آمریکا درباره حق غنیسازی ایران پیامهای متناقض ارسال میکند

اعتماد/متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
رضا نصری، تحلیلگر مسائل سیاست خارجی اما از منظر متفاوتی به بحث ورود کرده و درباره تناقضات و اختلافات پیش روی ایران و امریکا در ایکس مینویسد: استیو ویتکاف و دولت فعلی ایالاتمتحده پیوسته درباره حق غنیسازی ایران پیامهای متفاوتی بهصورت علنی و پشت درهای بسته ارسال میکنند. این رویکرد بیانگر الگوی گستردهتری از بیثباتی است که یکپارچگی و کارآمدی روند مذاکرات را تضعیف میکند. در ادامه به چند اصل کلیدی در مورد فن مذاکره اشاره میکنم که مذاکرهکنندگان امریکایی میتوانند از آن الهام بگیرند: او یادآور میشود: اولا در هر مذاکره جدی، ثبات در موضعگیری یک اهرم قدرت محسوب میشود. مذاکرهکنندهای که موضع خود را بسته به مخاطب تغییر میدهد، کنترل روایت را از دست میدهد و موقعیتش در میز مذاکره تضعیف میشود. وقتی یک طرف پشت درهای بسته موضعی اتخاذ میکند و در انظار عمومی موضعی متفاوت، این دوگانگی باعث سردرگمی، کاهش اعتبار و تضعیف کلی فرآیند مذاکره میشود. دوم، مذاکره زمانی موثر است که طرفین بتوانند یک دامنه شفاف برای توافق تعریف کنند. این دامنه که به «منطقه ممکن توافق» (ZOPA) معروف است، مبتنی بر ارسال سیگنالهای صادقانه است. اگر طرفی در انظار عمومی بر خط قرمزی غیرقابل عبور تاکید کند اما در خلوت آن را بپذیرد، این دامنه را تحریف کرده و فضای توافق را محدود میسازد. در چنین شرایطی، طرف مقابل نمیتواند نیت واقعی را تشخیص بدهد، هزینه امتیازدهی را ارزیابی کند یا انعطافپذیری خود را برای مخاطبان داخلی توجیه نماید.
نصری در بیان گزاره کلیدی بعدی برای توافق یادآور میشود: نمایشهای عمومی به دام تبدیل میشوند. با طرح ادعاهای علنی در رد غنیسازی، مذاکرهکنندگان امریکایی خود را در مواضعی سخت و غیرقابل انعطاف گرفتار میکنند که عقبنشینی از آنها از نظر سیاسی برایش پرهزینه میشود. این نهتنها قدرت مانور او را در مذاکرات کاهش میدهد، بلکه به تندروهای داخلی پیام میدهد که هرگونه توافقی کمتر از تسلیم کامل ایران، خیانت تلقی میشود. در نتیجه، با ارسال پیامهای زیادهخواهانه رسانهای، ایالاتمتحده دستان خودش را میبندد، نه دستان ایران را.
او ادامه میدهد: تغییر پیاپی مواضع، «سایه آینده» را از بین میبرد. «سایه آینده» مفهومی در نظریه بازیها و مذاکرات تکرارشونده است که بر این اصل تاکید دارد: هرگاه طرفین انتظار داشته باشند در آینده نیز با یکدیگر تعامل داشته باشند، تمایل آنها به همکاری در حال حاضر افزایش مییابد. اما اگر یکی از طرفها نتواند بر انسجام یا صداقت طرف مقابل حساب کند، انگیزه برای همکاری بلندمدت کاهش مییابد. در چنین شرایطی، تمایل به خروج از مذاکره یا روی آوردن به تقابل بیشتر میشود. نصری در بیان پنجمین گزاره برای رسیدن به توافق میگوید: مذاکره نمایش برای مخاطب داخلی نیست؛ سازوکاری برای حل و فصل اختلافات است. وقتی نمایشهای رسانهای بر توافق پشت درهای بسته اولویت مییابد، کارکرد «حلمساله» مذاکرات از بین میرود و روند دیپلماتیک به صحنه تئاتر سیاسی بدل میشود. در بلندمدت، این وضعیت به تعویق توافق، تثبیت مواضع سخت و از بین رفتن فرصتهای سازش منجر میشود. او میگوید: همچنین بیثباتی در موضعگیری هزینه اعتباری دارد. به محض آنکه یک طرف غیرقابل اعتماد یا متزلزل به نظر برسد، جایگاه اخلاقی و ابتکار عمل را از دست میدهد. در چارچوبهای چندجانبه، متحدان دچار تردید میشوند و در مذاکرات دوجانبه، طرف مقابل سرسختتر خواهد شد. طرفی که بیش از اندازه بلوف میزند، نه جدی گرفته میشود و نه پاداش میگیرد.