مذاکره قاهره و سازوکارهای عبور از اسنپ بک

اعتماد/متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
ابراهیم متقی| کشورهای تروییکای اروپایی محور اصلی سیاست خود در ارتباط با ایران را همکاریهای سازمانیافته با آژانس بینالمللی انرژی اتمی قرار دادند. «رافائل گروسی» مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی در دو دهه گذشته به ویژه در دوران «البرادعی» و در شرایطی که با «اولی هاینونن» همکاری تخصصی و سازمانی به انجام میرساند، همواره از سیاستهای سختگیرانهای در ارتباط با ایران بهره گرفته است. در شرایط موجود، گروسی نه تنها مدیرکل آژانس محسوب میشود، بلکه به عنوان یکی از گزینههای پیشنهادی امریکا به عنوان «دبیرکل سازمان ملل» در دوران پس از «گوترش» تلقی میشود.جایگاهیابی گروسی توسط امریکا و اسراییل، زمینه تنظیم گزارشهای سختگیرانه در ارتباط با ایران را فراهم آورده است. ارایه آخرین گزارش گروسی به شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی در ژوئن 2025، زمینه پیگیری پرونده اسنپبک از سوی اتحادیه اروپا را به وجود آورد. الگوی کنش رفتاری کشورهای اتحادیه اروپا، ایالات متحده و آژانس بینالمللی انرژی اتمی بیانگر این واقعیت است که اصلیترین کارویژه نهادهای نظام بینالملل، فراهمسازی شرایط ساختاری، حقوقی و اطلاعاتی برای قدرتهای بزرگ میباشد.
1. سازوکارهای امنیتسازی در ساختار منطقهای
نظام بینالملل و فرآیندهای سیاست منطقهای قدرتهای بزرگ، نشانههایی از تهدیدات هیستریک را منعکس میسازد. تهاجم امریکا به سایتهای هستهای ایران و حمله جنگندههای امریکایی که در اختیار خلبانهای اسراییل قرار گرفته را میتوان نشانههایی از تهدیدات گسترشیابنده در محیط منطقهای دانست. مقابله با تهدیدات نیازمند شناخت واقعیتهای محیطی در قالب سیاست قدرت میباشد. تلاش برای همزیستی و همکاری همهجانبه با نهادهای بینالمللی، نتیجهای جز بازتولید تهدیدات جدید از سوی امریکا و اسراییل علیه تمامی کشورهای منطقه از جمله ایران دربر نخواهد داشت. برخی از نظریهپردازان ساختارگرای روابط بینالملل از جمله «استفان کراسنر» رویکرد محوری خود در ارتباط با «رژیمهای بینالملل» را با این ذهنیت منتشر نموده که قدرتهای بزرگ بخشی از سازوکارهای اقتدار خود را میبایست از طریق حقوق بینالملل، نهادهای بینالمللی و رژیمهای بینالملل اعمال نمایند. مفهوم رژیمهای بینالمللی را میتوان بخشی از معادله سیاست قدرت دانست. رژیمهای بینالمللی منجر به شکلگیری سازوکارهایی میشود که دیپلماسی اجبار قدرتهای بزرگ را به «حق راهبردی» تبدیل نموده و در ازای آن، کشورهای پیرامونی از جمله ایران میبایست سیاست قدرت را به عنوان «تکلیف جهانی» مورد پذیرش قرار دهند. در چنین شرایطی، نشانههایی از همبستگی مفهومی و کارکردی در ادبیات تروییکای اروپایی، مقامهای سیاسی امریکایی و کارگزاران آژانس مشاهده میشود. گروسی مراحل رشد سازمانی را از طریق همکاریهای نهادینه شده و سازمانیافته با سرویسهای امنیتی جهان غرب سپری نمود. گروسی در شرایطی گزارش ژوئن 2025 خود به شورای حکام را منتشر نمود که بیشترین سطح همکاریها را با ایران به دست آورده بود. ایران امیدوار بود تا شرایط و زمینه «صلحسازی» از طریق «همکاریهای بینالمللی» را فراهم سازد، درحالی که نتیجه همکاریهای ایران با آژانس و گروسی را میتوان معطوف به حمله نظامی پر شدت امریکا و اقدامات تاکتیکی اسراییل علیه تأسیسات نظامی، هستهای و سیاسی جمهوری اسلامی دانست.
واقعیتهای سیاست جهانی را میتوان در «کنش تراکمی و مرحلهای» قدرتهای بزرگ علیه سوژه امنیتی دانست. در این فرآیند، هر یک از بازیگران نقش سیاسی و راهبردی خاصی را ایفا مینمایند. نشانههایی از تقسیم کار تاکتیکی بین امریکا، اتحادیه اروپا، تروییکای اروپایی و آژانس بینالمللی انرژی اتمی برای مقابله و محدودسازی قدرت ایران وجود دارد. کشورها و نهادهای یاد شده در فضای تقسیم کار سازمانی؛ نقشهای اجرایی متفاوتی را در دستور کار قرار میدهند. تروییکای اروپایی در 28 آگوست 2025 درخواست بازگشت قطعنامههای شورای امنیت علیه ایران را به سازمان ملل ارایه داد. آژانس از سازوکارهای کنش سختگیرانه در ارتباط با ایران بهره گرفت. مقامهای امریکایی نیز همواره تأسیسات هستهای ایران را به انجام اقدام نظامی جدید تهدید مینمایند. هر یک از این بازیگران تلاش دارند تا محدودیتها و فشارهای چندجانبهای را علیه ایران اعمال نموده و از این طریق، زمینهساز گام جدیدی از تهدیدات امنیتی علیه جمهوری اسلامی باشند.
2. ضرورتهای دیپلماسی قاهره
در شرایطی که تهدیدات تراکمی و تصاعدیابنده امنیتی علیه ایران شکل گرفته و بازتولید میشود، طبیعی است که جمهوری اسلامی میبایست از سازوکارهای «استراتژی بقاء» بهره گرفته و از این طریق زمینه لازم برای اجتناب از درگیریهای فزاینده را در دستور کار قرار دهد. آنچه در خاورمیانه جریان دارد، نشانههایی از «دومینوی خشونت و جنایت» علیه بازیگران جبهه مقاومت را منعکس میسازد. امریکا و اسراییل محور چنین شرارتی بوده و تروییکای اروپایی سازوکارهای «سیاست الحاق و دنبالهروی» را برای محدودسازی قدرت ایران در دستور کار قرار دادهاند.
دیپلماسی در ایران نشانههایی از ابهام را منعکس میسازد. مقامهای اجرایی و کارگزاران سیاسی جمهوری اسلامی باید به این موضوع واقف باشند که «عدم اقناع خبری گروههای شهروندی»، چالشهای مختلفی را در ذهنیت جمعی ایرانیان بهجا میگذارد. یکی از دلایل اصلی گرایش برخی از گروههای اجتماعی ایران به شبکههای رسانهای بینالمللی را میتوان ناشی از تلاش همهجانبه برای آگاهی فراگیر دانست. چنین انگارهای حتی در دوران انقلاب اسلامی ایران وجود داشت. گروههای شهروندی در آن دوران تاریخی از رادیوهای 7 موج برای کسب آگاهی خبری از رسانههای بینالمللی استفاده میکردند. علت اصلی گرایش به رسانههای بینالمللی، تلاش همهجانبه برای آگاهی خبری و تحلیلی بوده است. جامعه ایرانی از انگیزه لازم برای آگاهی سیاسی و تحلیل دادهها برخوردار است. در شرایطی که موجهای جامعه شبکهای، زمینه اطلاعرسانی فراگیر را به وجود میآورد، لازم است تا نهادهای رسانهای و ارتباطی ایرانی، موضوعات سیاست خارجی را با دقت و همهجانبهنگری بیشتری منعکس سازند. عرصه رسانه نمیتواند در قالب دستورالعملهای ساختاری و سازمانی معنا پیدا کند. اطلاعرسانی مبتنی بر ظرافتهای تولید و انعکاس خبر و تحلیل مرتبط با آن است. محور اصلی موفقیت یک کشور برای اثربخشی بر افکار عمومی، انعکاس اخباری است که گروههای اجتماعی را از تلاش برای دستیابی به رسانههای بیگانه که ادبیات خود را مغرضانه تولید میکنند، منصرف سازد. در این فرآیند، سه تفسیر متفاوت در ارتباط با مذاکره قاهره ارایه شده است.
3. مذاکره قاهره و انگارههای مختلف در تفسیر ایرانی
اگرچه ایران و مصر فاقد همکاریهای دیپلماتیک گسترده میباشند، اما دو کشور به این موضوع واقف هستند که در شرایط تهدیدات تصاعدیابنده میبایست سازوکارهای کنش ارتباطی خود را ارتقاء داده و از این طریق زمینه صلحسازی در محیط منطقهای را فراهم آورند. مذاکره قاهره بخشی از ضرورتهای راهبردی ایران محسوب میشود. سیاست ایران برای عبور از تهدید همواره با نشانههایی از کنش دیپلماتیک و میانجیگری پیوند یافته و مذاکره قاهره در این ارتباط انجام شده است. هرگونه کنش دیپلماتیک میبایست مبتنی بر تفسیر سیاسی باشد که ضرورتهای آن را برای ساخت اجتماعی و مخاطبین بینالمللی منعکس سازد. از آنجایی که نشانههایی از ابهام و انکار در ادبیات سیاسی کارگزاران ایرانی شکل گرفته، بنابراین طبیعی است که تفاسیر متفاوتی نیز در این ارتباط به وجود آید. هر یک از این تفاسیر، بخشی از واقعیتهای سیاست ایرانی را منعکس میسازد. از سوی دیگر، نشان میدهد که یکپارچهسازی افکار عمومی نیازمند تفسیری دقیق، واقعی و شفاف درباره ضرورتهای کنش دیپلماتیک و توافق حاصل از آن میباشد.
در تفسیر اول کارگزاران سیاست خارجی ایران به این موضوع اشاره داشتند که ایران هیچگونه تعهدی به آژانس جهت بازرسی از سایتهای هستهای نداده است. طبیعی است که بیان چنین رویکردی حتی مورد پذیرش جوانان و دانشجویان حزباللهی ایران قرار نگرفت. اجتماع آنان در برابر شورای عالی امنیت ملی ایران و در بعدازظهر پنجشنبه 20شهریور واکنشی نسبت به «سیاست اعلامی» وزیر امور خارجه نبوده است، بلکه باید آن را نگرشی انتقادی نسبت به «سیاست عملی» ایران در فضای مذاکره قاهره دانست.
تفسیر دوم درباره مذاکره قاهره بر اساس انگارههای گروسی تحلیل میشود. گروسی بیان داشت که ایران تعهداتی به آژانس داده که زمینه بازرسیهای بیشتر بر اساس راستیآزمایی و شفافسازی را فراهم میسازد. این گروه از تحلیلگران و مجموعههای شهروندی توجهی نسبت به انگارههای بیان شده از سوی مقامهای ایرانی نشان نمیدهند. این امر زمینه شکلگیری «بیگانگی خبری و تحلیلی» را برای این گروه از افراد به وجود میآورد. نتیجه هرگونه بیگانگی را باید در نشانههایی از جمله بیاعتمادی خبری و تحلیلی جستوجو نمود. طبیعی است که با چنین ادبیات و رویکردی، ایران قادر به اقناعسازی گروههای اجتماعی نخواهد بود. علت اصلی آن را میتوان در «دوگانگی خبری و تحلیلی» دانست. در این فرآیند، ذهنیت گروههای اجتماعی ایران در وضعیت بیهنجاری قرار گرفته و در نتیجه امکان بازتولید آن از طریق سازوکارهای خبری با رویکرد سازمانی بسیار محدود خواهد بود. تفسیر سوم ماهیت عملگرایانه دارد. چنین رویکردی هر گونه جنگ، صلح، مذاکره و توافقی را بر اساس سیاست قدرت تفسیر مینماید. اینگونه از پردازش تحلیلی مذاکره قاهره، دیپلماسی را به عنوان تلاشی برای صلح، همکاریهای چندجانبه و اجتناب از جنگ میداند. طبیعی است که عرصه دیپلماتیک هر کشوری نسبت به واقعیتهای قدرت، تهدیدات، قابلیتهای دفاعی و تاکتیکهای مقابله با تهاجم دشمن آشنایی دارد. تجربه تاریخی میتواند زیرساختهای لازم برای شناخت وزن مخصوص تهدیدات را به وجود آورد.
نتیجه
واقعیتهای مذاکره قاهره بیانگر این نکته است که اولا هرگونه تصمیمگیری بر اساس نشانههایی از انعطافپذیری به منزله تسلیم و پذیرش شرایط عمومی دشمن تلقی نمیشود. ثانیا راهبردهای ایران برای گذار از بحران مبتنی بر نشانههایی از قدرت، انعطافپذیری و کنش ارتباطی سازنده با گروههای اجتماعی و سیاسی درون ساختاری خواهد بود. ثالثا عبور از تهدیدات بدون «معادله و موازنه قدرت» حاصل نمیشود. ایران برای تحقق اهداف خود نیازمند «عبور از لبه تهدیدات» بوده و برای تحقق این امر، از سازوکارهای مبتنی بر کنش همکاریجویانه بهره میگیرد.
هر یک از سه تفسیر یاد شده بخشی از واقعیت دیپلماسی هستهای و ضرورتهای امنیت ملی ایران را منعکس میسازد. ایران به این موضوع واقف است که هیچ اعتمادی به قدرتهای بزرگ به عنوان «مجموعههای بازیساز» در سیاست جهانی نباید داشته باشد. الگوی کنش رفتاری ترامپ به هیچوجه ماهیت ساختاری و حقوقی نخواهد داشت. ترامپ از تاکتیکهای تغییر دایمی الگوی رفتاری بهره میگیرد، نشستهای دوستانه و صمیمی با رهبران کشورهای عرب برگزار میکند و در همان زمان تلاش دارد تا سازوکارهای خصومتآمیز را در دستور کار قرار دهد.
حمایتهای ترامپ از اسراییل، زمینه شکلگیری «جنگ دایمی و پر دامنه» در خاورمیانه و جنوب غرب آسیا را به وجود آورده است. در این فرآیند، جنگ به مثابه ادامه دیپلماسی با ابزاری دیگر محسوب نمیشود، بلکه بین «جنگ و صلح»، «دیپلماسی و تعارض»، «مذاکره و ستیزش» رابطه درهمتنیدهای شکل گرفته است. فضای موجود سیاست جهانی بر نشانههایی از «جنگ دایمی» و «بحران تصاعدیابنده» دلالت دارد. عبور از چنین شرایطی بدون در نظر داشتن سیاست قدرت و ضرورتهای چندجانبهگرایی دیپلماتیک حاصل نمیشود.
ایران و بسیاری از کشورهای منطقهای درگیر نسلکشی، خشونت و عبور از قواعد حقوقی نظام بینالملل هستند. ترامپ و نتانیاهو نمادهای اصلی بحران را منعکس میسازند. هر کشور منطقهای که دارای سطح خاصی از قدرت و قابلیتهای گفتمانی برای اثربخشی محیطی و مدیریت بحران باشد، با نشانههایی از تهدید روبهرو میشود. اسراییل و امریکا جنگ بیپایان را علیه ایران و تمامی کشورهای مسلمان منطقهای آغاز کردهاند. آنان از بازی کنش مرحلهای بهره گرفته و در هر مرحله تلاش دارند تا طیف بیشتری از کشورهای منطقهای را درگیر چالشهای امنیتی پرمخاطره نمایند.
ایران برای عبور از تهدیدات نیازمند اعتمادسازی در ساخت اجتماعی است. هرگونه اعتمادسازی نیازمند قالبهای هنجاری و گفتمانی است که زمینه همبستگی ذهنی و انگارههای کنش تاکتیکی جامعه ایرانی را به وجود آورد. بیتوجهی به ضرورتهای کنش ارتباطی با ساخت اجتماعی و بهرهگیری از پشتوانه گروههای شهروندی به منزله آن است که «راهبرد اتحاد مقدس» در شرایط «تهدیدات تصاعدیابنده منطقهای و بینالمللی» تحتالشعاع موضوعات جناحی و سیاسی قرار میگیرد. ایران و نظم منطقهای در شرایط تهدیدات نوظهور است. مقابله با تهدیدات بدون بهرهگیری از سازوکارهای قدرت ساختاری، بسیج نیروهای اجتماعی، همبستگی گروههای سیاسی و شفافیت رسانهای امکانپذیر نخواهد بود.