استفان والت مطرح کرد: مرگ سیاست ترامپ علیه ایران
انتخاب/ متن پيش رو در انتخاب منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست استفان والت، نظريه پرداز برجسته روابط بين الملل در فارين پاليسي نوشت: خوب، اين اتفاق چندان طولي نکشيد. کمتر از يک هفته از آغاز سال 2020 مي گذشت و رئيس جمهور آمريکا دونالد ترامپ موفق شد که پاي در يک بحران بي معني و خطرناک ديگر با ايران بگذارد. اين نتيجه تقريباً اجتناب ناپذير از رويکرد او به کل خاورميانه و بويژه ايران و جلوه ديگري از ناتواني واشنگتن در تدوين يک سياست منسجم و مؤثر در قبال مسائل مهم جهاني است. او در ادامه اين مطلب با طرح اين سوال که چه زماني اين کشور از لحاظ استراتژي بسيار بد عمل کرد؟ نوشته است: به طور کلي انتخاب مشاوراني درجه چندم و بي انگيزه و بي تفاوت شرايط را براي ترامپ بدتر کرده است. نتيجه نهايي اين اقدامات او ممکن است گرفتن جانهاي بي گناهان بيشتري از زمان جنگ جهاني دوم به اين سو باشد. هيچ تضميني نيست که اين تصميم خودخواهانه ترامپ در ترور قاسم سليماني منجر به جنگي تمام عيار با ايران نشود. اين ترور بي شک يک خطاي استراتژيک بود که مسئول آن تمام و کمال شخص خود ترامپ است. رئيسجمهور با حمايت عربستان سعودي، اسرائيل، مؤسساتي مانند بنياد دفاع از دموکراسيها و برخي از حاميان ثروتمنداش آمريکا را از توافق چند جانبهاي که برنامه هسته اي ايران را با موفقيت محدود کرده بود، خارج کرد. برجام کانال ديپلماتيکي را گشوده بود که دولت آمريکا ميتوانست از آن طريق نگرانيهاي خود را بهطور مستقيم با تهران در ميان بگذارد. ترامپ سپس کمپين به اصطلاح فشار حداکثري را آغاز کرد تا با يک برنامه جامع جنگ اقتصادي عليه ايران ظرفيت غني سازي اين کشور را نابود و آن را وادار به تغيير سياستهايش مطابق خواست آمريکا کند. در اين بين واشنگتن نيمنگاهي هم به تغيير رژيم داشت تا بلکه اين فشارها منجر به سقوط جمهوري اسلامي شود. بعد از اعمال اين تحريمها نظام ايران نه به خواستههاي ترامپ تن داد و نه از هم فروپاشيد، اين وسط فقط مردم ايران بودند که به دليل اين تحريمها متحمل رنج و سختي شدند. حالا تهران نيز در واکنش به اين اقدامات آمريکا رفته رفته برنامه هستهاي خود را از سر گرفته، روابط نزديکتري با روسيه و چين برقرار کرده و در مقابل متحدان آمريکا در منطقه دست به اقدامات تلافيجويانه زده است. منطق پاسخ تهران کاملاً ساده و قابل پيشبيني است: اگر آمريکا بخواهد زندگي را براي ايران دشوار کند، رهبران ايراني هم ميتوانند زندگي را براي آمريکا دشوار کنند. براي پيشبيني واکنش ايران و تشخيص اينکه فشار يک جانبه عملي نخواهد بود، بيش از يک قطعه تفکر استراتژيک لازم نيست. ترامپ با فرار از ديپلماسي و تکيه صرف بر تهديد و اجبار، راه ديگري براي خودش باقي نگذاشت. هنگامي که يک گروه شبه نظامي عراقي نزديک به ايران در دسامبر 2019 حمله موشکي را عليه پايگاه آمريکايي انجام داد و در آن يک پيمانکار آمريکايي را کشت، ترامپ بلافاصله مقر اين گروه را بمباران کرد و بيش از بيست نفر از افراد آن را کشت. در واکنش به اين اقدام آمريکا تظاهرکنندگان عراقي طرفدار ايران اقدام به محاصره سفارت آمريکا در بغداد و حمله به آن کردند. تظاهرکنندگان سرانجام پراکنده شدند و درست زماني که به نظر ميرسيد شرايط آرام شده، ترامپ صبح جمعه فرمان ترور سليماني، يک مقام بسيار ارشد و با نفوذ ايراني را در بغداد صادر کرد. براي درک اينکه اين زنجيره از وقايع ممکن است در نظر ايران چگونه به نظر برسد، در نظر بگيريد که مثلا يک دشمن خارجي عضو ستاد مشترک، رئيس سازمان سيا يا حتي معاون رئيس جمهور را ترور کند، در آن صورت آمريکا چگونه ممکن است واکنش نشان دهد. بيان اين مطلب به معناي دفاع از سليماني نيست چرا که به هر حال او دشمن سرسخت آمريکا بود. بهتر است اين سؤال استراتژيک مناسب مطرح شود: آيا ترور مقام برجسته يک دولت خارجي واقعا در راستاي منافع ملي کشور است؟ آيا اين اقدام آمريکاييها را ايمنتر و ثروتمندتر ميکند يا نفوذ آمريکا را در سراسر جهان توسعه ميدهد؟ پاسخ يک کلمه است، خير. به طور قطع پاسخ ايران اجتناب ناپذير خواهد بود، دقيقاً همانطور که اگر شرايط برعکس بود آمريکا هم پاسخ ميداد. در مرحله بعدي، اين ترور، شعلههاي ناسيوناليسم ايراني را گسترش ميدهد و هرگونه تغيير در رويکرد تهران را نامحتمل ميسازد. سوم اينکه ترور سليماني در خاک عراق، ناديده انگاشتن تماميت ارضي اين کشور است که دولت شکننده آن را بيش از پيش در زميني لغزنده قرار ميدهد و نخستوزير عراق نيز اين اقدام واشنگتن را محکوم کرده است. پيامد چهارم ترور سليماني براي آمريکا انگيزه مضاعفي است که ترامپ به ايران داده تا به سوي سلاح هستهاي حرکت کند؛ اقدامي که واشنگتن در آن صورت يا بايد وارد جنگ همهجانبه با ايران شود يا عقب بنشيند و هستهاي شدن ايران را قبول کند. در نهايت رويهاي است که آمريکا در حال بنا نهادن آن است. همانطور که وارد توماس، انديشمند سياسي در مقالهاي در سال ۲۰۰۰ تاکيد کرد که رسمي بينالمللي از ديرباز عليه ترورهاي دولتي وجود داشته است چراکه دولتها ميدانند به سود همه طرفها است که دست به کشتن يکديگر نزنند. البته توماس هم اشاره ميکند که طي دهههاي گذشته اين رسم جهاني درحال کمرنگ شدن است. اما آيا ما واقعا خواستار زندگي در جهاني هستيم که ترور در آن بهعنوان امري عادي در ارتباط کشورها با يکديگر جلوه کند؟ ترديدي نيست که سياستمردان جنگطلب آمريکايي که ترور سليماني را توجيه ميکنند تمايلي ندارند تا خود در فهرست ترور ديگري قرار بگيرند. در اين صورت اگر ولاديمير پوتين، رئيسجمهوري روسيه دستور ترور زلنسکي، نخستوزير اوکراين را صادر کند يا کيمجونگاون، رهبر کرهشمالي فاز ترور سياستمداران کرهجنوبي را کليد بزند، آمريکا نميتواند اعتراضي بکند. علاوه بر اين ، اگرچه کشتن افراد بد ممکن است به احساس انتقام جويي داشته باشد، اما بندرت مشکل سياسي اساسي را حل ميکند. بسياري از رهبران بد در دهه هاي اخير کشته شدند، با اين حال چالش هاي سياسي که آنها تجسم کرده اند همچنان ادامه دارد. اسامه بن لادن رهبر القاعده، معمر القذافي رهبر ليبي ، کيم جونگ ايل رهبر فقيد کره شمالي، صدام حسين رئيسجمهور معدوم عراق ، ملا محمد عمر رهبر سابق طالبان، ابوبکر البغدادي رهبر داعش و بسياري از دشمنان ديگر آمريکا از بين رفتند، اما مرگ آنها گرهاي از سياست خارجي آمريکا باز نکرد. اتفاقا شواهدي وجود دارد که نشان مي دهد کشتن رهبران ارشد کشورها و گروهها تمايلات افراط گرايانه را در آنها تقويت و خشونت را بيشتر ميکند. دونالد ترامپ، مايک پمپئو وزيرخارجه و مارک اسپر وزير دفاع او بازيکنان شطرنجي هستند که تنها به نخستين حرکت فکر ميکنند و بهدليل نگاهي کوتهبينانه نميتوانند به جوانب حرکتهاي آتي بينديشند و از اين رو نميتوانند يک حقيقت مسلم در عرصه سياست بينالملل را درک کنند: نوبت حرکت مهرهها توسط بازيگران ديگر نيز فراميرسد. حکومت ايران نيز تلاش خواهد کرد تا در بهترين زمان و شرايط، پاسخ را به نحوي بدهد که عذاب و پيامدهاي سياسي آن براي آمريکا به حداکثر ممکن برسد.