نماد آخرین خبر

چرا ترامپ برای اشغال پایگاه استراتژیک افغانستان خیز برداشته است؟

منبع
اکو ايران
بروزرسانی
چرا ترامپ برای اشغال پایگاه استراتژیک افغانستان خیز برداشته است؟

اکو ایران/متن پیش رو در اکو ایران منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست

کاخ سفید به‌طور جدی در حال بررسی گزینه‌هایی برای احیای جای‌پای خود در پایگاه بگرام افغانستان است؛ با اشاره به ارزش ضدتروریسم این پایگاه، نزدیکی آن به تأسیسات هسته‌ای کلیدی چین و شاید نزدیکی آن به مرزهای ایران.

اینکه یک رئیس‌جمهور آمریکا به‌طور علنی خواستار بازگرداندن یک پایگاه نظامی از دست یک دشمن سابق شود، اتفاقی عادی نیست. اما دقیقاً همین موضوع هفته گذشته رخ داد؛ زمانی که دونالد ترامپ اعلام کرد دولت او در تلاش است «بگرام را از طالبان پس بگیرد». 

این موضع شگفتی و تردید زیادی را برانگیخت. پایگاه هوایی بگرام که زمانی قلب عملیات‌های نظامی آمریکا در افغانستان بود، در جریان خروج آشفته آمریکا در سال ۲۰۲۱ رها شد و به سرعت به دست طالبان افتاد. اکنون، چهار سال بعد، بگرام دوباره به یکی از مهره‌های ترامپ در سیاست خارجی تبدیل شده و بحث‌ها درباره پرونده ناتمام آمریکا در افغانستان تحت کنترل طالبان را زنده کرده است.

به نوشته فارن پالیسی، ترامپ که از زمان خروج آمریکا بارها بر اهمیت بگرام تأکید کرده بود، این بار صریح‌تر بود: «ما می‌خواهیم آن را پس بگیریم، همین حالا. بی‌درنگ». گزارش‌های رسانه‌ای نشان می‌دهد کاخ سفید به‌طور جدی در حال بررسی گزینه‌هایی برای احیای جای‌پای خود در بگرام است؛ با اشاره به ارزش ضدتروریسم این پایگاه و نزدیکی آن به تأسیسات هسته‌ای کلیدی چین. بگرام که در 60 کیلومتری شمال کابل قرار دارد، همچنان توانایی پشتیبانی از هواپیماهای بزرگ، پهپادها، سامانه‌های نظارتی، نیروهای عملیات ویژه و مأموریت‌های واکنش سریع را دارد. اگر از دست رفتن آن نماد عقب‌نشینی آمریکا بود، بازپس‌گیری‌اش می‌تواند نشانه‌ای از بازتعریف جسورانه قدرت آمریکا در منطقه‌ای پرآشوب باشد.

اختلافات داخلی طالبان
طالبان سریعاً این ایده را رد کرد، اما موضوع هنوز تمام نشده است. در سال‌های اخیر شکاف‌های درونی طالبان به‌دلیل نارضایتی از تمرکز قدرت در دست امیر (هِبت‌الله آخندزاده) و ادغام اقتدار مذهبی با کنترل اجرایی در سیاست‌ها و انتصابات، افزایش یافته است. این شکاف‌ها، همراه با بحران اقتصادی و تهدید فزاینده داعش خراسان (IS-K)، دینامیک درونی طالبان را تغییر داده و ممکن است فرصت‌هایی برای تعامل عمل‌گرایانه ایجاد کند. به همین دلیل، طرح ترامپ به آن اندازه که به نظر می‌رسد غیر قابل دسترسی  نیست؛ تیم او مممکن است با ترکیبی از مشوق‌ها، دیپلماسی پشت‌پرده و فشار بازیگران منطقه‌ای این شکاف‌ها را به سود خود به‌کار گیرد.

ترامپ در پستی در «تروث‌سوشال» هشدار داد: «اگر افغانستان پایگاه بگرام را به کسانی که آن را ساخته‌اند - ایالات متحده آمریکا - پس ندهد، اتفاقات بدی خواهد افتاد!!!» این تهدید آشکار نشانه‌ای از بازتنظیم احتمالی سیاست آمریکا در منطقه‌ای است که نفوذش در ان به‌شدت کاهش یافته. پس از خروج آمریکا، داعش خراسان به سرعت فعالیت‌هایش را گسترش داده، پناهگاه‌های تروریستی دوباره ظاهر شده‌اند و توان جمع‌آوری اطلاعات آمریکا به‌شدت تضعیف شده است. در همین حال، چین، روسیه و ایران با سرعت خلأ ایجادشده را پر کرده‌اند.

نیازهای فوری امنیتی پشتوانه اصلی بازگشت به بگرام هستند. ارزیابی‌های دولت آمریکا هشدار می‌دهند که داعش خراسان در صورت مهار نشدن، می‌تواند ظرف چند ماه توان انجام عملیات‌های برون‌مرزی را بازسازی کند. در نبود حضور فیزیکی آمریکا در افغانستان، مدل کنونی «ورای افق» که متکی به پایگاه‌های دوردست در خلیج فارس است، جایگزینی ضعیف برای نزدیکی جغرافیایی و دید میدانی موردنیاز در مقابله مؤثر با تروریسم محسوب می‌شود.

اکنون دولت ترامپ با مسیرهای احتمالی مختلفی روبه‌روست که هرکدام پر از ریسک و مصالحه‌اند. چالش اصلی یافتن ترتیبی است که هم ارزش عملی داشته باشد و هم به درگیری‌های بی‌پایان منجر نشود. سبک «دیپلماسی معاملاتی» ترامپ ممکن است به او مزیتی ویژه در چنین توافقی بدهد.

مستقیم‌ترین گزینه، مذاکره توافقی با طالبان است؛ یا به‌صورت یک توافق مستقل یا در قالب گسترش چارچوب موجود دوحه. در ازای دسترسی جزئی یا کامل به بگرام، واشنگتن می‌تواند بسته‌ای برای بقا به کابل ارائه کند که شامل کمک اقتصادی، همکاری ضدتروریسم و گام‌های تدریجی به سوی عادی‌سازی سیاسی و کاهش تحریم‌ها باشد. طالبان ژ قطعاً در ازای آن، مشروعیت بین‌المللی - از جمله کرسی در سازمان ملل - و رفع محدودیت‌های مالی و مسافرتی را مطالبه خواهد کرد. حتی فرصت دورتر اما مهم‌تر، احتمال سرمایه‌گذاری آمریکا در معادن لیتیوم افغانستان است؛ گزینه‌ای که در صورت گنجاندن در توافق کلی می‌تواند منافع هنگفتی برای هر دو طرف داشته و افغانستان را به زنجیره تأمین جهانی وصل کند.

 انتظار می‌رود تندروها، به‌ویژه امیر در قندهار، به‌شدت در برابر هرگونه توافق با واشنگتن مقاومت کنند. اما دیگر جناح‌های طالبان شاید چنین توافقی را هم قابل‌تحمل و هم سودآور ببینند. امیر اما نه شکست‌ناپذیر است و نه نظرش غیرقابل تغییر؛ به‌ویژه اگر از مصالحه امتناع کند و با مخالفت داخلی روبه‌رو شود. هرچند گفت‌وگو مستقیم با او تاکنون آزموده نشده، واقعیت کلی طالبان به‌عنوان رژیمی منزوی، کم‌پول و آسیب‌پذیر در برابر داعش خراسان، ابزار فشار معناداری در اختیار واشنگتن می‌گذارد.

واسطه‌های منطقه‌ای
گزینه‌ای سیاسی‌تر می‌تواند درگیر کردن یک واسطه ثالث باشد؛ مثلاً واگذاری مدیریت بگرام به یک میانجی خلیج فارس مانند قطر یا امارات متحده عربی، یک عضو ناتو چون ترکیه، یا حتی یک شریک آسیای مرکزی مانند ازبکستان. این کشورها هم با طالبان روابط نزدیک دارند و هم سفیر منصوب کابل را پذیرفته‌اند، و در عین حال، شرکای امنیتی نزدیک واشنگتن باقی مانده‌اند. در چنین چارچوبی، بگرام می‌تواند به یک مرکز مشترک ضدتروریسم و آموزش تبدیل شود؛ پایگاهی که رسماً تحت مدیریت یک شریک خارجی است، اما در عمل امکان دسترسی آمریکا به اطلاعات، نظارت و عملیات را فراهم می‌کند.

قطر هم‌اکنون میزبان بخش منافع آمریکا در سفارت خود در افغانستان است و ارتباطات پشت‌پرده با طالبان را تسهیل می‌کند. ازبکستان نیز که با افغانستان مرز مشترک دارد، همچنان ده‌ها بالگرد جنگی و تجهیزات نظامی ساخت آمریکا را که پیش‌تر در اختیار دولت سابق افغانستان بود، در اختیار دارد؛ تجهیزاتی که طالبان مشتاق بازگرداندن آن‌هاست. اما مهم‌تر از همه، ازبکستان با تهدید جدی دست‌کم چهار گروه جهادی ازبک مواجه است که همگی در پناه طالبان فعالیت می‌کنند و با القاعده، داعش خراسان و هیئت تحریرالشام در سوریه ارتباط عملیاتی دارند. همین نگرانی‌ها، ازبکستان را به‌سوی همکاری نزدیک‌تر ضدتروریسم با واشنگتن سوق داده است.

امارات متحده عربی چهار فرودگاه اصلی افغانستان، از جمله فرودگاه بین‌المللی کابل، را مدیریت می‌کند. این کشور نظارت بر سامانه‌ها و فناوری، عملیات ترمینال‌ها و خدمات زمینی را بر عهده دارد و از این طریق بینش قابل‌توجهی نسبت به لجستیک و تحرکات طالبان دارد. این نقش، همراه با نفوذ رو به گسترش فناوری امارات در بخش‌های ارتباطات و انرژی افغانستان، شناخت آن‌ها از سازوکارهای داخلی طالبان را تقویت می‌کند. امارات همچنین میزبان مخالفان طالبان بوده و دسترسی مستقیم و سطح بالایی به رهبری ارشد این گروه دارد، از جمله در مذاکرات حساس مانند آزادسازی گروگان‌ها.

یک سازوکار دولت ثالث می‌تواند برای واشنگتن هم پوشش قانونی و دیپلماتیک فراهم کند و هم از منظر عملی، مواجهه مستقیم با طالبان را کاهش دهد. برای طالبان هم این نوع همکاری می‌تواند روایتی برای حفظ وجهه فراهم کند، چرا که این مشارکت به‌جای آمریکا، با یک کشور مسلمان دیگر انجام می‌شود. هرچند آن‌ها ممکن است خواستار نظارت بر فعالیت‌های آمریکا در پایگاه یا محدود کردن برخی عملیات‌ها، به‌ویژه علیه القاعده باشند، اما یک مصالحه عملی می‌تواند همچنان قابلیت‌های اصلی ضدتروریسم آمریکا را در میدان حفظ کند.

گزینه دیگر می‌تواند الگوبرداری از تجربه پس از ۱۱ سپتامبر با پاکستان باشد؛ جایی که آمریکا سال‌ها از پایگاه‌های هوایی جاکوب‌آباد و پاسنی تحت کنترل اسمی دولت پاکستان استفاده می‌کرد. آن تجربه نشان داد حتی شرکای بدبین یا ناآرام نیز می‌توانند با ارائه انگیزه‌ها یا تهدیدهای مناسب همکاری کنند. این نوع تعامل آرام مشابه شکل‌های موجود همکاری آمریکا و طالبان است؛ از هماهنگی پشت‌پرده درباره مهاجرت و کمک‌های انسانی تا گفت‌وگوهای محدود درباره مقابله با تروریسم و مواد مخدر، شامل به اشتراک‌گذاری اطلاعات عملیاتی. اگر طالبان چنین ترتیبی را رد کنند، پاکستان می‌تواند دوباره به‌عنوان شریک جایگزین برای فراهم کردن دسترسی آمریکا به تأسیسات خود مطرح شود.

گزینه دیگری، تشکیل یک کنسرسیوم ترکیبی غیرنظامی-نظامی است؛ یک سرمایه‌گذاری مشترک میان کشورهای منتخب خلیج فارس، طالبان و آمریکا. در این سناریو، بگرام می‌تواند به‌عنوان یک مرکز غیرنظامی لجستیک، تعمیر و هوانوردی با اجزای امنیتی و اطلاعاتی مدیریت‌شده توسط پرسنل آمریکایی بازتعریف شود. هرچند غیرمتعارف است، تجربه‌های مشابه در مناطق خاکستری مانند سومالی، عراق، جیبوتی و ساحل آفریقا موفقیت‌آمیز بوده است.

 حضور مخفی آمریکا در افغانستان
اگر کانال‌های رسمی شکست بخورند، آمریکا می‌تواند به حضور مخفی متوسل شود؛ با بهره‌گیری از شبکه‌های اطلاعاتی، واحدهای شبه‌نظامی یا پیمانکاران خصوصی. این رویکرد می‌تواند بر اساس روابط موجود با واحدهای ضربت سابق افغان، واسطه‌های منطقه‌ای یا حتی نیروهای جداشده طالبان شکل گیرد. نمونه‌ای شبیه به «تیم‌های تعقیب ضدتروریسم» سیا که در روزهای ابتدایی عملیات افغانستان تشکیل شدند و تا زمان بازگشت طالبان فعال باقی ماندند. بسیاری از اعضای این واحدها بعداً به آمریکا و کشورهای شریک منتقل شدند.

با وجود ریسک‌های بالای افشای اطلاعات و تلافی طالبان، این رویکرد با سابقه آمریکا در عملیات در محیط‌های خصمانه از طریق روش‌های قابل انکار همخوانی دارد. با این حال، چنین تلاش‌هایی با چالش‌های جدی، از جمله افزایش تهدید گروگان‌گیری اتباع دو تابعیتی آمریکا توسط طالبان مواجه خواهد شد؛ مشکلی که پیش‌تر واشنگتن را با طالبان درگیر کرده است.

فراتر از مقابله تروریسم، دلایل دیگر بازپس‌گیری بگرام به همان اندازه قابل توجه است. چین به‌سرعت نفوذ خود را در افغانستان گسترش می‌دهد، به دنبال فلزات نادر خاکی است و در زیرساخت‌های حیاتی این کشور نفوذ کرده است. روسیه که زودتر از دیگران طالبان را به رسمیت شناخت، در حال گسترش همکاری‌های امنیتی است. ایران همچنان از مرزهای افغانستان ارز منتقل می‌کند و با مقاومت کمی مواجه می‌شود. هند، اگرچه فعلاً کنار گذاشته شده، با نگرانی نظاره‌گر است. پاکستان، که مدت‌ها بازیگری مزاحم در امور افغانستان بوده، در شرایط بی‌ثباتی داخلی و تنش فزاینده با طالبان درباره گروه‌های تروریستی فرامرزی، موقعیت خود را دوباره تنظیم می‌کند.

بازگشت آمریکا به بگرام بدون شک از سوی چین و روسیه به‌عنوان چالشی مستقیم برای نفوذشان در منطقه دیده می‌شود و احتمالاً طالبان را تحت فشار قرار خواهند داد تا مقاومت کنند. ایران به‌طور کامل مخالف هرگونه بازگشت آمریکا خواهد بود. پاکستان مجبور است بین روابط خود با طالبان و وابستگی به چین توازن برقرار کند تا از مزایای همکاری مجدد با واشنگتن بهره‌مند شود. هند به‌طور پنهانی از بازگشت آمریکا به افغانستان استقبال خواهد کرد. در نهایت، طالبان می‌دانند هیچ کشوری نمی‌تواند با مقیاس سرمایه‌گذاری و نفوذ آمریکا رقابت کند.

در پایان، بازپس‌گیری بگرام آسان نخواهد بود. اما اگر دولت ترامپ به یک معامله عملی نگاه کند و گزینه‌های خلاقانه برای حضور در پایگاه را بررسی کند، ممکن است جای پای معناداری در منطقه به دست آورد بدون آنکه وارد یک درگیری پرهزینه دیگر شود. 

دانیال دلاوری

🔹"آخرین خبر" در روبیکا
🔹"آخرین خبر" در ایتا
🔹"آخرین خبر" در بله

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره