تحرک اصلاحی یا مبارزه منفی
اعتماد/متن پيش رو در اعتماد منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
علي صارميان/ ايران غمزده نياز به التيام دارد؛ التيام اما فقط همدردي نيست. همدردي تم و اتمسفر احساس کنشگران است ولي کاهش آلام و رنجهاي يک ملت با اجراي کلان برنامهاي تازه ميسر است. وگرنه مثلث کلنگي کردن کشور هر روز بر ضلعي خواهد چرخيد؛ مثلثي که رمانتيسم از يکطرف، پرخاش و شورش کور از يکطرف و امنيتي کردن فضا و پر کردن زندانها اضلاع آن هستند و به توقف رشد و ويراني تدريجي کشور و افزايش خطرات براي مردم و تماميت ارضي منجر خواهد شد. سوال بخش عظيمي از جامعه اين است که يک جناح که به رويه حوادث آبان ماه و بعد از آن در رابطه با سقوط هواپيما و نهايتا رد صلاحيت گسترده معترض بود و حالا افرادش احضار يا بازداشت ميشوند در چه موضعي بايستند. آيا هنوز در پي اصلاح باشند و در مناسبات کشور تعامل کنند و نهايتا در انتخابات سال آينده شرکت کنند؟ يا در سکوت، اجازه رشد افراطگري را به بينامها و اجازه حيف و ميل را به بدنامها بدهند تا مثلث بالا براي ويراني ايران برپا ايستد؟ در هر جناحي ميتوان تصميم به مشارکت و حذف گرفت. چه اصولگرايان که رقيب را فرصت رقابت ندهند و از حاکميت اخراج کنند و چه اصلاحطلبان که به زوال اصولگرايي در اثر تنفر اجتماعي يا اشتباهات اصوليان، پاسخ مثبت دهند. چه بايد کرد؟ آيا راهي براي نه راي خاتمي و روحاني مانده است؟ به نظر ميرسد آنها دو تصميم ميتوانند اتخاذ کنند؛ تصميم اول: مبارزه منفي با نشستن در خانه، قهر سياسي، تنزل حريف و نهايتا حذف جناح مقابل.
تصميم سخت و شجاعانه دوم: مبارزه مثبت عليه شرايط فعلي با خروج از حالت انفعال، حضور در مناسبات مدني و اجتماعي و گفتوگو با رقيب بر سر آرمانهاي مردم نه تضمين خود، با حفظ هويت نگران و منتقدانه و حضور برنامهاي و گفتماني و نهايتا حضور با برنامه به همراه کانديداهاي فاقد شهرت که مجري آن برنامه و به آن وفادار بماند. مساله اميد و يأس نيست، مساله وضعيت فوقالعاده مردم کشور و خطرات سرزميني است. اين مثلث ويراني که اشاره کردم، يک کانون بحران گفتماني نيست. يک زورآزمايي پراگماتيسمي بر محور حذف داخلي است.
گروه اول: در جناح حذفکننده حاکميتي در فکر پر کردن توامان مجلس و رياستجمهوري و منفعل در برابر شورشها و زندان درماني هستند. بُعد خطرناک کارشان، تعطيل فصل سوم قانون اساسي، تداوم تحريمها، يکهسالاري و ارادت سالاري از يکسو و ناکارآمدي توامان حکمراني با کاهش پشتوانه مردمي و تکحزبي کردن کشورشان است. کشوري که حتي شرايط نفت در برابر غذا را به گفته نوبخت ندارد و در معرض جنگ با دشمن خارجي است. آنها به تحرک عمودي براي برکشيدن خود و تعطيل همه نهادهاي بعد از مشروطه علاقهمندند. اپوزيسيون خارجي نيز دقيقا اين تعطيلي و حتي انهدام انتقامگيرانه را ميخواهد. بخشي از مردم نيز متاسفانه تحت شرايط اين انتقام قرار دارند. در چنين شرايطي هرگونه تدبير براي بهبود وضعيت کشور با موانع عجيب و غريب ايدِئولوژيهاي ضدگفتوگو و سانتراليسم ارادتسالار مواجه خواهيم بود.
گروه دوم: بخشي از جامعه داخلي و خارجي ايرانيان است. در اين وضعيت افزايش پرخاش تهيدستان جديد و همراهي آنان با تهيدستان قديمي را ميتوان مشاهده کرد. تهيدستان جديد با احساس فشار زندگي، تحرک نزولي به طبقات پايين و شعار ممنوعيت تبعيت از هرگونه راهحل درون ساختاري، همه نهادهاي سياسي و مدني را که از مشروطه تاکنون ايجاد شدهاند منهدم و احتمال تبعيت از کشور خارجي براي خلع يد و پايين کشيدن کساني که با ارادت سالاري، يک شبه دچار صعود در مقام و مکنت و ثروت شدهاند، خواهند کرد.
گروه سوم هميشه مظنون: آنها وسط اين ماجرا قرار گرفته و از هر دو گروه بالا لگدي ميخورند. عقلاي اصولگرا و اصلاحطلبان نگران کشور در گروه سوم قرار گرفتهاند که فعلا منفعلانه تماشاگر اين روند هستند و گاهي با همدردي احساسي خود در صورت حضور در صحنه خائن و همدست گروه اول قلمداد ميشوند و البته در اصلاح کشور هم ديگري نقش پررنگي ندارند. علاقه گروه اول اين است که از اصلاحطلبان و ساير ميانهروها، يک گروه کوچکي چون مجاهدين خلق بسازد تا آنها را به صورت نمادين از يک جناح به گروهي خشن تبديل کند. تجربه اصلاحات يکصد و چندساله چه ميگويد؟ آيا ميتوان اصلاحطلبي اصيل و فعال در سيطره گفتمان اصلاحي ماند يا بايد به اپوزيسيوني در خيابان تبديل شد؟
عوارض و هزينههاي تحرکات اجتماعي هميشه هست. اما پاسخ اين است که کداميک به التيام واقعي جامعه و تغييرات از وضع موجود به وضع مطلوب ميانجامد.
شرايط فعلي کشور در امر سياست يک متناقض نماست و سختترين نقيضه؛ اصلاحطلبي است که نه ميخواهد در گروه اول هضم شود و نه در گروه دوم که برانداز است تعريف شود. اصلاحطلبي يک برنامه انتخابي سخت است نه يک حالت روحي آرام در برابر ويراني تدريجي ايران. به نظر ميرسد اصلاحطلبي و ميانهروي نياز مبرمي است که کسي تعريفي از آن در شرايط فعلي ندارد.
اين تعريف اگر راههاي افراطي گروه اول و دوم را ببندد، نجات ايران تالي آن خواهد بود.