نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
تحلیل ها

«بی نظمی» جدید جهانی

منبع
دنياي اقتصاد
بروزرسانی
«بی نظمی» جدید جهانی
دنياي اقتصاد/ متن پيش رو در دنياي اقتصاد منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست ريچارد‌هاس| «دنياي آشفته» با اين فصل خاتمه مي‌يابد: «يک قرن آشفتگي.» کارزار انتخاباتي ۲۰۱۶، که با تکميل اين کتاب پايان يافت، با برجسته کردن شکاف‌هاي متعدد در جامعه آمريکا که طولاني‌مدت و عميق هستند اين قضاوت را مورد تاکيد قرار مي‌دهد. يکي از نتايج اين انتخابات ابهام گسترده تر در مورد مسير آينده سياست خارجي آمريکاست.
همان‌طور که عنوان اين کتاب نشان مي‌دهد، در نتيجه نارضايتي فزوني يافته اقتصادي در داخل (که اغلب با جهاني‌سازي، تجارت آزاد و مهاجرت پيوند دارد) و ترديدهاي روزافزون درخصوص هزينه‌ها و منافع مرتبط با آنچه که آمريکا در خارج درحال انجامش است از جمله نبرد در چندين جنگ بي‌سرانجام در خاورميانه و حمايت از متحداتش در اروپا و آسيا، حمايت از نظم کهن از ميان رفته است. اين مساله‌اي مهم است که دونالد ترامپ، نامزد پيروز، «ابتدا آمريکا» را سرلوحه خود قرار داده است. ساير جهان هم نکته را دريافته است. فرضيات در مورد اشتياق آمريکا براي تداوم آنچه که در جهان درحال انجامش بوده اين روزها به گونه‌اي به چالش و نقد کشيده مي‌شود که پيش از اين هرگز از سوي دوستان، دشمنان و هيچ کس ديگري به چالش کشيده نمي شد. همه اينها، در کنار چالش‌هاي کمي و کيفي ديگري که «دلهره آور» توصيف مي‌شوند، همان چيزهايي هستند که انتظار چهل و پنجمين رئيس‌جمهور را مي‌کشند؛ رئيس‌جمهوري که همچون اسلافش از آزادي عمل زيادي در موضوعات امنيت ملي برخوردار خواهد بود. با اين حال، جدي گرفتن اين احتمال دشوار نيست که بگوييم يک عصر تاريخي درحال پايان يافتن است و عصر جديدي درحال آغاز شدن. مقدمه در ۲۳ ژوئن ۲۰۱۶، اکثريت محدودي [narrow majority] از آن دسته از شهروندان بريتانيايي که به پاي صندوق‌هاي راي رفتند، راي به همه پرسي‌اي دادند که خواستار پايان دادن به عضويت کشورشان در اتحاديه اروپا بود. آنهايي که راي به «برگزيت» دادند، مي‌خواستند سرخوردگي خود را از سطوح پايين رشد اقتصادي، خشم و نگراني از مهاجرت، ترس از بيکاري يا نارضايتي از بخشي از ماليات‌هايي را که به سوي نهادهايي مي‌رفت که در بروکسل مستقر بودند،بيان کنند؛ نهادهايي که غالبا در حمايت از کشورهايي که ولخرج به نظر مي‌رسيدند، کار چنداني از پيش نمي بردند. برخي راي دهندگان خواستار اعتراض و تهيه طومارهايي عليه سياستمداراني بودند که بر کشور حکومت مي‌کردند. اما انگيزه هر چه باشد، نتايج عميق بود و نه تنها فقط بر آينده بريتانيا و اروپا بلکه بر آينده روابط با آمريکا و کل جهان هم تاثيرگذار بود. اگر برگزيت به راستي رخ دهد، بسته به شرايطش مي‌تواند منجر به از هم پاشيدگي بريتانيا و گسست نسبي از اتحاديه اروپا شود. اگر اين امر رخ دهد، پروژه تاريخي ادغام اروپا که در بحبوحه جنگ جهاني دوم زاده شد- دستاوردي که موجب به ارمغان آوردن ثبات و رونق غيرمنتظره به قاره‌اي شد که اغلب با جنگ دست به گريبان بود- در معرض خطر قرار خواهد گرفت. همچنين روابط ويژه ميان آمريکا و بريتانيا - نزديک‌ترين و مهم‌ترين شريک و متحد آمريکا در جهان- هم دستخوش خطراتي خواهد شد. اگر از برگزيت يا بدتر از آن هم به گونه‌اي احتراز شود اما حمايتي که برگزيت در کشوري مانند بريتانيا به دست آورد به ما مي‌گويد که مفروضات کمتري از آنچه که بسياري از ما- يا در واقع، بيشتر ما- تصور مي‌کرديم در جهان وجود دارد. پوپوليسم و ملي‌گرايي در حال ظهور هستند و حتي در برخي کشورها ظهور هم کرده‌اند. آنچه شاهدش هستيم نفي گسترده جهاني‌سازي و مشارکت بين‌المللي و در نتيجه زيرسوال بردن مواضع و سياست‌هاي بلندمدت است: از باز بودن در برابر تجارت و مهاجرت گرفته تا اشتياق به حفظ ائتلاف‌ها و تعهدات آن سوي درياها. اين زيرسوال بردن به هيچ روي محدود به بريتانيا نيست؛ نشانه‌هايي از آن در کل اروپا، در ايالات‌متحده و تقريبا هر جاي ديگري وجود دارد. تمام اين موارد بسيار متفاوت از خوش‌بيني و اعتمادي است که تا ربع قرن پيش به شکل فراگير وجود داشت. يک منبع اين وضعيت سقوط ديوار برلين در ۹ نوامبر ۱۹۸۹ بود؛ رويدادي که نمايانگر پايان صلح آميز و موفقيت‌آميز جنگ سرد و کشمکش بي‌سابقه ميان آمريکا و شوروي بود که معرف بيشتر روابط بين‌المللي براي چهار دهه پس از جنگ جهاني دوم بود. پس از آن و کمتر از يک سال بعد شاهد گرد هم آمدن کشورهاي جهان براي مقابله با تلاش صدام حسين جهت اشغال و تسخير کويت بوديم؛ امري که اگر اجازه انجامش داده مي‌شد پيامدهاي بس گسترده‌اي مي‌داشت. دولت جورج هربرت واکر بوش، چهل و يکمين رئيس‌جمهور آمريکا، که مي‌ديد عراق چه کرده و تبعات احتمالي آن نه‌تنها در سطح فوري و منطقه‌اي بلکه تاريخي است آن را به منزله رويداد آغازکننده عصر پسا جنگ سرد مي‌انگاشت. اطرافيان نزديک او (از جمله من، به‌عنوان دستيار ويژه رئيس‌جمهور و مشاور اصلي در امور خاورميانه، خليج‌فارس و آسياي جنوبي در شوراي‌عالي امنيت ملي) اين تحولات را به منزله موضوعي مي‌پنداشتند که مي‌توانست به اين عصر ژئوپليتيک جديد، ويژگي خاص خودش را بدهد. بسته به اينکه در پاسخ به تهاجم صدام چه اقدامي انجام مي‌شد، جهان پساجنگ سرد مي‌توانست شاهد نظم يا بي‌نظمي بين‌المللي در مقياس وسيع باشد. به دلايل منطقه‌اي و جهاني، مستقيم و غيرمستقيم بود که ايالات‌متحده انجام داد آنچه که بايد انجام مي‌داد. در راستاي همين هدف ايالات‌متحده با ۱۴ عضو ديگر شوراي امنيت براي بي‌حيثيت کردن صدام و تنبيه عراق به‌خاطر اين تهاجم و تثبيت و اجراي رژيم تحريم‌ها با هدف تضمين بهره نبردن عراق از پيروزي اش و پرداخت هزينه‌اي گزاف بابت اين حمله همکاري نزديکي را آغاز کرد. وقتي ديپلماسي با حمايت رژيم تحريم‌ها نتوانست عراق را از کويت بيرون کند، براي اجبار اين کشور به خروج از کويت و بازگرداندن استقلال و حاکميت به کويت، ائتلاف بزرگي از ده‌ها کشور (که به شيوه‌هاي مختلف کمک مي‌کردند) ساخته شد تا تضمين کنند که تهاجم عراق موجب تهديد عربستان سعودي نخواهد شد. اين سياست تا حد زيادي قرين موفقيت شد. هم جورج بوش و هم برنت اسکوکرافت، مشاور امنيت ملي‌اش، از اميدي سخن گفتند که براساس آن تلاش جمعي براي واژگونه کردن تهاجم عراق و بازگرداندن حاکميت به کويت سابقه‌اي براي آنچه بعدها دنبال خواهد شد تعيين خواهد کرد. ترجمه محمد حسين باقي ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره