نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
تحلیل ها

روایت "دی ولت" از نقش داماد جمال عبدالناصر در نجات اسرائیل

منبع
تاريخ ايراني
بروزرسانی
روایت "دی ولت" از نقش داماد جمال عبدالناصر در نجات اسرائیل
تاريخ ايراني/ متن پيش رو در تاريخ ايراني منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست يوهانِس هابِرمِل-دي ولت| معمولا هر کس که از کشورش به نفع يک کشور ديگر جاسوسي کند خائن به شمار مي‌آيد؛ اما ظاهرا اين مساله در مورد اشرف مروان طور ديگري است زيرا وي هم در کشورش مصر و هم در اسرائيل يک قهرمان محسوب مي‌شود؛ و اين در حالي است که وي بر اساس مدارک و اسناد کاملا متقن و قابل استناد، در سال ۱۹۷۳ نقشه‌هاي جنگي ارتش مصر را در اختيار سازمان‌هاي جاسوسي و امنيتي دشمن يعني اسرائيل قرار داده بود. هر کس که يک بار دروغ بگويد، حتي اگر هميشه راست گفته باشد، ديگر از سوي ديگران باور نمي‌شود. اين مساله در قالب افسانه مشهور کهن يوناني يعني «چوپان دروغگو» و در چهل و پنجمين سالگرد جنگ يوم کيپور که در ۶ اکتبر ۱۹۷۳ رخ داد، به صورت يک تريلر جاسوسي به تصوير کشيده شده است؛ و موضوع اين تريلر: داستان واقعي يکي از همکاران دولت وقت مصر و جاسوسي دوجانبه احتمالي وي، يعني همان مردي که «اشرف مروان» نام داشت. اشرف مروان در سال ۱۹۴۴ به دنيا آمد و به عنوان فرزند يکي از افسران ارتش مصر، از جمله يکي از نزديکترين افراد در ميان طيف‌هاي گوناگون پيرامون رئيس‌جمهور جمال عبدالناصر به حساب مي‌آمد. مهم‌تر آن که مروان با دختر پرزيدنت ناصر يعني با مونا ناصر ازدواج کرده بود؛ و اگرچه که ناصر با وجود همه اين پيوندها تا زماني که زنده بود فاصله خود را با دامادش حفظ کرد اما به هر حال مروان به اطلاعات فوق‌محرمانه دولتي دسترسي داشت. بعد از مرگ ناگهاني ناصر در سال ۱۹۷۰ نيز دسترسي ويژه مروان به بالاترين سطوح حکومتي مصر حفظ شد و برقرار ماند. او در مقام مشاور انور سادات (جانشين ناصر) در حوزه سياست خارجي به يکي از شبکه‌هاي مهم ارتباطي و سياسي و به تبع آن به رهبران مختلف جهان عرب مرتبط بود. کشور مصر در اوايل دهه ۱۹۷۰ همچنان در حال مقابله با پيامدهاي ناشي از شکست در جنگ شش روزه به سر مي‌برد. ارتش اسرائيل در سال ۱۹۶۷ و در عملياتي شبيخون مانند، سراسر شبه‌جزيره سينا را اشغال و نيروهاي مصري را تا آن سوي کانال سوئز عقب رانده بود. وضعيت براي متحدين مصر يعني سوريه و اردن هم بهتر نبود زيرا اين دو کشور نيز با از دست دادن اورشليم شرقي، کرانه باختري رود اردن و بلندي‌هاي جولان، در عمل بخش‌هاي قابل توجهي از قلمرو خود را به اسرائيل باخته بودند؛ و از آن به بعد بود که بازپس‌گيري اراضي اشغالي به اولويت نخست جهان عرب بدل شد. مصر وابستگي زياد و تعيين‌کننده به تسليحاتي داشت که از سوي شوروي به اين کشور ارسال مي‌شد. با اين حال کمبود شديد سيستم‌هاي ضروري مانند بمب‌افکن‌ها و موشک، هرگونه جنگ تلافي‌جويانه عليه اسرائيل را محکوم به شکست مي‌کرد. به نوشته «يوري بار-يوزف» مورخ اسرائيلي، در اين مقطع بود که مصر توانست با ميانجي‌گري مروان شماري جت جنگنده از نوع ميراژ ۵ ساخت فرانسه را از معمر قذافي ديکتاتور ليبي تحويل بگيرد؛ و بدين‌صورت بود که امکان يک حمله تلافي‌جويانه عليه اسرائيل ممکن به نظر مي‌رسيد. روز ششم اکتبر ۱۹۷۳ و در ساعات آغازين شب يوم کيپور يا همان بزرگترين جشن يهوديان بود که نيروهاي ارتش مصر حمله خود را آغاز کردند. اين حمله براي نيروهاي اسرائيلي بسيار غافلگيرکننده بود؛ زيرا پس از بارها هشدار و اعلام خطر اشتباه، هيچ کس انتظار حمله‌اي از سوي مصر آن هم در يوم کيپور را نداشت. اشرف مروان در اواخر دهه ۱۹۶۰ و پس از آن که چندين سال از مهاجرت خود و خانواده‌اش به لندن مي‌گذشت، براي نخستين بار با سازمان جاسوسي اسرائيل موسوم به موساد ارتباط برقرار کرد. داماد جمال عبدالناصر در آن زمان به شدت بي‌پول بود و احساس مي‌کرد که پدرزن فقيدش به دليل همان فاصله‌اي که از دامادش مي‌گرفت، او را تحقير مي‌کرد. حداقل در فيلمي که در کمپاني نت‌فليکس ساخته شد، به نام «جاسوس مصري که اسرائيل را نجات داد»، چنين ادعايي شده است. مروان اعلام کرد که حاضر است در قبال دريافت پول، اسناد محرمانه ارتش مصر را در اختيار موساد بگذارد؛ اگرچه او اين کار را به دليل منافع مادي انجام مي‌داد اما هدفي سياسي را نيز دنبال مي‌کرد. مروان بر خلاف فرماندهان و رهبران نظامي مصر که به شدت بر طبل جنگ و تبليغات جنگي مي‌کوبيدند، بر اين باور بود که پيامد چنين جنگي يک حمام خون خواهد بود و قصد داشت از اين فاجعه جلوگيري کند. در همين راستا بود که توانست پرزيدنت سادات را به انجام يک رزمايش دروغين با هدف فريب دادن دشمن راضي کند. بدين ترتيب ارتش مصر بار ديگر تسليح و تجهيز شد بدون آن که اقدام به حمله کند. مروان در خفا به افسران بلندپايه موساد گزارش داد که وقوع جنگ تقريبا اجتناب‌ناپذير است. بر اساس همين گزارش‌ها بود که اسرائيل بارها به نيروهايش آماده‌باش داد اما هيچ اتفاقي نيافتاد و به همين خاطر اسرائيلي‌ها نسبت به صحت و درستي گزارش‌هاي مروان ترديد کردند. اشرف مروان اما بار ديگر يعني روز ۵ اکتبر ۱۹۷۳ به سازمان جاسوسي اسرائيل هشدار داد و اين بار تأکيد زيادي بر حتمي بودن حمله نيروهاي مصري داشت. البته رئيس وقت موساد يعني «تزوي زامير» حرف مروان را باور کرد و بار ديگر به دولت خبر داد که بايد نيروهاي ارتش را به حال آماده‌باش درآورند اما اين بار ديگر کسي به گزارش‌هاي آن منبع موثق سابق اعتماد نداشت. البته اسرائيل به خاطر اين برآورد اشتباه تاوان تلخ و سنگيني پرداخت؛ زيرا تا زمان برقراري آتش‌بس با سوريه در ۲۲ اکتبر ۱۹۷۳ و آتش‌بس با مصر در ۲۴ اکتبر، بيش از ۲۷۰۰ سرباز اسرائيلي کشته شدند. اگرچه شمار کشته‌هاي سوريه و مصر بالغ بر ۲۰ هزار نفر مي‌شد اما «گلدا ماير» نخست‌وزير وقت اسرائيل تعداد اندکي نيروي ذخيره در اختيار داشت. با اين حال چنانچه مروان به اسرائيلي‌ها هشدار نداده بود، اين جنگ روندي متفاوت را به خود مي‌گرفت و همه چيز فرق مي‌کرد. حداقل زامير چنين عقيده‌اي داشت و در خاطرات خود که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد به آن اشاره کرده است. از قرار معلوم اشرف مروان به نوعي هر دو طرف را عليه يکديگر تحريک کرده و در عين حال به نفع دو طرف کار کرده است. از يک طرف مصر با حمله عليه اسرائيل به نوعي برتري و امتياز استراتژيک دست پيدا کرد و از سوي ديگر به دليل هشدارهاي مروان بود که اسرائيل و ارتش آن از شکستي مرگبار رهايي يافت، شکستي که مي‌توانست به دليل سرمستي قاهره از پيروزي، به يک قتل‌عام منجر شود. در نهايت جنگ يوم کيپور اتخاذ يک سياست تنش‌زدايانه از سوي دو طرف را امکان‌پذير کرد و حداقل به برقراري صلح ميان مصر و اسرائيل منجر شد؛ و هر دو طرف فهميدند که طرف مقابل اين توانايي را دارد که منافع حياتي طرف ديگر را مورد تهديد قرار دهد. اشرف مروان پس از جنگ يوم کيپور نيز به تهيه و ارسال اطلاعات به سازمان جاسوسي موساد ادامه داد؛ زيرا به عنوان مشاور نزديک پرزيدنت سادات همچنان به جزئيات و اطلاعات بسيار محرمانه و مهم کشورش مصر دسترسي داشت. پس از سوءقصد به جان سادات و مرگ وي در سال ۱۹۸۱ بود که مروان نيز از همه مشاغل دولتي کناره گرفت و بار ديگر به لندن بازگشت و به عنوان يک تاجر بار ديگر نقشي دوگانه و اين بار در عرصه تجارت در پيش گرفت. از يک طرف دست به سرمايه‌گذاري‌هاي کلان مي‌زد و از طرف ديگر دوستاني تازه و پرنفوذ پيدا مي‌کرد. مروان در افکار عمومي مصر به عنوان يک قهرمان ملي شناخته مي‌شد و حتي پس از بروز شايعات در مورد احتمال جاسوسي‌هاي وي در سال ۲۰۰۲، باز هم شهرت نيک خود را حفظ کرد و البته اين مساله مرهون روابط نزديک وي با صاحبان ثروت و قدرت بود. در عين حال مرگ مروان نيز به نوعي اسرارآميز به شمار مي‌آيد. او در ۲۷ ژوئن ۲۰۰۷ و به علت و دليلي کاملا نامشخص از بالکن آپارتمان خود در طبقه چهارم يک مجتمع واقع در لندن سقوط کرد و در دم جان داد. از آن زمان بيش از همه اين بيوه مروان يعني خانم موناست که از نظريه دست داشتن موساد در قتل شوهرش دفاع مي‌کند؛ اما آيا امکان دارد که يک سازمان جاسوسي يکي از مهم‌ترين منابع خود را بي‌دليل از بين ببرد؟ زيرا در اين صورت و در آينده کمتر کسي حاضر مي‌شود که به استخدام اين سازمان‌ها درآيد. ترجمه محمد علي فيروزآبادي ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد