نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
تحلیل ها

چرا ایرانی‌ها شکست ترامپ را باور ندارند؟

منبع
شرق
بروزرسانی
چرا ایرانی‌ها شکست ترامپ را باور ندارند؟

شرق/متن پيش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست

سامان صفرزائي/ سوءتفاهم‌ها درباره ترامپ، هرچند با تأخير، اما در حال برطرف‌شدن است. پرتره‌اي که او و دستيارانش از «شکست‌ناپذير»بودنش ترسيم کردند، معوج شده و هم‌زمان تصوير جعلي که ترامپ و همدستانش از جو بايدن، سياست‌مدار کهنه‌کار از حزب دموکرات، به‌مثابه رقيبي منفعل و ناتوان ارائه مي‌دادند نيز در حال محوشدن است. بااين‌حال هم در رسانه‌ها و باور عمومي آمريکا و هم در رسانه‌ها و باور عمومي ايران، کماکان «پرفروش‌ترين تحليل» اين است که «ترامپ شکست نخواهد خورد». براي برخي از ما ناظران تحولات سياسي و اجتماعي ايالات‌ متحده که روند نظرسنجي‌ها را از چندين ماه قبل به‌صورت روزانه -يا حتي ساعتي- بررسي کرده‌ايم، آن را با نظرسنجي‌ها از سال 2000 به اين ‌سو تطبيق داده‌ايم و تحولات چشمگير سياسي و اجتماعي آمريکا در دو قرن اخير را کم‌و‌بيش مطالعه کرده‌ايم، اين تحليلِ بسيار جدي وجود دارد که ترامپ در انتخابات سوم نوامبر (سيزدهم آبان) شکست خواهد خورد. بااين‌حال، ارائه اين تحليل به جامعه ايران به‌شکلي غيرنرمال به امري غيرممکن شده است. اخيرا چند «باور رايج نادرست» به‌طور قدرتمندي هم در توييتر و کانال‌هاي تلگرامي، هم در رسانه‌هاي جريان اصلي داخل (مطبوعات و صدا‌و‌سيما) و هم در تلويزيون‌هاي خارج از ايران شکل گرفته است که به گمراهي گسترده-و آن‌چنان که استدلال خواهيم کرد گمراهي خودخواسته- مخاطبان منجر شده است و شانس فروش تحليل‌هايي را که با چنين باورهايي همراه نيستند کاهش مي‌دهد.

‌چند نمونه:
باور رايج اول: نظرسنجي‌ها در سال 2016 اشتباه از آب درآمده است.
باوري نادرست؛ ميانگين نظرسنجي‌ها که چهار سال قبل در سايت RealClearPolitcs ارائه شد به‌درستي نتيجه انتخابات که پيروزي کلينتون در آراي ملي بود را پيش‌بيني کرد. حاشيه برتري در نظرسنجي‌ها 3.3 درصد بود و برتري واقعي و نهايي کلينتون در انتخابات 2.1 درصد.
باور رايج دوم: «محتمل و رايج» است کانديدايي آراي مردمي را به دست آورد، اما آراي الکترال را نَه.
اين ضعيف‌ترين احتمال در تاريخ انتخاباتي آمريکا است. از سال 1888 تا سال 2016 فقط دو بار چنين استثنائي رخ داده و از سال 1788 تا 2016 فقط پنج بار رخ داده است. تاکنون در ايالات‌ متحده 56 بار انتخابات برگزار شده است. بي‌ترديد براي امري که احتمال وقوعش چنين استثنائي بوده نبايد از گزاره «محتمل» استفاده کرد؛ بلکه يک استثناي بسيار استثنائي است که در تحليل وقايع با «ذهن آرام» اغلب به‌حساب نمي‌آيد.
باور رايج سوم: به‌صورت سنتي نظرسنجي‌ها نتوانسته‌اند پيروز انتخابات را درست حدس بزنند.
تقريبا تماما اشتباه. در سال 2012 ميانگين نظرسنجي‌ها به‌درستي نامزد برنده -باراک اوباما- را پيش‌بيني کردند. اوباما سه درصد بيشتر از ميانگين نظرسنجي‌ها رأي آورد. در سال 2008 در رقابت ميان باراک اوباما و جان مک‌کين ميانگين نظرسنجي برتري 7.6درصدي اوباما را نشان داد و نهايتا در انتخابات او برتري 7.3درصدي به دست آورد. در سال 2004، رقابت ميان جورج بوش و جان کري، نتايج نظرسنجي‌ها پيروزي بوش با برتري 1.5درصدي را پيش‌بيني کردند و نهايتا او با برتري 2.4درصدي پيروز شد. در سال 2000، نظرسنجي‌ها آراي بوش را 48 درصد اعلام کردند و آراي واقعي او 47.9 درصد بود. در سال 1996، نظرسنجي‌ها پيروزي بيل کلينتون بر باب دل را برتري هفت‌درصدي پيش‌بيني کردند و کلينتون با برتري 8.4درصدي مجددا انتخاب شد. در سال 1992 نظرسنجي‌ها شکست جورج هربرت بوش با کسب 37 درصد آرا را پيش‌بيني کردند، او 37.4 درصد آرا را به خود اختصاص داد و انتخابات را به کلينتون 46ساله واگذار کرد.
باور رايج چهارم: در آمريکا اصلا رئيس‌جمهور تک‌دوره‌اي نداشته‌ايم.
ادعايي نادرست؛ جرالد فورد، جيمي کارتر و جورج بوشِ پدر، همگي رئيس‌جمهورهاي تک‌دوره‌اي بوده‌اند که سال 1976 و1980 و 1992 انتخابات را به رقباي خود واگذار کردند.
جو بايدن بر اساس نظرسنجي روز يکشنبه 8.1 درصد از ترامپ پيشي گرفته است. بااين‌حال جامعه ايران -و البته خود جامعه آمريکا- هنوز براي باور اين واقعيت که شانس بايدن براي بردن انتخابات ماه آينده «بسيار بيشتر» يا حتي «بيشتر» از ترامپ است با مقاومت رواني بسيار جدي روبه‌روست. مي‌شود تحليل‌هاي دقيقي در رابطه با نظرسنجي‌هاي اخير انجام داد و به جامعه اطمينان‌ خاطر داد که «به‌احتمال بسيار بالا» ترامپ بازنده است. اما چنين تحليل‌هايي پيش از ترسيم مواجهه عصبي جامعه با «ايماژِ ترامپ» با بي‌توجهي روبه‌رو خواهد شد. بنابراين پيش از ارائه يک تحليل آماري و علمي، ضرورت جدي وجود دارد که اين پرسش مطرح شود: ريشه رواني «ناميرايي» و «شکست‌ناپذيري» ترامپ در ذهن جامعه ايران از کجا مي‌آيد؟ چرا نمي‌خواهيم به شکست ترامپ «اميدوار» باشيم و اميد خود را بازگو کنيم؟


اختلال استرس پسا‌‌ترامپ
چهار سال قبل «واقعه ترامپ» به‌راستي رخ داد. کانديدايي که فاصله‌اش با هيلاري کلينتون، نامزد حزب دموکرات، در 9 آگوست 2016، 7.4 درصد بوده است، هشتم نوامبر در روز انتخابات، اين فاصله را به 3.3 کاهش مي‌دهد و در نهايت به دومين کانديدا در 130 سال اخير بدل مي‌شود که بدون برخورداري از اکثريت آراي مردمي، به‌دليل کسب اکثريت آراي الکترال وارد کاخ سفيد مي‌شود. جامعه آمريکا پس از انتخابات 2016 از وضعيت «شکست‌خورده انتخاباتي» که از منظر سياسي کماکان نرمال بود، وارد وضعيت -نسبتا دائمي- «قرباني تحت آزار» (Abused) شد. آمريکا در سال 2016 با آن چيزي مواجه شد که از آن تحت عنوان «اختلال اضطراب پس از سانحه»
post-traumatic stress disorder (PTSD) يا با ترجمه دقيق‌تر «اختلال استرس پسا‌تروما (زخم روحي)» نام برده مي‌شود. به اين معني که شهروندان در آمريکا با اين سانحه يا زخم مواجه شدند که شيوه مشارکتشان در انتخابات به پيروزي مردي با سوابق هولناک (زن‌ستيزي، فساد جنسي، نفرت‌پراکني، نژادپرستي و فساد اقتصادي قابل ‌توجه) منجر شده است. فاعل سياسي به‌دليل تشعشعات شديد سانحه تحت ‌تأثير عصبي و اضطرابي تجربه‌نشده قرار گرفته و از آن پس در معرض اين تهديد قرار مي‌گيرد که از منظر شناختي و تحليلي دچار صدمه جدي مي‌شود، يعني «استثنا» (سانحه بد-تروما) براي او به «قاعده» تبديل مي‌شود و تصور مي‌کند «روال» بر مبناي استثناها پيش خواهد رفت.


مواجهه قرباني با آزارگر
ترجمه بخشي از مصاحبه‌اي که به‌تازگي دکتر سث نورهولم، عصب‌شناس و يکي از پيشروترين متخصصان اختلال استرس پسا‌تروما و «هراس» در جهان با مجله «سالن» انجام داد، براي روشن‌تر‌شدن ماجرا کمک‌کننده است:
مجله سالن: چرخه‌اي از فراز‌‌ و نشيب، بالا و پايين، اميد و يأس در عصر ترامپ وجود دارد، زماني که به نظر مي‌آيد او متوقف شده است، مجددا جان سالم به در مي‌برد و قدرتمندتر مي‌شود. اين ترن هوايي عاطفي (اشاره به قطارهاي غلتان شهربازي‌ها) چه تأثيري بر مردم آمريکا داشته است؟
دکتر نورهولم: اين ماجرا با مدل ارتباط آزارگرايانه Relationship ‌Abusive تطبيق دارد. اگر ارتباط آزارگرايانه را مدنظر قرار دهيد، قرباني‌ها اغلب به خود مي‌گويد: «فردا اوضاع بهتر مي‌شود، چرا‌که فردا خانواده‌ام مي‌آيند». يا اينکه در اداره پليس فرم ادعاي آزار را پر کرده‌اند و قدم‌هايي برداشته‌اند تا شرايط آزارگرايانه تغيير کند؛ اما اگر آن گام‌ها براي پايان آزار عمل نکند چه؟ اين چرخه تأثير منفي ترکيبي و جمع‌شونده دارد. مردم آمريکا از نظر روان‌شناختي مورد آزار دونالد ترامپ قرار گرفته‌اند. تمام آن گزارش‌ها در ارتباط با بزهکاري‌ها او از زمان رسوايي روسيه به بعد را در نظر بگيريد، ماجراي افشاگر (شنود مکالمه ترامپ با رئيس‌جمهور اوکراين)، تمام آن حجم مدارک. مردم آمريکا، به‌مثابه قرباني تحت آزار مي‌گويند: «اوکي. قدري اميد دارم. مقامات (قضائي) اين مسئله را دنبال خواهند کرد». بعد مي‌بينند ويليام بار را مي‌خرند و گزارش مولر هم رقيق و آبکي و نادرست ارائه مي‌شود و هيچ‌چيز به‌معناي عقوبت رخ نمي‌دهد. مردم آمريکا که قرباني آزار‌ديده هستند مي‌گويند: «اوکي، اين نشد». بعد دوره سوگ، دلمردگي و غم است. بعد از آن مردم آمريکا مي‌گويد: «اوکي. قدم بعدي که مي‌توانم بردارم چيست؟». بعد مي‌بينند که ترامپ استيضاح شده است. حالا جمع‌بندي اين مي‌شود: «اوکي. اين قرار است آن مکانيسمي باشد که مي‌توانم از طريق آن ارتباط آزارگرايانه را پايان دهم». حالا وارد آن روند (استيضاح در) دسامبر و ژانويه مي‌شويم. صفي از شاهدان و کل اين اطلاعات لعنتي وجود دارد. به نظر مي‌رسيد کار ترامپ تمام است، اما دوباره ترامپ از همه اينها قسر در مي‌رود. خوي جنگ‌طلبي ترامپ و يادآوري‌ها مبني بر اينکه او به تسليحات هسته‌اي دسترسي دارد شبيه آن است که آزارگر به شريک عاطفي خود مي‌گويد: «يادت باشد، من با هفت‌تير خود مي‌خوابم». بنابراين حرفم اين است که ما به‌عنوان متخصصان سلامت روان منتظر بوديم که بيماري روحي در عصر ترامپ تشديد شود، حالا هم که با يک بيماري همه‌گير کنترل‌نشده که 200 هزار نفر را کشته و زندگي ميليون‌ها تن را به خطر انداخته، همراه شده است. مردم آمريکا، به‌مثابه قربانيان آزار ترامپ، اينک مي‌گويد: «لعنت، اين هم نمونه‌اي ديگر از اينکه هيچ اتفاقي رخ نخواهد داد».


‌‌جامعه ايران، قرباني آزارديده ترامپ
با اين مقدمه من مايل هستم جامعه ايران را هم پس از جامعه آمريکا -يا اصلا پيش از جامعه آمريکا- قرباني جدي آزارهاي ترامپ قلمداد کنم. هرچه نباشد جامعه آمريکا به‌دليل آزارهاي ترامپ به فقر و فلاکتي دچار نشد که ما ايراني‌ها در سه سال اخير تجربه‌ کرديم. بر همين مبنا مي‌شود کاملا دريافت که چرا جامعه ايران از زمان بروز کشنده و کشدارِ ويروس کرونا در آمريکا در ماه اسفند و بعد تظاهرات بسيار گسترده ملي عليه نژادپرستي در سراسر ايالات متحده در ماه خرداد و تير و بعد سيل نظرسنجي‌هاي ماه مرداد و شهريور که کاهش شديد اقبال به ترامپ در انتخابات را نشان مي‌داد، کماکان از پذيرش اين «اميد» که ترامپ ممکن است از صحنه سياسي آمريکا حذف شود و ارتباط «ما قربانيان» با يک «آزاردهنده» بي‌رحم قطع شود، سر باز مي‌زند. به ديگر بيان، جامعه ايران از ارديبهشت 97 تا شهريور 97 -دوره بهت‌برانگيز افزايش 400درصدي قيمت ارز- به‌عنوان قرباني ترامپ در وضعيت آزارديدگي قرار گرفت و با توقف موقت سقوط ارزش پول ملي در اواسط پاييز همان سال، وارد اختلال استرس پساتروما شد. متعاقبا با اميدبستن به حل‌وفصل ماجرا سوار بر قطار غلتان و مارپيچ عاطفي‌اي شد که نسبت به تجربه آمريکايي‌ها به‌شدت سرسام‌آورتر و اضطراب‌آلودتر بود؛ زيرا جامعه تماميت مدني خود را از منظر حداقل‌هاي اقتصادي براي زيست آبرومندانه تحت خطر مي‌ديد. حداقل دستمزد در ايران از 300 دلار در سال 96، امسال به 60 دلار در ماه رسيده است. ترامپ جدا از طراحي نقشه‌اي همه‌جانبه براي فوران فقر در کشور، بارها و بارها به‌صورت صريح ايران را به‌منزله يک ملت تحقير کرد؛ نخستين دستور اجرائي که او در قامت رئيس‌جمهور آمريکا امضا کرد، ممنوعيت سفر ايرانيان به ايالات‌ متحده بود، او دست‌کم دو بار از «ملت تروريست» براي توصيف ايران استفاده کرد و زمستان گذشته نيز تهديد کرد 52 مرکز فرهنگي ايران را با حمله نظامي با خاک يکسان مي‌کند.


نااميدي يوناني، ويراني‌خواهي آلماني
جامعه ايران در دوسال‌و‌نيم گذشته، دست‌به‌گريبان با فقري تحميل‌شده و اضطراب خوفناک ناشي از آن، چندين بار به برکناري ترامپ يا سازش او با حاکميت خودمان اميد بسته و بعد به‌شدت منکوب و مأيوس شده است. اينها را کنار اميدهاي بسيار ديگري قرار دهيد که در سياست داخلي خودمان در دو دهه اخير جوانه زد و اغلب حاصلي جز يأس و تحقير به‌ همراه نداشت. در سلسله‌اي از نااميدي حاصل از اميدبستن، در حقيقت مواجهه «نااميدانه» با احتمال جدي شکست ترامپ، مکانيسمي است که ناخودآگاه جمعي ما ايراني‌ها براي پيشگيري از احتمال وقوع يک فشار عصبي جديد در پيش گرفته است. از اين منظر، جامعه تلويحا به انديشه باستاني يونان گرايش يافته است. اسطوره پرومتئوس زماني که مورد بازجويي شکنجه‌گران زئوس قرار مي‌گيرد با اين پرسش مواجه مي‌شود که چه چيزي در وجود انسان‌ها قرار داده است. مي‌گويد: «قدرت پيش‌بيني عذاب را از انسان‌ها گرفتم». مي‌پرسند «چگونه؟» و پرومتئوس پاسخ مي‌دهد: «من در دلشان اميد کور کاشتم». انديشه‌اي که در نويسنده معاصر و شهير نيکوس کازانتزاکيس نيز هويدا است؛ او در «گزارش به خاک يونان» مي‌نويسد: «نيچه به من آموخت به هر تئوري خوش‌بينانه‌اي بي‌اعتماد باشم». اين ظاهرا نگاه گروه‌هاي عقلانيت‌گرا (Rational) اجتماعي است که در مواجهه با سوم نوامبر «نااميدي» را برگزيده‌اند تا با احساس نوعي نگراني لجام‌گسيخته از ناکامي دوباره مقابله کنند؛ يک وضعيت «سِر‌شدگي» کافکايي، تجربه نوعي هراس و دلهره بنيادين که مي‌خواهد از «شناختن» سر باز بزند، اينکه شايد بايد روندها را انکار کرد و از پيش‌بيني و تحليل سر باز زد تا از شَر اميد فرسوده‌کننده نجات يابيم.
ايران در سال 2018 (1397) نسبت به سال 2017 (1396) با افزايش 223درصدي ميزان تورم مواجه مي‌شود؛ يعني از نرخ تورم 9.6 به نرخ تورم 31.2 مي‌رسد. ميزان افزايش تورم سال 98 نسبت به سال 96، 328 درصد بوده است. تجربه آزارديدگي بخش‌هايي از جامعه ايران و وضعيت پساتروما در ارتباط با ترامپ بسيار دهشتناک بوده است. اگر ترامپ پرستيژ شهروندي شهروندان آمريکا را مورد حمله قرار داد، در ايران آنچه مورد حمله او و همدستانش قرار گرفت مدنيت شهروندي بود؛ يعني اينکه ترامپ با فقيرسازي شديد شهروندان ايراني کوشش کرد بخش‌هاي جدي از اقشار بي‌پناه‌تر جامعه را از لبه مدنيت به پايين پرت کند تا نوعي «طبقه پست» (The Rabble -‌اصطلاحي هگلي در اقتصاد- سياسي براي توصيف فاعلاني که در فراز و فرودهاي اقتصادي -تورم شديد يا بي‌کاري شديد- آبرويشان را تماما از دست داده‌اند و حالا فاعليت سياسي خود را براي هيچ‌چيز جز تمناي نابودي کامل همه‌چيز نمي‌خواهند) خلق شود که چاره همه‌چيز را در ويراني تمام‌عيار -‌نه‌فقط دولت، بلکه حتي جامعه مدني و تمام استقرار حقوقي ساخته جامعه مدني- جست‌وجو مي‌کند. بررسي تجربه جامعه آلمان با ابرتورم دهه 1920 و شمايل ترسناکي که آن جامعه در دهه 1930 به خود گرفت براي فهم مخاطراتي که بخش‌هايي از جامعه ايران به‌ واسطه آزارگري ترامپ در سه سال گذشته با آن روبه‌رو بوده، درس‌آموز خواهد بود. برخي گروه‌هاي اجتماعي در ايران بر اثر آزارديدگي دهشتناک‌تر در سه‌ سال اخير احتمالا تا حدي آرزوي انتخاب مجدد ترامپ را هم دارند. گروه‌هايي که تحت آسيب‌هاي روحي بسيار شديدتر (نسبت به گروه نااميدي‌طلب) به «سر آمدن» معتقد شده‌اند و خواستار پايان «عقل سليم» و «خرد و روشنگري» هستند، مي‌پندارند رهايي در ويراني است و ترامپ قادر است ويراني را به سرانجام برساند، هرگونه سامان‌گرفتن را مضر مي‌دانند و مي‌گويند پيش از تخريب همه‌چيز نبايد هيچ‌چيز ساخته شود. اين گروه‌ها به‌شدت آرزوي پيروزي ترامپ را دارند و بنابراين هر تحليلي را که خلاف آن متصور شود، نه‌تنها نادرست بلکه حتي «خائنانه» تشخيص مي‌دهند.
با شرحي که رفت به ‌نظر مي‌آيد هرگونه تحليلي که از خوش‌بيني و اميد نسبت به آينده -در رأس آنها شکست ترامپ در انتخابات، متعاقبا کاسته‌شدن از تنش‌ها در روابط ايران و آمريکا و در نتيجه رهايي از يک فشار اقتصادي کشنده- حکايت داشته باشد، فعلا با بي‌اعتنايي جامعه روبه‌رو خواهد شد. مکانيسم مذکور به‌صورت معکوس تلاش دارد به‌ دنبال فکت‌هاي آماري -‌هرچند ضعيف- و فکت‌هاي تاريخي -هرچند استثنائي- بگردد که اتفاقا بر سناريوي «نااميدانه» تأکيد دارد. در چنين فضاي ذهني احتمالا آن تحليل‌هايي مخاطبان بيشتري به خود جلب مي‌کنند که همسو با تشنج‌هاي عاطفي مذکور است. با وجود اين، ضرورت دارد تحليلگران و رسانه‌هايي که بر اساس تجزيه و تحليل‌هاي علمي باور دارند بايدن شانس بالا (و حقيقي) براي غلبه بر ترامپ دارد، تحليل خود را به‌طور صريح ارائه کنند تا آن بخش‌هايي از جامعه که با وجود زخم‌هاي روحي و اضطراب کماکان گرايش به فهم تحولات از طريق آمار و تحليل‌هاي علمي و مستدل -و نه تحليل‌هاي عوام‌گرايانه- دارند، فرصت برخورداري از داده‌هاي به‌روز و دست اول را از دست ندهند.
 

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar