
سرمقاله فرهیختگان/ از فناوری بازدارنده تا سرمایهساز ملی

فرهیختگان/ «از فناوری بازدارنده تا سرمایهساز ملی» عنوان یادداشت روز در روزنامه فرهیختگان به قلم مصطفی زمانیان است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
دو دهه است که بخش بزرگی از تنش میان ایران و غرب حول محور «فناوری هستهای» شکل گرفته است. در این مدت، فشار خارجی عمدتاً متوجه زیرساختهای راهبردی کشور و آثار اجتماعی فشارها بر مردم بوده، و در مقابل پاسخ ایران عمدتاً در قالب توسعه ظرفیتهای فنی، افزایش سطح خودکفایی و تقویت توان بازدارندگی تعریف شده است. این الگوی رفتاری دوگانه فشار سیاسی در مقابل مقاومت فنی سالها میدان اصلی این تقابل را شکل داده است.
اما اکنون، در فضای جدید پس از صدور قطعنامه تازه آژانس و همچنین در شرایط اجتماعی خاص داخل کشور، پرسشی بنیادین دوباره سربرمیآورد؛ آیا ادامه این الگوی توسعه صنعت هستهای، همچنان کارآمد است؟ و مهمتر از آن، نسبت صنعت هستهای ایران با «سرمایه اجتماعی ملی» چیست؟ این پرسش، برخلاف ظاهرش، پرسشی فنی یا حقوقی نیست؛ پرسشی زبانی است. زیرا امروز بیش از فناوری، این «زبان روایت فناوری» است که سرنوشت یک صنعت و جایگاه یک کشور را تعیین میکند.
زبان فعلی صنعت هستهای
زبانی که شنیده میشود؛ اما فهمیده نمیشود
صنعت هستهای ایران در دو دهه گذشته عمدتاً با سه زبان سخن گفته است:
زبان فنی: آمار غنیسازی، ظرفیت سانتریفیوژ، توان تولید رادیودارو، ایزوتوپ پایدار، رآکتور تحقیقاتی و... زبانی کاملاً تخصصی؛ دقیق ولی برای عموم ناآشنا.
زبان حقوقی و مقرراتی: پروتکل الحاقی، NPT، تعهدات و حقوق متقابل، قطعنامه و مکانیسم ماشه. زبانی لازم؛ اما نه برانگیزاننده افکار عمومی.
زبان سیاسی و امنیتی: مقاومت، بازدارندگی، استقلال، تهدیدزدایی، سلاح نه اما توان نهتنها لازم بلکه حق مسلم. زبانی هویتی، اما اغلب دوقطبیساز.
این سه زبان، علیرغم ضرورتشان، در «ساختن پیوند عمیق بین صنعت هستهای و مردم» دچار ضعف ساختاریاند. به عبارت دیگر زبان فعلی صنعت هستهای، زبان توسعه نیست؛ زبان اعتماد نیست و درنتیجه نمیتواند زبان آینده صنعت هستهای ایران باشد. زبان فعلی صنعت فقط مسائل فنی و عملیاتی از جمله ارتقای غنیسازی، راهاندازی واحدهای جدید، توسعه رادیودارو، ایزوتوپهای پایدار و افزایش ضریب ایمنی رآکتورها را میبیند. همچنین مسائل راهبردی و سازمانی از جمله حفظ استقلال فناورانه، مدیریت ریسک تحریم، تعامل حقوقی با آژانس، مدیریت افکار عمومی جهانی و توسعه زنجیره ارزش داخلی را میبیند و برای پاسخ به آنها برنامهریزی میکند. هر دو نوع مسئله مهم هستند؛ اما هیچیک به پرسش اصلی مردم پاسخ نمیدهند. در واقع مسائلی وجود دارند که هنوز نامگذاری نشدهاند، ولی سرنوشت صنعت را تعیین میکنند. چگونه میتوان صنعت هستهای را به بخشی از مفاهمه ملی تبدیل کرد نه محل مناقشه سیاسی؟ چگونه میتوان فناوری را از «کالای امنیتی» به «دارایی عمومی» تبدیل کرد؟ چگونه میتوان «اعتماد اجتماعی» را بهعنوان مؤلفه بازدارندگی در کنار توان فنی تعریف کرد؟ چگونه میتوان صنعت هستهای را محور یک «آیندهسازی ملی» دانست؟
اینها مسائلیاند که انتظار مردم از صنعت را تغییر میدهند و دقیقاً روشن میکنند که ضعف صنعت هستهای امروز در فناوری نیست؛ در زبان روایت فناوری است.
اکنون زمان تغییر زبان است؛ چرا؟
جهان امروز، عرصه رقابت صرفاً روی زیرساختها نیست. در چنین جهانی کشورها با سه ابزار رقابت میکنند: فناوری، سرمایه اجتماعی و روایت ملی از آینده. ایران در فناوری هستهای پیشرفت کرده است؛ اما در دو عرصه دیگر، هنوز پروژه ساختاری تعریف نشده است. این قطعنامه جدید، اگرچه در سطح سیاسی تبعاتی را برای ما خواهد داشت؛ اما در سطح زبانی یک هشدار مهم است: اگر روایت هستهای ما تغییر نکند، دیگران روایت ما را مینویسند و روایت رقیب همیشه امنیتیسازی، تقابل و انزوا را تقویت میکند. زمان ایجاد یک زبان جدید است، زبانی که زندگی مردم را ببیند، آینده را تصویر کند، معنا و افتخار بیافریند، اعتماد تولید کند و در نهایت صنعت هستهای را از «مسئله سیاست خارجی» به «دارایی ملی» تبدیل کند.
زبان جدید صنعت هستهای باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟
از زبان فنی به زبان زندگی: صنعت هستهای باید توضیح دهد که رادیوداروها چگونه درد مردم را کم میکنند؟ فناوری هستهای چگونه کشاورزی، محیطزیست و آب را نجات میدهد؟ انرژی چگونه هزینهها را کاهش میدهد؟ و کاربردها چگونه کیفیت زندگی را تغییر میدهد؟ از زبان امنیتی به زبان اعتماد: بازدارندگی بدون اعتماد اجتماعی دوام ندارد. روایت صنعت باید بگوید چگونه امنیت را با آسایش پیوند میدهد؟ به آینده مردم گره میخورد؟ و به عدالت بیننسلی خدمت میکند؟
از زبان بروکراتیک به زبان آیندهسازی: فناوری هستهای باید بتواند برای مردم «تصویر آینده» بسازد: آینده انرژی، آینده اقتصاد دانشبنیان، آینده جایگاه ایران در جهان و آینده رفاه و کیفیت زندگی. اگر صنعت هستهای آیندهای برای مردم تصویر نکند، مردم نیز آینده خود را وابسته و مرتبط با این صنعت نمیبینند.
مأموریت جدید سازمان انرژی اتمی عبور از سهگانه قدیمی
همانطور که اشاره شد، سازمان انرژی اتمی سالها سه مأموریت اصلی داشته است: مأموریت فنی، مأموریت حقوقی و بینالمللی و مأموریت سیاسی و امنیتی. اما اکنون زمان افزودن مأموریت چهارم است؛ مأموریتی که آینده صنعت را تعیین میکند. مأموریت زبانی و اجتماعی؛ ایجاد روایت ملی از صنعت هستهای ایران. این مأموریت به معنای تعریف زبان جدید، تولید روایت آینده، خلق پیوند عاطفی و معنایی با مردم، ایجاد مفهوم «هستهای زندگیبخش» نه فقط «هستهای بازدارنده» و تبدیل فناوری به فرهنگ. این مأموریت هیچکدام از مأموریتهای قبلی را حذف نمیکند؛ بلکه ضعف ساختاری آنها را جبران میکند.
بنابراین اگرچه صدور قطعنامه جدید علیه ایران، اتفاق تازهای نیست، اما میتواند فرصت تازهای برای بازطراحی زبان هستهای ایران باشد. در این لحظه تاریخی، ما در برابر یک انتخاب بزرگ ایستادهایم؛ انتخابی که فراتر از پروندههای حقوقی، فشارهای سیاسی یا نزاعهای بینالمللی است. واقعیت این است که فشارهای خارجی دیگر برای مردم ایران «یک خبر روزمره» نیست؛ به «تجربه زیسته» و بخشی از احساس امنیت، امید و آیندهباوری جامعه تبدیل شده است. در سوی دیگر، صنعت هستهای ما به بلوغ فنی رسیده؛ اما هنوز به بلوغ ارتباطی، فرهنگی و اجتماعی نرسیده است. ما فناوری را کامل کردهایم، اما روایت آن را نساختهایم؛ توانمندی را تثبیت کردهایم؛ اما زبان گفتوگوی آن با جامعه را نیافتهایم. این یک هشدار نیست؛ یک فرصت است. تجربه کشورهای موفق نشان میدهد هیچ سرمایه راهبردی از انرژی گرفته تا امنیت و فناوری، بدون اعتماد ملی پایدار نمیماند. سرمایه اجتماعی، ستون نامرئی هر صنعت بزرگ است؛ اگر این ستون سست باشد، حتی بزرگترین دستاوردهای فنی نیز در برابر تردید مردم و بیاعتمادی جهان شکننده خواهد بود.
امروز زمان آن فرا رسیده که صنعت هستهای ایران از «منطق دفاع و بقا» به «منطق آیندهسازی و مشارکت ملی» حرکت کند. این تحول نه با سانتریفیوژهای بیشتر آغاز میشود و نه با گزارشهای فنی جدید؛ با تغییر زبان آغاز میشود، زبانی که بتواند زندگی، امید، کرامت و آینده را معنا کند. در نهایت، فناوری هستهای فقط زمانی میتواند به ستون توسعه ملی تبدیل شود که زبان آن از زبان قدرت به زبان زندگی، از زبان سیاست به زبان آینده و از زبان تهدید به زبان سرمایه اجتماعی تغییر یابد. این دگرگونی، یک تصمیم سیاسی نیست؛ یک ضرورت امنیتی و تمدنی است. ما اگر زبان آینده را نسازیم، آینده نیز نمیتواند بر دوش ما ساخته شود. اکنون زمان آن است که صنعت هستهای، بهجای آنکه صرفاً سپر باشد، به افق بدل شود، افقی که مردم بتوانند در آن سهم، نقش، امید و افتخار خود را ببینند.









