نعیم

ای پرودگار کریم! شیخ نعیم را برای ما نگاهدار

شیخ نعیم سخنانش را آغاز کرد. مثل همیشه با آرامش‌ و ‌استدلال‌روشن‌سخن‌گفت.‌گرچه‌رییس‌جمهور و نخست‌وزیر لبنان خود در مراسم نیامده بودند. لبنان آمده بود. شیخ نعیم از آنان سپاسگزاری کرد که نمایندگانی به مراسم فرستاده بودند. ناگاه در میانه سخنرانی شیخ نعیم چند هواپیمای جنگی اسراییلی به رنگ تیره در فضای آبی ـ نقره‌ای آسمان در فاصله نزدیک بر فراز ورزشگاه کمیل شمعون دیوار صوتی را شکستند تا بگویند ارتش اسراییل هیچ اعتباری برای دولت لبنان قائل نیست و هر وقت بخواهد می‌تواند بر فراز بیروت پرواز کند. دیوار صوتی را بشکند؛ تا مردم و دولت لبنان مرعوب شوند. دولت را نمی‌دانم. اما مردم مرعوب نشدند. در برابر هواپیماها شاهد ثبات و طمآنینه جمعیت و شعار: « الموت لاسراییل» بودیم. نتیجه عکس داده بود.

«مرغان آبی را چه غم؟ تا غم خورد مرغ هوا!» نیروهای ویژه رضوان دور تا دور تابوت‌ها که در میان دریای گل از هر سو قرار داشتند. حلقه زده بودند. نگران شدم که مبادا از همان دیوانگی‌های مرسوم نتانیاهو اتقاق بیفتد. حلقه نیروهای رضوان می‌تواند هدفی برای بمباران باشد. به دوستی لبنانی گفتم. لازم بود به این شکل نیروهای رضوان تابوت‌ها را در میان بگیرند. گفت اینان پانصد نفر از نیروهای رضوان هستند. هزاران نفر دیگر نیروی رضوان وجود دارند. خواند: « انا اعطیناک الکوثر!» و لبخند و فشردن شانه من که یعنی نگران نباش!

مردم لبنان شال و روسری و بازوبند و حتی چادر به سوی تابوت سید حسن نصرالله و سید صفی‌الدین پرتاب می‌کردند. جوانان بلند‌قامت برومندی که لباس مشکی پوشیده بودند؛ که در اطراف تابوت‌ها ایستاده بودند، آنها را در هوا می‌گرفتند. عمامه‌های مشکی روی تابوت‌های زرد مثل لاله‌سیاه در متن نور بود. متبرک می‌کردند و به سوی جمعیت پرتاب می‌کردند. انگار پرندگانی به سمت سرچشمه‌های نور پرواز می‌کردند جرعه‌ای نور می‌نوشیدند. متبرک می‌شدند و باز می‌گشتند.

در نقطه‌ای موکبی بود. چای دمنوش «زهریات» همان شکوفه‌های گیاه! با خرمای خوشگوار… گرسنه شده بودیم. ناگاه شاوورما! سرودی عربی بر وزن سرودی که در شهادت شهید مطهری ساخته شده بود. خوانده می‌شد. همان موسیقی و ریتم...

ای مجاهد شهید مطهر

مرتضی را تو حامی برتر

در عزای تو ‌ای بحر تقوا

دیده در خون دل شد شناور...

حیف از آن نو‌بهار آفرین بود

در خزان ستم گشته پرپر

از شهادت مطهری تا بهشتی... تا سید حسن نصرالله کاروان شهیدان به زندگی ما معنا می‌بخشند. ما با شعاع نور آنان که زمین را افروخته‌اند می‌توانیم از گذرگاه‌های سخت به تعبیر قرآن مجید از «‌عقبه» گذر کنیم. زندگی ما نقش و رنگ و رونق و جلوه ربانی بیابد. از خون شهید چشمه‌ای می‌جوشد. به روایت سایه:

ای حسین بن علی

خون گرم تو هنوز، از زمین می‌جوشد

هر کجا باغ گل سرخی هست

آب از این چشمه خون می‌نوشد...

دل‌های مردم لبنان کربلایی است. وداع با سید حسن نصرالله آسان نیست. برای من هم که سید‌حسن نصرالله را چند بار دیده‌ام. صدایش در گوشم هست و خاطره خنده‌اش و لطافت و صلابت سخنش... تنها می‌توان گفت: زمین از روشنای خون سید‌حسن نصرالله و سید صفی‌الدین و شهیدان چراغانی شده است. خورشید رنگ زرد دلربای پرچم حزب‌الله و آوا و نوای سرودها، بیروت را چراغانی کرده است... انا علی العهد یا نصرالله!

به پیج اینستاگرامی «آخرین خبر» بپیوندید
instagram.com/akharinkhabar

00:00/00:00

روایت «مهاجرانی» از تشییع سیدحسن نصرالله در بیروت

روایت «مهاجرانی» از تشییع سیدحسن نصرالله در بیروت
00:00
00:00
روایت «مهاجرانی» از تشییع سیدحسن نصرالله در بیروت
1 / 1
روایت «مهاجرانی» از تشییع سیدحسن نصرالله در بیروت
00:00
00:00
0 MB