نماد آخرین خبر

در زمانه «جوکر»ها ترامپ ایران کیست؟

منبع
روزنامه سازندگي
بروزرسانی
در زمانه «جوکر»ها ترامپ ایران کیست؟
روزنامه سازندگي/ متن پيش رو در سازندگي منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست همان روزها که «جوکر» در حالي تسخير سينماها و خيابان‌هاي جهان بود و نه فقط «دلقک»ها که «چريک‌»ها او را شمايل خويش مي‌ديدند کتابي به فارسي درآمد که نشان مي‌داد «جوکر» به تهران هم آمده است. «شانتال موف» روشنفکري چپ (بلژيکي) است که آثار و نوشته‌هايش با استقبال روشنفکران چپ و به خصوص نئومارکسيست ايراني و خارجي مواجه شده است و از هر رساله‌اش چند ترجمه به فارسي درآمده است. آخرين رساله‌ي فارسي‌شده‌ي او اما «در دفاع از پوپوليسم چپ» نام دارد که در آن «نقاب» از چهره‌ي روشنفکران چپ برداشته مي‌شود. نويسنده رساله را با ارجاعي به نيکولوماکياوللي آغاز مي‌کند: «انسان‌ها به راستي هرگز نبايد از اقبال قطع اميد کنند زير پايانش را نمي‌دانند چراکه اقبال به روش‌هاي ناشناخته و غيرمستقيم پيش مي‌رود. آنها هميشه ناچارند اميدوار باشند و چون اميدوارند چه در خوش‌اقبالي چه در مشقت مي‌توانند توانايي‌هايشان را کشف کنند.» و اينک در زوال «اعتدال»، اقبال به چپ روي آورده است: هزيمت دو جناح راست سنتي و چپ سنتي در پايان قرن بيستم در جهان و در پايان دهه‌ي شصت هجري خورشيدي در ايران از آغاز دهه هفتاد به تکوين دو جناح راست مدرن و چپ مدرن انجاميد. در جهان سياستمداران پيرو برنامه «راه سوم» مانند بيل کلينتون و توني بلر و در ايران سياستمداراني چون سيدمحمد خاتمي ظهور کردند. اما بنا به طبيعت تاريخ و جامعه که هرگز از تکرار استقبال نمي‌کند و در پي تغييرات حتي اين مدرن شدن چپ و راست ابدي نماند و جريان راست افراطي و چپ افراطي ظهور کردند. در ايران اين اتفاق زودتر از همه‌جاي جهان رخ داد. با شکست راست سنتي (علي‌اکبر ناطق‌نوري) از چپ مدرن (سيدمحمد خاتمي) جريان‌هاي راست ايران به فکر نوسازي افتادند و علت شکست راست را در کهنه بودن و سنتي بودن آن دانستند و مدرنيزاسيون راست را با راديکاليزاسيون آن برابر دانستند. از درون اين طرز تفکر محمود احمدي‌نژاد برآمد که سلف همه‌ي راست‌هاي راديکال عصرماست. البته ظهور جورج دبليو بوش در ايالات متحده آمريکا طليعه‌ي تولد پديده محمود احمدي‌نژاد در ايران هم بود چراکه سيدمحمد خاتمي فرصت بيل کلينتون را از کف داد و نابساماني سياسي اصلاح‌طلبان چپ در ايران راه را بر زوال اصلاحات گشود. بدين ترتيب راست از دنده چپ برخاست و چپ را شکست داد و حتي رجوع ديرهنگام چپ مدرن به شمايل راست مدرن ايران: اکبر هاشمي‌رفسنجاني هم نتوانست از ظهور راست راديکال جلوگيري کند. با وجود اين «جادوي بوروکراسي» راست راديکال را هم محافظه‌کار کرد و دولت اصول‌گرايان جوان خيلي زود پير شد و با دريافت عيني از سياست دريافت که روزگار قوز پشت پيرمردان سياستمدار را به رايگان به آنان نداده است و اين برآمدگي نماد و نشان رنج دوران است. محمود احمدي‌نژاد در اوج حمايت اصول‌گرايان (در انتخابات دوره‌ي دوم رياست‌جمهوري: ۱۳۸۸) به آنان خيانت کرد و خيال استقلال در سر پروراند و راه جدايي در پيش گرفت. چند سال بعد هنگامي که يکي از مشاوران سياسي حسن روحاني از احمدي‌نژاد خواست در سه جمله عصاره‌ي دوران رياست‌جمهوري‌اش را تشريح کند او به سه دستاورد اشاره کرد: اول. هرگز به دولتمردان‌تان اعتماد نکنيد نهاد بوروکراسي به صورت سيستماتيک دروغ‌گوست نه اينکه فرادستان به فرودستان دروغ مي‌گويند بلکه برعکس، چون زيردستان به بالادستان دروغ مي‌گويند تا موقعيت اداري خود را حفظ کنند. دوم. دفتر رئيس‌جمهور بايد راسا و شخصا در کوچک‌ترين مسائل اجرايي تا کوچکترين شهر و روستا دخالت کند تا فريب نخورد و سرانجام از همه مهم‌تر؛ سوم. هرگز فشارهاي خارجي را دست‌کم نگيريد. تحريم مي‌تواند دولت‌ها را زمين بزند. محمود احمدي‌نژاد در دوره‌ي دوم رياست‌جمهوري‌اش به تجربه اين سه نکته را دريافته بود. محاسنش سفيد شده بود و به تدريج مي‌فهميد که حکمراني آن‌قدر آسان نيست که با دستور پرداخت هزينه‌هاي سازمان ملل متحد يا آژانس جهاني انرژي اتمي آن را از چنگ ايالات متحده آمريکا درآورد يا چند کاغذ پاره نتواند در يک کشور مستقل بحران بسازد. باري، ناکامي راست راديکال به احياي راست ليبرال منتهي شد. نسخه‌ي ديگر اکبر هاشمي‌رفسنجاني و وفادارترين شاگرد آيت‌الله نامزد رياست‌جمهوري شد و او خود فديه شاگردش شد. نجيبانه در برابر ردصلاحيت سکوت کرد و پاداش صبرش را هم گرفت. اما همان چيزها که محمود احمدي‌نژاد را زمين زد حسن روحاني را هم از فراز به فرود آورد. حسن روحاني برخلاف سيدمحمد خاتمي اهميت خلف بيل کلينتون يعني باراک اوباما را فهميد و در يک دوره طلايي متقارن توانست فرصتي براي سياست خارجي ايران فراهم کند. اما دموکرات‌هاي آمريکا همچون اصلاح‌طلبان ايران استاد سوزاندن فرصت‌ها هستند. آنان از دوران جيمي کارتر با سياست خارجي غلط درباره‌ي ايران؛ حمايت از محمدرضا پهلوي و بنيان‌گذاري تحريم‌ها مسير نادرستي را گشوده‌اند که اسير آن شده‌اند و اتفاقا جمهوريخواهان از زمان دونالد ريگان با قطع حمايت از رژيم صدام حسين (تا شکست مک فارلين) تلاش کرده‌اند بدون توجه به ايدئولوژي‌هاي سياسي دست‌کم دست خود را از زير سنگ بيرون آورند و گروگان‌هايشان در خاورميانه را رها کنند. اين تغيير رفتار دموکرات‌ها در دوران باراک اوباما از تحريم به گفت‌وگو دريچه‌ي کوچکي به بهبود اوضاع دو کشور گشود اما ظهور دونالد ترامپ همه معادلات را بر هم زد. نمي‌توان گفت ظهور ترامپ غيرقابل پيش‌بيني بوده است چراکه شکست ديپلماسي اوباما در خاورميانه نمادي از اشتباهات راهبردي در سياست دولت دموکرات بود و تضاد سياه و سفيد يا ليبرال و محافظه‌کار و نيز انترناسيوناليسم و ناسيوناليسم همه نشان مي‌داد که ورق در حال برگشتن است اما ظهور ترامپ در نگاه اول بدترين اتفاقي بود که براي ايران افتاد. ترامپ نه چون رونالد ريگان راست سنتي است و نه چون جورج دبليو بوش راست نو (نو محافظه‌کار) است. ترامپ همان محمود احمدي‌نژاد است که پنج سال ديرتر از سلف ايراني‌اش ظهور کرده است و اين از بدشانسي ماست که دوبار در عمرش از يک سوراخ گزيده مي‌شود! با وجود اين در برابر سستي و بدعهدي باراک اوباما و عدم فرصت‌شناسي متناسب در ايران براي بهره بردن از اين دوران ظهور دونالد ترامپ مي‌توانست براي ايران يک فرصت باشد. فرصت بازگرداندن آمريکا به درون مرزهايش چنان که وعده داده بود: آمريکا براي آمريکاييان در برابر ايدئولوژي جهان‌وطنانه دموکرات‌هاي آمريکا که وظيفه ايالات متحده را ترويج سبک زندگي آمريکايي مي‌دانند فرصتي که ناسيوناليسم آمريکايي را در برابر انترناسيوناليسم مداخله‌جويانه و امپرياليستي قرار مي‌دهد. بدين معني حتي اگر ليبرال هم باشيم در آمريکا ليبرال‌هايي چون هيلاري کلينتون خطرناک‌تر از ناسيوناليست‌هايي چون دونالد ترامپ‌اند. اما ترامپ اثري فراتر از يک رئيس‌جمهور پوپوليست و تروريست بر جهان سياست دارد. ترامپ به تعبير هنري کيسينجر يک رئيس‌جمهور عادي نيست او پايه‌گذار بدعتي در سنت رياست‌جمهوري آمريکاست که براساس آن پوپوليسم به ذات نهاد رياست‌جمهوري بدل مي‌شود و به همين علت است که مي‌توان دريافت چرا بنيان‌گذاران و نويسندگان قانون اساسي ايالات متحده آمريکا با انتخاب مستقيم رئيس‌جمهور مخالف بودند و هنوز از راي الکترال دست نمي‌کشند هرچند که حتي راي الکترال هم به ضرر ليبراليسم عمل مي‌کند. مهمترين اثر منفي ترامپ بر سياست ترامپيزه شدن جهان سياست. پوپوليسم راست به پوپوليسم چپ کمک مي‌کند همچنان که سوسياليسم به ليبراليسم ياري مي‌رساند. اين جمله تاريخي لنين هنوز زنده است که منتهي‌اليه چپ‌روي، گردش به راست است و اکنون اين راست از آستين چپ بيرون آمده است: مبارزه با رسانه‌هاي بزرگ، سياستمداران حرفه‌اي، اتاق‌هاي فکر، احزاب و اصناف و اتحاديه‌هاي کلاسيک در ميراث چپ است که به راست رسيده است. در اينجاست که چريک‌ها، دلقک و دلقک‌ها، چريک مي‌شوند. «جوکر» در چنين شرايطي ظهور مي‌کند همچنان که فيلم «پارازيت» از موضعي چپ‌گرايانه ساخته مي‌شود و حتي دونالد ترامپ را بر مي‌آشوبد اما او نمي‌داند که ظهور «پارازيت» محصول عملکرد خود اوست و اصلا «جوکر» خود اوست: انسان تحقيرشده‌اي که از جامعه انتقام مي‌گيرد و به ترور دست مي‌زند. اگر فرض کنيم که طبق قوانين ديالکتيک همواره آنتي‌تز از درون تز بيرون مي‌آيد، ترامپ و جوکر همان تز و آنتي‌تز هستند که در نهايت يکي مي‌شوند. از اين روست که دست راستي‌ترين نيروهاي سياسي در آمريکا به چپ‌ترين شيوه‌ها براي تغيير و دخالت در جهان روي مي‌آورند و حتي جمهوري‌خواهان آمريکا از سلطنت‌طلبان ايران حمايت مي‌کنند و سلطنت‌طلبان ايران که با انقلاب تهي‌دستان سقوط کرده‌اند مي‌کوشند با بورژوازي‌اي که خود در ايران دهه‌ي ۲۰ و دهه‌ي ۴۰ ساخته بودند تسويه حساب کنند و خيانت آنان به سلطنت را در دهه‌ي ۵۰ با حمايت از تهي‌دستان براي سقوط جمهوريت در ايران پاسخ دهند چراکه فکر مي‌کنند طبقه متوسط در سال ۱۳۵۷ به سلطنت خيانت کرده است و هنوز قابل اعتماد نيست پس در طنزي تاريخي اشراف نوکيسه از فرودستان و حاشيه‌نشينان ايران حمايت مي‌کنند تا در آشوب‌هايي چون دي‌‌ماه ۹۶ و آبان‌ماه ۹۸ بتوانند به قدرت برگردند. اين آشوب‌ها البته ريشه در بحران‌هاي ساختاري و ناکارآمدي اداري در کشور دارد و بخش عمده‌اي از شهروندان ايران حق داشتند از اين بحران‌ها رنجور باشند اما جرياني که اعتراض را به انحراف کشاند و آن را به آشوب بدل ساخت هنوز کشف نشده باقي مانده است. بدون شک سلطنت‌طلبان ايران و جمهوريخواهان آمريکا و سلفيون حجاز و صهيونيست‌هاي اسرائيل و تروريست‌هاي مجاهدين بي‌بهره از ثمرات اين آشوب‌ها نبودند اما به لحاظ تئوريک، آنچه رخ داد اتحاد چريک‌ها و جوکرهاست. چريک‌هاي چپ خسته‌اي که از قيام پرولتارياي کارگري يا روشنفکري بريده‌اند و به حمايت طبقات حاشيه‌نشين اميد بسته‌اند. اين استراتژي را شانتال موف به صراحت توضيح داده است: «براي متوقف کردن رشد احزاب پوپوليستي راست بايد به ياري جنبش پوپوليستي چپي که همه پيکارهاي دموکراسي‌خواهانه عليه پسادموکراسي را متحد مي‌کند» شتافت.(موف: ۴۲) اساس ايدئولوژيک پوپوليسم چپ به ظاهرراديکاليزه کردن دموکراسي است اما در واقعيت آنان باور دارند که: «بسياري از مطالبات بيان شده از سوي احزاب پوپوليستي راست مطالباتي دموکراتيک‌اند که به آنها بايد پاسخي ترقي‌خواهانه داده شود.»(موف: ۴۲) چپ‌ها ديگر ترسي از پوپوليسم ندارند چون فکر مي‌کنند: «اساس سياست، پوپوليسم است و از آنجا که برساختن جنبش چپ همواره از درون بسيج جنبش‌هاي گوناگون از راه زنجيره‌ي هم‌طرازانه بوده است پس چپ را نمي‌توان بيرون از پوپوليسم انديشيد.»(همان: ۱۷) پوپوليسم چپ پرهيزي ندارد در اين اپورتونيسم اثرپذيري مستقيم خود را از نومحافظه‌کاراني مانند مارگارت تاچر را انکار کند و از آن بياموزد و بگويد ما بايد همان کاري که تاچر با چپ کرد و توني‌بلر را از چپ به اردوي راست آورد با راست بکنيم و بديل ترامپ را از راست به چپ بياوريم. از اين حيث نومارکسيست‌هاي ايراني هم باور دارند بايد با «نقد اصلاح‌طلبي استريل‌شده احزاب سوسيال‌ دموکرات که به... نوليبراليسم استحاله يافته‌اند» (همان: ۹) وارد عصر شورش‌گري شوند. نوليبراليسم براي چپ جديد (نئومارکسيست‌ها) اسم رمز حمله است. حمله به همه نهادهاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي موجود. آنان به دولت، بازار، خانواده و حتي مجلس و رسانه حمله مي‌کنند. از نظر آنان دولت شر مطلق است اما اين شر مطلق را اگر نتوان نابود کرد بايد تسخير ساخت. بازار نيز بايد نابود يا کنترل شود و به جاي نهاد خانواده بايد اشکال تازه‌اي از زندگي مشترک (دگرباشي) را بنا کرد. موف رسما از «دگرباشان» به عنوان يک جنبش ياد مي‌کند. (همان ۲۱) جالب اينجاست که دو نهاد مجلس و رسانه که در گذشته سنگر نقد دولت بودند در کنار احزاب و اصناف از ناحيه پوپوليست‌هاي چپ انکار مي‌شوند چون سياستمداران و روزنامه‌نگاران حرفه‌اي حاضر نيستند در هيجان‌سازي و آشوب‌سازي چپ مشارکت کنند. آنان به کمک شبکه‌هاي اجتماعي و با ايده‌ي «شهروند-روزنامه‌نگار» (که در ايران با جنبش سبز ظهور کرد و با توسعه اينترنت به اوج خود رسيد) مي‌کوشند به جاي روشنفکران، روزنامه‌نگاران و سياستمداران و همه نخبگان بر جامعه تاثير بگذارند. در چنين جامعه‌اي هيچ تخصصي معنا ندارد. همه درباره‌ي همه چيز از طب تا سياست اظهارنظر مي‌کنند و روزنامه‌نگاري از يک حرفه و فن به «صنعت فوروارد» بدل مي‌شود و ناسزا بر جاي نقد مي‌نشيند و بر آن نام دموکراتيزاسيون مي‌گذارند و غفلت مي‌کنند که دموکراسي يک روش سياسي براي اداره حکومت است و نه يک ارزش فکري که حوزه خصوصي و تخصصي انسان‌ها را مي‌نوردد. تحريم سياست، سياست‌گريزي و کلبي مسلکي سياسي و تلقين اين مفهوم که چپ و راست هيچ معناي متمايزي ندارند بنيان اين طرز تفکر است که در نهايت با تحريم انتخابات به حاکميت اقليت بر اکثريت مي‌انجامد. در چنين موقعيتي ظهور نواصول‌گرايي و آنچه در ايران عدالتخواهي نام گرفته است اسب ترواي نئومارکسيسم است در واقع همان‌گونه که مارکسيسم در ايران در لباس حزب توده پنهان شد و به صورت بنيادگرايي فرقان درآمد و در باطن مجاهدين خلق ظاهر شد نئومارکسيسم هم به صورت جنبش عدالتخواه در ميان اصولگرايان و به شکل جنبش سبز در ميان اصلاح‌طلبان ظهور کرده است. بدون ترديد مقصود ما همه اصول‌گرايان يا اصلاح‌طلبان نيست اما حلقه‌ي معدود اما موثري از اين دو جريان در حال بسط پوپوليسم راست و چپ هستند. شبح پوپوليسم بازگشته است. اين بار قدرتمندتر از دوران محمود احمدي‌نژاد. ديگر دوران راست سنتي و چپ سنتي يا راست مدرن و چپ مدرن سپري شده است، در جهان نه از ژاک شيراک خبري است نه از فرانسوا ميتران نه از مارگارت تاچر خبري است و نه از توني بلر. در نوروز سال ۱۳۸۷ در سرمقاله‌ي هفته‌نامه شهروند امروز نوشته بوديم «اوباماي ايران» کيست. چهار سال بعد با تاخير در ايران «حسن روحاني» بر سر کار آمد اينک در پايان دوران بايد سوگمندانه گفت «ترامپ ايران» کيست؟ همه چيز براي به قدرت رسيدن يک پوپوليست ديگر؛ فرق نمي‌کند اصلاح‌طلب باشد يا اصول‌گرا مهياست: شهرونداني که از اصلاح‌طلبان خسته شده‌اند و اصولگرايان را هم دوست ندارند و دولتمرداني که نه به اصلاح‌طلبان کمک مي‌کنند و نه با اصول‌گرايان صادقانه برخورد مي‌کنند. جامعه‌اي که مرجعيت سياسي، رسانه‌اي و روشنفکري ندارد و رسانه‌هايي که جز به سرگشتگي مخاطب کمک نمي‌کنند. دلقک‌ها و چريک‌ها به هم رسيده‌اند و از روشنفکران و سياستمداران عبور کرده‌اند و آنان را به پيروي از خويش مي‌خوانند...
#باهم_شکستش_مي‌دهيم ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره