مخاطرات و خاطرات سعدآباد

فرهیختگان/متن پیش رو در فرهیختگان منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
علی ملکی| 22 سال از مذاکرات سعدآباد میگذرد و ساز قدیمی «تعلیق موقت غنیسازی» دوباره کوک شده است. آمریکاییها میخواهند همان الگوی تروئیکای اروپایی در ماجرای مذاکرات سال 82 را تکرار کنند. «تعلیق غنیسازی» اما دو معنای کاملاً متفاوت از یکدیگر دارد. یکی توقف موقت گازدهی به سانتریفیوژها، یعنی همان کاری که ایران در مقاطعی مثل توافق سعدآباد بهصورت داوطلبانه انجام داد و دیگری برچیدن کامل تأسیسات هستهای که عملاً به معنای نابودی زیرساختهای علمی و صنعتی کشور است. اولی شاید در مذاکراتی منطقی و با حسننیت قابل بحث باشد؛ اما همانطور که مسئولان نظام بارها تأکید کردهاند، دومی یک «خط قرمز غیرقابل مذاکره» است. مرور تجربه سعدآباد درحالیکه آمریکاییها دوباره بحث تعلیق را پیش کشیدهاند، نشان میدهد چرا این داستان برای ایران مثل یک فیلم تکراری است که پایانش از قبل معلوم است.
بازی تکراری تعلیق غنیسازی
در مهرماه 1382، ایران در کاخ سعدآباد تهران با وزرای خارجه سه کشور اروپایی (انگلیس، فرانسه و آلمان) توافقی امضا کرد که به بیانیه تهران یا همان توافق سعدآباد معروف شد. ایران در این توافق پذیرفت بهصورت داوطلبانه غنیسازی اورانیوم را در نطنز متوقف کند، پروتکل الحاقی را اجرا کند و همکاری کاملی با آژانس بینالمللی انرژی اتمی داشته باشد. در مقابل، اروپاییها قول دادند حقوق ایران تحت معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) را به رسمیت بشناسند، از ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت جلوگیری کنند و برای عضویت ایران در سازمان تجارت جهانی (WTO) تلاش کنند. روی کاغذ همهچیز خوب بود، اما در عمل ایران تعهداتش را نقد و کامل اجرا کرد و طبق معمول اروپاییها جلوی چکهکردن آب از دستشان را گرفتند.
حسن روحانی که در آن زمان دبیر شورای عالی امنیت ملی و مسئول مذاکرات بود، در کتاب «امنیت ملی و دیپلماسی هستهای» و خاطرات منتشرشده در نشریه «آگاهی نو» میگوید این توافق قرار بود نقشه راهی باشد برای حل مناقشه هستهای و جلوگیری از ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت. اما چه شد؟ اروپاییها نهتنها به تعهداتشان عمل نکردند، بلکه بعد از مدتی کوتاه، با فشار آمریکا، تعریف «تعلیق» را تغییر دادند و خواستار برچیدن کامل تأسیسات هستهای ایران شدند. روحانی میگوید آنها «وقتکشی» کردند و پیشنهادهایی دادند که او خودش در نامهای به «محمد البرادعی»، مدیرکل وقت آژانس آنها را به «کاپیتولاسیون» تشبیه کرد.
تله اعتمادسازی
در مهر 1382 ایران تحت فشار قطعنامه شورای حکام آژانس (شهریور 1382) که مهلتی 50روزه برای تعلیق غنیسازی و پذیرش پروتکل الحاقی تعیین کرده بود، وارد مذاکره با سه کشور اروپایی شد. این مذاکرات در شرایطی برگزار شد که ایران بهتازگی به فناوری غنیسازی دست یافته بود و غرب، با حمایت رژیم صهیونیستی و گروهک منافقین، فضایی از وحشت و اتهام علیه برنامه هستهای ایران ساخته بود. روحانی و تیمش با اصول «اعتمادسازی» و «تنشزدایی» وارد مذاکره شدند و فکر میکردند با دادن امتیازات نقد (مثل تعلیق گازدهی در نطنز و اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی) میتوانند جلوی ارجاع پرونده به شورای امنیت را بگیرند.
اما مشکلات زودتر از مذاکرات شروع شد. هماهنگی داخلی در ایران چندان قوی نبود. روحانی در کتابش مینویسد برخی نمایندگان مجلس ششم طرح سهفوریتی برای الزام دولت به پذیرش پروتکل الحاقی آماده کرده بودند که عملاً دست مذاکرهکنندگان ایرانی را خالی میکرد. محمد خاتمی، رئیسجمهور وقت هم در مصاحبهای علناً گفت ایران تعلیق را میپذیرد و بعدها روحانی با انتقاد از این موضع گفت قدرت چانهزنی تیم مذاکرهکننده را به شدت کاهش داد. در سوی دیگر یکی از سفرای ایران در اروپا از «توقف» غنیسازی صحبت کرده بود، درحالیکه قرار بود فقط «تعلیق موقت» مطرح شود. این کنشهای داخلی باعث شد اروپاییها از همان ابتدا احساس کنند ایران تحت فشار است و میتوانند خواستههای بیشتری مطرح کنند.
کیش و مات در حافظیه
مذاکرات سعدآباد در 29 مهر 1382، پشت درهای بسته ساختمان حافظیه، پر از کشمکش و فشار بود. پیش از این مذاکرات، ایران با قطعنامه شورای حکام آژانس (شهریور 1382) مواجه شده بود که با اتهامات آلودگی اورانیوم غنیشده در تأسیسات ایران، مهلتی 50روزه برای تعلیق غنیسازی و پذیرش پروتکل الحاقی تعیین کرده بود. این اتهامات، فضایی از فشار روانی علیه ایران ایجاد کرد. حسن روحانی، مسئول مذاکرات، در کتاب «امنیت ملی و دیپلماسی هستهای» مینویسد که پیش از ورود وزرای خارجه انگلیس، فرانسه و آلمان به تهران، تیم ایرانی طرحی با عنوان «اقدام برای خروج از بحران هستهای» تدوین کرد که محورهای اصلی مذاکرات را مشخص میکرد. این طرح که با تأیید رهبری و رئیسجمهور بود، تأکید داشت تعلیق تنها به گازدهی در نطنز محدود شود، نه فعالیتهای دیگر مثل قطعهسازی.
اما مذاکرات از همان ابتدا به بنبست نزدیک شد. اروپاییها اصرار داشتند تعلیق شامل «همه فعالیتهای مرتبط» باشد، عبارتی که به گفته روحانی چنان مبهم بود که حتی تشویق کارکنان نطنز میتوانست نقض قطعنامه تلقی شود. او در کتابش مینویسد وقتی بحثها بالا گرفت، جلسه برای 20 دقیقه متوقف شد و «یوشکا فیشر»، وزیر امور خارجه آلمان تهدید کرد که به فرودگاه میروند. تیم ایرانی، تحت فشار داخلی و خارجی، با خاتمی تماس گرفت و او تأکید کرد مذاکرات نباید به شکست منجر شود. این فشار، همراه با تهدید ترک جلسه توسط اروپاییها، ایران را وادار کرد تا تعلیق گازدهی را بپذیرد. با این حال، روحانی در کنفرانس مطبوعاتی پس از مذاکرات تأکید کرد این اقدام «داوطلبانه» است و برای اعتمادسازی با اروپا انجام میشود. روحانی روابط جدید ایران و اروپا را «مرحلهای نو» خواند و امیدوار بود این همکاری به فناوری صلحآمیز هستهای و تجارت منجر شود. اما این امیدواری دیری نپایید؛ چراکه گزارش البرادعی در آبان 1382، با وجود همکاری ایران، اتهامات جدیدی علیه برنامه هستهای ایران مطرح کرد و زمینهساز قطعنامهای شد که به جای بستن پرونده، آن را پیچیدهتر کرد.
اعتماد به آنها اشتباه بود
بیانیه تهران که نتیجه مذاکرات پرتنش 29 مهر 1382 بود، ایران را ملزم به تعلیق غنیسازی، اجرای پروتکل الحاقی و ارائه گزارش جامع فعالیتهای هستهای به آژانس کرد. ایران با حسننیت به این تعهدات عمل کرد. گازدهی در نطنز متوقف شد، بازرسان آژانس دسترسی گستردهای یافتند و گزارش مفصلی ارائه شد. اما اروپاییها، برخلاف وعدههایشان برای به رسمیت شناختن حقوق ایران تحت NPT و جلوگیری از ارجاع پرونده به شورای امنیت، زیر فشار آمریکا رویکردشان را تغییر دادند. آنها تفسیر «تعلیق» را بهگونهای گسترش دادند که شامل توقف قطعهسازی و مونتاژ سانتریفیوژها شود، هدفی که عملاً برنامه هستهای ایران را فلج میکرد. حسن روحانی در کتاب «امنیت ملی و دیپلماسی هستهای» مینویسد محمد البرادعی، مدیرکل آژانس، تحت فشار اروپا از تعهد اولیه برای ارائه تفسیر محدود از تعلیق عقبنشینی کرد و تعریف گستردهتری ارائه داد که ایران را به سمت تعطیلی کامل تأسیسات سوق میداد. این خیانت به اعتماد، به گفته روحانی، نشان داد که اعتمادسازی یکطرفه ایران نهتنها نتیجهای نداشت، بلکه بهانهای برای زیادهخواهی غرب شد. این تجربه ایران را به این باور رساند که هرگونه امتیازدهی بدون تضمینهای محکم، فقط به فشارهای بیشتر منجر میشود.
مروارید دادیم، آبنبات گرفتیم
بعد از سعدآباد، مذاکرات در بروکسل (اسفند 1382) و پاریس (آبان 1383) ادامه یافت. در توافق پاریس، ایران پذیرفت تعلیق را به «فعالیتهای بازفراوری» و «ساخت سانتریفیوژها» گسترش دهد، اما باز هم اروپاییها به تعهداتشان عمل نکردند. آنها نهتنها از ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت جلوگیری نکردند، بلکه در مرداد 1384 پیشنهاد جدیدی ارائه کردند که روحانی آن را «توهینی به ملت ایران» و شبیه به «کاپیتولاسیون» توصیف کرد. این پیشنهاد عملاً خواستار توقف کامل برنامه هستهای ایران بود، درحالیکه در مقابل، وعدههای مبهمی مثل «تلاش برای حمایت از عضویت ایران در WTO» مطرح شده بود. علی لاریجانی که در آن زمان عضو شورای عالی امنیت ملی بود، مذاکرات سعدآباد و پاریس را به «دادن مروارید غلتان و گرفتن آبنبات» تشبیه کرد. او معتقد بود ایران امتیازات عینی و نقد داد، اما در مقابل چیزی جز وعدههای توخالی نگرفت. روحانی هم در نامهای به البرادعی در مرداد 1384 نوشت ایران در ازای اقدامات اعتمادساز، «تقریباً هیچ» دریافت نکرد و با درخواستهای بیشتر و قولهای انجامنشده مواجه شد.
سایه سعدآباد بر مسقط
حالا، در سال 1404 آمریکاییها دوباره همان مسیر را میروند، اما اینبار با لحنی تندتر و تحت هدایت تیمی که به قول تختروانچی، معاون سیاسی وزارت خارجه، با «مواضع زیگزاگی و متناقض» فضا را مشوش میکند. استیو ویتکاف، فرستاده ترامپ سیاست «غنیسازی صفر» را دنبال میکند، سیاستی که نهتنها غیرواقعبینانه است بلکه سابقهای 25ساله از شکست دارد. دستگاه دیپلماسی ایران بارها اعلام کرده غنیسازی، حق مسلمش تحت NPT است و «برای غنیسازی از کسی اجازه نمیگیرد.» اسماعیل بقایی، سخنگوی وزارت امور خارجه، استدلال آمریکاییها را «سفسطه» میخواند و میگوید اگر غنیسازی به معنای حرکت به سمت بمب است، پس چرا تأسیسات کره جنوبی، برزیل و دیگران جمع نمیشود؟
حالا و با گذشت بیش از دو دهه از ماجرای سعدآباد و بروکسل، غرب دوباره به دنبال تعلیق موقت بهعنوان مقدمهای برای توقف دائم است. در سعدآباد ایران با حسننیت گازدهی را متوقف کرد؛ اما اروپاییها بعد از مدتی کوتاه دبه درآوردند و خواستار برچیدن تأسیسات شدند. حالا هم آمریکاییها ظاهراً پیشنهاد تعلیق موقت را مطرح میکنند؛ اما تجربه نشان داده که این «موقت» هیچگاه موقت نمیماند.