نه جبهه، نه پارلمان

روزنامه سازندگی/متن پیش رو در سازندگی منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
به بهانه انتخاب هیأترئیسه جبهه اصلاحات به این تشکل سیاسی پرداختهایم
عاطفه شمس| در نشست اخیر مجمع عمومی جبهه اصلاحات ایران، اعضای هیاترئیسه برای سومین دوره فعالیت این نهاد سیاسی انتخاب شدند. طبق نتایج اعلام شده، آذر منصوری برای سومین سال پیاپی در مقام ریاست جبهه اصلاحات ابقا شد. در کنار او، محسن آرمین بهعنوان نایبرئیس اول، سیدحسن رسولی نایبرئیس دوم، بدرالسادات مفیدی دبیر و جواد امام سخنگوی جبهه انتخاب شدند. این ترکیب نشان میدهد که اصلاحطلبان فعلا ترجیح دادهاند به جای تغییر بر تداوم مسیر گذشته تأکید کنند. در حالی که در فضای سیاسی کشور خبری از رقابت گسترده نیست، حفظ انسجام درونی برای اصلاحطلبان به یک هدف حداقلی اما مهم تبدیل شده است.
به موجب اساسنامه جبهه اصلاحات ایران، هیاترئیسه این جبهه متشکل از ۱۰ عضو است که ۵ عضو آن شامل رئیس، دو نایبرئیس، دبیر و سخنگو برای مدت یک سال از سوی مجمع عمومی انتخاب و سایر ۵ عضو هیاترئیسه (یعنی رؤسای کمیتههای پنجگانه) پس از برگزاری انتخابات درونکمیتهای به ترکیب هیاترئیسه افزوده میشوند. ترکیب این جبهه از دو بخش اصلی تشکیل شده است: اعضای حقوقی که نمایندگان رسمی احزاب عضو جبهه هستند و از طریق رأیگیری درونحزبی معرفی میشوند. اعضای حقیقی شامل چهرههای سیاسی و ملی که به پیشنهاد محمدرضا خاتمی و پس از بررسی در کمیته ۹ نفره انتخاب میشوند.
جبهه اصلاحات ایران که در سال ۱۳۹۹ و در پی انحلال شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان با حضور ۳۱ حزب به صورت رسمی اعلام موجودیت کرد، تلاش داشت تا به عنوان یک نهاد بالادستی، مجموعه احزاب و چهرههای اصلاحطلب را ذیل چتری واحد گرد آورد و در مقیاس بزرگتر و منسجمتر به گفتمان اصلاحات در ساختار سیاسی کشور وزن بدهد.
هدف اولیه از این ساختار، تشکیل نهادی فراگیر بود که بعدها به «پارلمان اصلاحات» ارتقا پیدا کند؛ نهادی که بتواند هم ضعف تشکلهای اصلاحطلب را جبران کند و هم به تصمیمهای جمعی و گفتمان مشترک در این جریان سامان دهد. اما آنچه در عمل اتفاق افتاده، فاصله زیادی با آن ایده اولیه دارد. بهگفته برخی فعالان اصلاحطلب در حال حاضر مجمع حقیقی به جای جمعی از سیاستمداران ملی که قرار بود، موتور فکری و مشورتی جبهه باشد به شورایی از چهرههای قدیمی و کمتحرک اصلاحطلب تبدیل شده که چندان تفاوتی با نمایندگان احزاب ندارند و بیشتر جنبه نمادین دارد.
چالشهای قدیمی، پرسشهای تازه
در میان منتقدان درونجریانی، یکی دیگر از محورهای اصلی بحث نیز سبک مدیریت آذر منصوری است. مقایسه میان دوره او و دوره ریاست بهزاد نبوی تقریبا در تمام تحلیلها دیده میشود. نبوی در دوره پیشین توانسته بود با وجود اختلافنظرهای عمیق میان احزاب اصلاحطلب، نوعی توازن و همگرایی نسبی برقرار کند. اما به باور برخی اعضای جبهه، آذر منصوری- با وجود رویکرد آرام و دیپلماتیک- هنوز نتوانسته همان میزان اقتدار و نفوذ را در میان طیفهای متنوع اصلاحطلبان به دست آورد. در مقابل، مدافعان او میگویند، منصوری در شرایطی بسیار دشوارتر از دوره نبوی، یعنی در دوران انسداد سیاسی، توانسته ساختار جبهه را زنده نگه دارد.
با وجود انتقادها اما جبهه اصلاحات در سه سال گذشته، توانسته تا حدی نظم و چارچوب تشکیلاتی خود را حفظ کند. جلسات منظم، کمیتههای تخصصی فعال و صدور بیانیههای تحلیلی درباره مسائل کشور از جمله اقداماتی است که به گفته اعضا، نشانهای از پایداری و تداوم فعالیت اصلاحطلبان در فضای محدود سیاسی امروز است. بیانیههای اخیر جبهه، بهویژه موضعگیری در حمایت از اصلاحات ساختاری در حکمرانی و دعوت به گفتوگوی ملی، از جمله نقاطی است که برخی تحلیلگران، آن را نشانهای از بازگشت آرام اصلاحطلبان به عرصه گفتمانسازی سیاسی میدانند چراکه در نبود امکان فعالیت حزبی گسترده و محدودیت رسانهای، همین بیانیهها و مواضع رسمی برای بسیاری از احزاب عضو، تنها تریبون باقیمانده است. با این حال منتقدان میگویند همین رویکرد محافظهکارانه باعث شده تا جبهه در نقش یک نهاد واکنشی باقی بماند؛ نهادی که بیشتر به اظهارنظر و هشدار سیاسی بسنده میکند و کمتر ابتکار عملی در صحنه دارد. این در حالی است که همان طور که این جبهه در تازهترین بیانیه خود در شهریور ماه تأکید کرده بود: «اصلاحات در کشور ضرورتی اجتنابناپذیر است و تحقق آن نیازمند بازسازی اعتماد عمومی و تقویت گفتوگو میان جامعه و حاکمیت است».
مساله اصلی جبهه اصلاحات اما تنها در چهرهها خلاصه نمیشود. مشکل عمیقتر در ساختار و فلسفه وجودی آن است. بسیاری از اصلاحطلبان معتقدند که جبهه اصلاحات باید از یک نهاد هماهنگکننده به سمت نهاد تصمیمگیر واقعی حرکت کند؛ نهادی که بتواند هم موضع مشترک احزاب را تعیین کند و هم در عرصه سیاست رسمی کشور اثرگذار باشد. اما واقعیت این است که جبهه هنوز فاصله زیادی با چنین جایگاهی دارد. تصمیمها بیشتر جنبه مشورتی دارد تا اجرایی و اختلافنظر میان احزاب، مانع از شکلگیری صدای واحد شده است. در عمل آنچه قرار بود به «پارلمان اصلاحات» برسد بیشتر به شورایی مشورتی شباهت دارد که خروجیهایش در حد بیانیه و موضعگیری باقی مانده است. در همین راستا به باور برخی تحلیلگران، اگر جبهه اصلاحات نتواند ساختار خود را بازتعریف کند، ممکن است به تدریج از مرکز تصمیمسازی اصلاحطلبان به نهادی نمادین و بیاثر تبدیل شود.
میان آرمان و واقعیت
جبهه اصلاحات ایران در شرایطی به سومین دوره فعالیت خود پا گذاشته که وضعیت سیاسی کشور نسبت به سالهای گذشته تغییر کرده است. مشارکت در انتخابات به پایینترین سطح رسیده، بدنه اجتماعی اصلاحطلبان ناامیدتر از گذشته است و بسیاری از چهرههای شاخص از حضور در عرصه سیاست رسمی کناره گرفتهاند. در چنین فضایی، حفظ موجودیت جبهه خود به نوعی دستاورد تلقی میشود. اما پرسش اساسی این است که آیا این نهاد میتواند از مرز بقا عبور کرده و به مرحله اثرگذاری بازگردد؟ اصلاحطلبی بدون حضور در متن جامعه معنا ندارد. اگر جبهه نتواند با مردم ارتباط بگیرد و مطالبات اجتماعی را نمایندگی کند به مرور به باشگاهی از چهرههای سیاسی تبدیل میشود که فقط بیانیه مینویسند.
دوره جدید هیاترئیسه برای آذر منصوری و تیمش، آزمون مهمی خواهد بود. از یک سو باید پاسخگوی انتقادهایی باشند که درباره انفعال و ضعف اثرگذاری جبهه مطرح است و از سوی دیگر باید بتوانند در شرایط سخت سیاسی حداقلی از انسجام و امید را در اردوگاه اصلاحطلبان حفظ کنند. در این میان بازتعریف نقش اعضای حقیقی، افزایش شفافیت در تصمیمگیریها و ایجاد ارتباط دوباره با بدنه اجتماعی از جمله مطالباتی است که از جبهه انتظار میرود. در غیر این صورت، نهاد بالادستی اصلاحطلبان ممکن است به همان سرنوشتی دچار شود که پیشتر بسیاری از تشکلهای سیاسی به آن گرفتار شدند؛ حضور اسمی اما بیاثر در صحنه سیاست ایران. جبهه اصلاحات امروز بیش از همیشه نیازمند یک بازبینی جدی در ساختار، مأموریت و رویکرد خود است. اگر قرار است از «جبهه» فقط یک عنوان باقی نماند باید به جای تکرار جلسات و بیانیهها، مسیر تازهای برای ارتباط با جامعه و پاسخ به نیازهای امروز مردم پیدا کند. دوره جدید، فرصتی دوباره برای اصلاحطلبان است تا ثابت کنند هنوز میتوانند در میدان سیاست ایران نقشآفرین باشند.