نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
تحلیل ها

جلسه‌ای که محرمانه نبود!

منبع
وطن امروز
بروزرسانی
جلسه‌ای که محرمانه نبود!

وطن امروز/ متن پيش رو در وطن امروز منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست

محمدعلي صمدي/  53 روز پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در 16 فروردين 58، از به هم پيوستن 7 گروه اسلامي که پيش از انقلاب، عليه رژيم پهلوي فعاليت مسلحانه مي‌کردند، سازماني به نام «مجاهدين انقلاب اسلامي» به وجود آمد. 17 روز بعد، خبر تاسيس «سپاه پاسداران انقلاب اسلامي» در رسانه‌هاي گروهي منتشر شد؛ تشکلي نظامي که بنا بود در غيبت يا ضعف ساختارهاي سنتي نظامي و امنيتي، مسؤوليت حفظ «انقلاب اسلامي» و نظام سياسي برخاسته از آن را عهده‌دار شود. اين سازمان نوپا، از ادغام 4 گروه سياسي و داراي فعاليت‌هاي شبه‌نظامي تشکيل شد؛ گروه‌هايي که چند روز پس از پيروزي انقلاب اسلامي، هر کدام در گوشه‌اي از شهر تهران، در ساختماني مستقر شده و توسط يکي از شخصيت‌هاي انقلابي شناخته‌شده و خوشنام، با شوراي انقلاب مرتبط بودند، خود را پاسداران انقلاب مي‌ناميدند (گروه جمشيديه، گروه محمد منتظري، گروه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و گروه لاهوتي).

پس از تشکيل سپاه پاسداران، «جواد منصوري» فرماندهي سپاه را ماه‌ها برعهده داشت. بعد از او، «عباس دوزدوزاني» حدود 3 ماه، سکان فرماندهي را در دست گرفت. با استعفاي او، «عباس آقازماني»(ابوشريف) کمتر از يک ماه، به عنوان فرمانده سپاه معرفي شد و با کناره‌گيري وي، «مرتضي رضايي» تابستان 59، به مدت يک سال و چند ماه، به فرماندهي کل سپاه منصوب شد. پس از عزل «سيدابوالحسن بني‌صدر» از رياست‌جمهوري، زمزمه تعيين فرماندهي جديد براي سپاه مطرح شد و در نهايت، «محسن رضايي» مهر 60، به عنوان پنجمين فرمانده کل سپاه پاسداران، حکم مسؤوليت خود را از حضرت امام خميني دريافت کرد. محسن رضايي اگر چه در جمع پاسداران غريبه نبود و مدت‌ها فرمانده اطلاعات کل سپاه بود اما يک تفاوت با فرماندهان پيش از خود داشت. او نخستين عضو از گروه سياسي موسوم به «سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي» بود که به فرماندهي مي‌رسيد. در آن روزها، کم بودند کساني که از اختلافات جاري در هسته مرکزي «سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي» مطلع باشند؛ اختلافاتي که مي‌رفت به تجزيه آن سازمان منجر شود و تنش‌هاي بين سازمان مزبور و تشکل سياسي ديگري به نام «سازمان فجر اسلام» هم به آن اضافه شده بود. سازمان «فجر اسلام» که تحت فرماندهي جوان مبارزي به نام «داوود کريمي» قرار داشت، هنگام ائتلاف گروه‌هاي هفت‌گانه انقلابي براي تاسيس «سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي»، از پيوستن به آن امتناع کرد. «داوود کريمي» که از مؤسسان و فرماندهان «کميته منطقه 13» تهران بود، پس از مدتي به سپاه پيوست و در واحد موسوم به «دفتر هماهنگي» مستقر شد. او طي مدت کوتاهي به دليل سوابق مبارزاتي، تجارب شبه‌نظامي و جذابيت‌هاي شخصيتي، در زمره فرماندهان شناخته‌شده سپاه درآمد و در ماه‌هاي نخست جنگ تحميلي، فرماندهي اتاق جنگ جبهه جنوب را برعهده گرفت که تا حوالي مهرماه 60 تداوم داشت.

امروز پس از گذشت سال‌ها، اين گمان بشدت تقويت شده که در اواسط سال 60، در اذهان کادرهاي قديمي سپاه تهران، «حاج‌داوود کريمي» به عنوان گزينه فرماندهي کل مطرح بوده و تعيين محسن رضايي به عنوان فرمانده سپاه، برخلاف انتظار آنان بوده است و بعيد نيست نخستين کدورت ميان بخش‌هايي از پاسداران تهران (متمرکز در پادگان ولي‌عصر) از همين مقطع به وجود آمده باشد. حاج‌داوود کريمي با حکم محسن رضايي به فرماندهي سپاه منطقه  10 (سپاه تهران) منصوب شد که حدود يک سال ادامه پيدا کرد. هنوز هم در ميان بسياري از نيروهاي قديمي سپاه، چنين تصوري وجود دارد که «حاج‌داوود» توسط محسن رضايي از فرماندهي «منطقه 10» برکنار شد اما با مراجعه به برخي اعضاي شوراي فرماندهي وقت سپاه، براي نگارنده مشخص شد ايشان با موافقت خود و با حکم فرمانده سپاه، از آذرماه 61 به جبهه غرب منتقل شده و فرماندهي «سپاه منطقه 7» را در دست گرفت. اما همين تصور رسوب‌کرده در اذهان همرزمان قديمي او در سپاه تهران، به سوابق ذهني قبلي‌شان از محسن رضايي افزود. کمتر از 6 ماه بعد (اواسط بهار 62)، «حاج‌داوود» فرماندهي سپاه منطقه 7 را به دلايلي رها کرد و باز هم اينگونه به نظر آمد که اين واگذاري مسؤوليت، در حقيقت «برکناري» توسط فرمانده وقت سپاه بوده است. با انجام عمليات خيبر در اسفند 62 و شهادت جمعي از فرماندهان يگان‌هاي سپاه تهران در اين عمليات، جمعي از پاسداران تهراني که غالبا در لشکر 10 سيدالشهدا جمع بودند، تصميم گرفتند اعتراض خود را به نحوه اجراي عمليات‌ها و فرماندهي کل سپاه، به گوش متوليان ارشد جنگ (در رأس آنان آقاي رفسنجاني به عنوان فرمانده جنگ) برسانند. اين پاسداران که شهيد حسن بهمني، در رأس‌شان قرار داشت، پس از چندين جلسه طولاني باهم، نامه‌اي تنظيم کرده و به آقاي رفسنجاني رساندند. 


نگارنده به جرات ادعا مي‌کند ماجراهايي که به تنش ميان اعضاي سپاه تهران با فرمانده کل سپاه در نيمه دوم سال 63 منجر شد، در همين تصورات ذهني جاافتاده در اذهان پاسداران «منطقه 10» ريشه داشت؛ تنشي که به برگزاري جلسات پرسش و پاسخ در محل سپاه منطقه 10 انجاميد. پاسداران جوان و پرشوري که از جابه‌جايي چندباره فرمانده محبوب‌شان «حاج‌داوود کريمي» گله‌مند بودند و فرمانده وقت سپاه را مقصر اصلي به شمار مي‌آوردند. گمان آنان اين بود که اگر «حاج‌داوود» فرمانده سپاه مي‌شد، شايد جنگ سرنوشت ديگري پيدا مي‌کرد و علت اين وقايع را به گونه‌اي تحليل مي‌کردند که احتمالا درک آن، امروز چندان آسان نباشد. به روايت پاسداران قديمي تهران، محسن رضايي، همواره از سوي حاج‌داوود کريمي در مظان اين اتهام قرار مي‌گرفت که استعفايش از عضويت در سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، صادقانه نبوده و در سپاه، کماکان بر اساس اولويت‌هاي سازمان مزبور عمل مي‌کند؛ اتهامي که عليه شهيد «محمد بروجردي» هم مطرح مي‌شد و محسن رضايي در همين جلسه، با صراحت آن را رد کرده و تهمت‌زنندگان را به خدا واگذار مي‌کند. تا امروز هم نگارنده هيچ دليل قابل قبول و مورد وثوقي براي اينکه فرض کنيم محسن رضايي در بيان خود صادق نبوده، پيدا نکرده است. پس از 3 دهه، اين فرضيات که مشکل ميان حاج‌داوود و محسن رضايي، ريشه در اختلافات سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي با سازمان «فجر اسلام» داشته و تمام عزل و نصب‌هاي سپاه در چارچوب آن معنا پيدا مي‌کرده، با کمي تامل و پژوهش ميداني، کاملا مخدوش مي‌شود اما در آن سال‌ها، کار به قدري در سپاه منطقه 10 بالا مي‌گيرد که به تدبير و پيشنهاد شخص او، جلسات پرسش و پاسخي برگزار شد تا شايد در آستانه عمليات بزرگ آتي (عمليات بدر) از ابهامات و سوءتفاهمات ايجاد‌شده در برخي يگان‌هاي استان تهران بکاهد و از ايجاد انشقاق در ميان بخشي از کادرهاي سپاه جلوگيري کند.

اين 2 جلسه اوايل آذرماه 63 برگزار شد. نخستين جلسه با همهمه و هياهوي منتقدان به نتيجه مطلوب نرسيد اما جلسه دوم که روز بعد تشکيل شد، نسبتا آرام بود و گفت‌وگوهاي انجام‌شده در آن ضبط شده و در همان ايام، به وفور در ميان پاسداران و رزمندگان توزيع شد. رجوع به فايل صوتي اين جلسه نشان مي‌دهد علاوه بر گلايه‌هاي کادرهاي سپاه تهران از مشکلات نظامي و عملياتي، تکدرخاطر بابت آنچه اجحاف نسبت به حاج‌داوود کريمي مي‌دانند، دائما بروز مي‌کند. بويژه اينکه حسن بهمني از نزديک‌ترين رزمندگان سپاه به «حاج‌داوود» بود و در سپاه منطقه 7، معاونت عمليات او را برعهده داشت. نکته مغفول اين است که سال 63، عناصر ديگري غير از نيروهاي سپاه تهران- که زمينه‌هاي اختلاف سياسي با فرماندهي سپاه را داشتند؛ بويژه بيت آقاي منتظري- با اهدافي کاملا متفاوت، به اين بحران دامن زدند و در جلسات، با طرح مباحثي که به هيچ‌وجه مورد نظر نيروهاي سپاه تهران نبود، فضاي مباحثات را از مسير نظامي، به کلي منحرف کردند. با مراجعه به متن کامل جلسه مزبور که چند روز قبل، در فضاي مجازي منتشر شد، بخوبي تفاوت مطالب مطرح‌شده توسط شهيد حسن بهمني، به عنوان يک کهنه‌پاسدار با صحبت‌هاي اکبر گنجي که يک عنصر ستادي شاغل در بخشي سياسي- فرهنگي در قم بود، مشخص مي‌شود. 


ماجراي اين تنش‌ها در نهايت به سمع و نظر حضرت امام خميني رسيد و ايشان طي پيامي که توسط آيت‌الله شهيد فضل‌الله محلاتي در محل پادگان ولي‌عصر قرائت شد، خواستار پايان قطعي اختلافات شدند. پيام مزبور نقطه پايان بحران سال 63 بود. پس از 36 سال، شبکه تلويزيوني بي‌بي‌سي فارسي، ادعا کرده در چهلمين سالگرد آغاز جنگ ايران و عراق، مستندي را با تکيه بر صداي ضبط‌شده از يک جلسه محرمانه سپاه در سال‌هاي جنگ پخش خواهد کرد. خيلي زود مشخص شد آن جلسه به اصطلاح محرمانه(!) همان پرسش و پاسخ ميان کادرهاي سپاه منطقه 10 با فرمانده کل سپاه است؛ جلسه‌اي که در زمان تشکيل، با فراخوان عمومي در ميان تمام سپاه‌هاي مناطق برگزار شد و هيچ قيد محرمانه و سري نداشت و طي 30 سال بعد، در کتاب‌هاي مختلف و منشورات متعدد، محتويات آن مورد بررسي و تحليل قرار گرفت. 

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar