سرمقاله شرق/ جامعه بیلنگر

شرق/ «جامعه بیلنگر» عنوان یادداشت روز در روزنامه شرق به قلم کامبیز نوروزی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
وقتی کسی با بیماری مواجه میشود، اولین قدم درمان این است که خودش قبول کند بیمار است. گام دوم، رفتن نزد پزشک متخصص و حاذق است. در گام سوم، پزشک با معاینه و آزمایش باید بیماری را تشخیص دهد. گام چهارم، تعیین پروتکلهای درمانی است و گام پنجم نیز آن است که بیمار آنچه را پزشک تجویز کرده است، به درستی انجام دهد.
هرکدام از این مراحل که انجام نشوند، بیمار قادر به درمان و خلاصی نخواهد بود و عاقبتی جز تسلیم به بیماری و شاید تلفشدن نخواهد داشت. در کار مملکتداری هم همین مثال را میتوان پیاده کرد. امروز ایران دچار چندین و چند مشکل و بحران مهم است که همچون بیماری مزمن و وخیم و پرخطر گریبانگیر شدهاند. اگر در کشور حقوق به شکل یکدست و یکنواخت اجرا میشد، نیروی انسانی شایسته و متخصص بر سر کارها بود، تعارضات عمیق بر سر بنیادهای حکمرانی نبود و مسئله ملی بر مسائل حزبی و فرقهای غلبه داشت، طیکردن باقی مراحل درمان کار سختی نبود. اما در وضعیتی که به جای حقوق، هر کس و هر جریان ساز خود را مینوازد، گروههای قدرتمندی وجود دارند که اصلا قبول ندارند بحرانی وجود دارد یا اگر بحرانی هم هست، خیر و برکت در آن است و کارشان چوب لای چرخ گذاشتن است، بحرانها عمیقتر و وخیمتر میشوند. مثلا همین الان کشور در مسائل بینالمللی دچار مشکلات متعددی است.
خطر بازگشت تحریمهای سازمان ملل همراه با خطر درگیری نظامی با رژیم متجاوز اسرائیل بیخ گوش است. با این همه جریانی که به افراط و تندروی شهره است، نهتنها نمیخواهد از این مخاطرات گریزگاهی پیدا شود، بلکه به استقبال آن نیز میرود. یا پس از جنگ 12روزه که با تجاوز رژیم اسرائیل رخ داد، همگان دیدند که چگونه ملت ایران در برابر این تجاوز ایستاد و بر حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشور پای فشرد، اما باز هم کسانی در تریبونها مردم را دسته دسته میکنند و با ایجاد فاصله بین حکومت و مردم بر دامنه بحرانها میافزایند. وضعیت اقتصاد کشور کمر مردم را خم کرده است. از تأمین یک مسکن ساده تا تأمین غذا و دارو و درمان و... به سختترین کارها بدل شده است. بحران آب و برق نهفقط زندگی عادی مردم، بلکه چرخ صنعت، کشاورزی و اقتصاد را هم لنگ کرده است. قیمت ارز و طلا مثل اسب چموش وحشی در حال افزایش مستمر است. این بیماریهای ملی کی، کجا و چگونه باید درمان شوند؟
از عوارض وضعیت بیحقوقی این است که نه آدمها و نه دستگاهها سر جای خودشان قرار نداشته باشند. هر کس هم هر جا که باشد، کار خودش را میکند بدون آنکه توجه کند مردم یا سایر دستگاهها چه میخواهند و چه میکنند. کار نظام حکمرانی مدیریت بر منابع است، اما در وضعیتی که معیارها و قواعد از کار میافتند، مناصب و سمتهای مختلف که بیحسابوکتاب تقسیم شدهاند، به موقعیتی برای تثبیت و توسعه قدرت بدل میشوند. به این ترتیب، مدیریت منابع به «تسلط بر منابع» تبدیل میشود. منابع قدرت، مانند پول و اطلاعات و... به جای آنکه در راه منافع ملی مصرف شوند، در جهت افزایش قدرتهای سیاسی به کار گرفته میشوند. در چنین وضعیتی، بقای بحرانها منافع سرشاری برای این دسته خواهد داشت. درمان بیماری برای ایشان فقط ضرر است. مانند یک بیمار ناتوان که اطرافیانش با سوءاستفاده از ناتوانی او از هرچه از اموال او میشناسند به نفع خودشان بهرهبرداری میکنند، درمان بیمار آنها را از ادامه برداشت از دارایی او محروم میکند.
وضعیت کنونی کشور به مراحلی رسیده است که متولیان امور باید با قطعیت و قاطعیت به احیای نظم حقوقی کشور بیندیشند تا هر کس هر یک از چهارچرخ مملکت را به یک سو نراند. کار آسانی نیست، اما ضرورتی فوری و حیاتی است. کشتی بیلنگر که مدام کژ و مژ میشود، راه به ساحل نمیبرد. این کار را با افراد و تفکراتی که همانها بانیان وضع موجودند، نمیتوان انجام داد؛ تفکراتی تازه میخواهد. همه باید بپذیرند که کشور دچار ناترازیهاست، صاحبان تفکرات تازه را که کمتر به محافل تصمیمگیری راه دارند، به کار بگیرند، بگذارند صاحبنظران مستقل و جامعه مدنی و افکار عمومی در جریان اطلاعات دقیق قرار بگیرند، راه از آنها بجویند و بالاخره با مشارکت آنها به آنچه درست است عمل کنند. نظام سیاسی احیای نظم حقوقی کشور و ازبینبردن کانونهای قدرت غیرقانونی را در برنامههای فوری خود بگذارد و بپذیرد که باید راههای تازهای را بپیماید؛ وگرنه بحرانهای مزمن حیات کشور را سخت در خطر خواهند انداخت. آیا سران قوا در جلسات خود میتوانند بانی این ابتکار باشند؟