نماد آخرین خبر

سرمقاله ایران/ بینشی برای گسیختن چرخه باطل ایران و امریکا

منبع
ايران
بروزرسانی
سرمقاله ایران/ بینشی برای گسیختن چرخه باطل ایران و امریکا

ايران/ « بينشي براي گسيختن چرخه باطل ايران و امريکا » عنوان يادداشت روزنامه ايران به قلم دياکو حسيني است که مي‌توانيد آن را در ادامه بخوانيد:
 
پس از پشت سرگذاشتن سه سال سياست سراسر خطا و شکست خورده دولت پيشين ايالات متحده، اکنون شايد در سرآغاز گشايش تازه اي قرار داشته باشيم که سرانجام آن از ديدگاه ايران نمي‌تواند کمتر از تعهد دوباره همه طرف‌هاي برجام به قطعنامه 2231 شوراي امنيت سازمان‌ملل متحد باشد. هرچند از نگاهي ديگر اين مرحله همچنين آغاز دوران تازه‌اي از جدال ژئوپليتيکي تهران و واشنگتن در شکل‌دادن به آن بخش از محيط بين‌المللي است که دو کشور خود را در آن داراي منافع متضاد با ديگري مي‌بينند. اين هشدار هرچند که ما را از ساده‌انگاري هفته ها و ماه هاي آينده پرهيز مي‌دهد اما نبايد مانع از مشاهده فرصت‌هايي باشد که در صورت بهره‌گيري از ظرافت‌ها و مهارت‌هاي سياسي مي تواند در دستيابي ايران به جايگاهي که سزاوار آن است، ياري برساند.
براي ايران و امريکا ساده تر است که يکديگر را دشمن مصالحه‌ناپذير خود بدانند و در اين ارتباط، به توالي و ترتيب، امکاني جز اعمال فشار امنيتي و اقتصادي بر هم نبينند و تاريخ طولاني از خصم و کينه را سوخت سياست هاي انتقام جويانه خود قرار بدهند. امروز اين ديدگاه در هر دو کشور طرفداران پر و پا قرصي دارد. نيازي به گفتن نيست که نتيجه اين برداشت غالب در ساليان گذشته چيزي جز فرسودگي منابع مالي، اتلاف نيروي انساني و البته از دست دادن فرصت هايي که بهره مندي از آن مي توانست به صلح و امنيت و ارتقاي منافع دو ملت کمک کند، نداشته است. در سوي ديگر ديدگاه ظريف تري وجود دارد که ضمن به رسميت شناختن منافع آشتي ناپذير ايران و امريکا، از آن دسته منافعي نيز حمايت مي کند که تنها در سايه تنوع ديگري از استراتژي هاي مواجهه با اقتضائات جديدتر در نظام جهاني شناخته مي شوند. ما تاکنون چنان در تار عنکبوت تنش هاي متقابل قرار گرفته ايم که به سختي توجه کسي مي تواند جلب تصوير بزرگتري شود که تغييرات شکل گرفته در چهار دهه گذشته بر سيستم بين المللي تحميل کرده است؛ تصويري مرکب از خيزش آسيا و سربرآوردن قدرت هاي جديدي که هر کدام اشتهاي سيري ناپذيري در بسط نفوذ و بازتعريف جايگاه خود در سلسله مراتب جهاني دارند. تصويري که بواسطه نه تنها قدرت هاي بزرگ نوظهور و انتقال مرکز ثقل قدرت از غرب به شرق بلکه از راه انتقال عميق تري در منابع قدرت و ثروت از جمله با ظهور لبه تکنولوژي در رقابت در تسخير فضا تا اقتصاد ديجيتال و غرق شدن مردم جهان در دنياي سايبري ايجاد شده است. با به ميان آمدن اين عرصه هاي نو، حتي مشتاق ترين محققان ايراني و امريکايي نيز به دليل عادات گذشته به زحمت زيادي نياز دارند تا در تشريح منافع ايران و امريکا در اين قلمروهاي حيرت انگيز به چيزي به بيش از نقاط تضاد و برخورد دست پيدا کنند. واقع بينانه نيست که انتظار داشته باشيم ايران و امريکا خود را از قفس هاي ذهني که البته با تکرار و اصرار بر خصومت هاي عيني مستحکم مي‌شود، رها کنند؛ چه بسا معلوم نيست که حتي اگر اراده اي دوسويه در کار باشد، سرانجام موفق به تحقق آن شوند اما حداقل هر دو مي‌توانند با به خدمت گرفتن افق هاي فکري گسترده و ايده هاي نو که از درک دگرگوني‌هاي ايدئولوژيک و زلزله هاي اقتصاد جهاني الهام مي گيرند به چشم‌اندازهاي دورتري نگاه کنند که در آن بستر بديعي از تعريف منافع همپوشان و يا ناسازگار گنجانده شده است.
آنچه تا بدين جا گفته شده صرفاً مي تواند عينکي براي نگريستن به بحران کنوني در مناسبات دو کشور باشد؛ بحراني آکنده از بي اعتمادي، خشونت و اشتياق وافري براي حذف رقيب و تکرار چرخه اي باطل از فشار حداکثري يکي بر ديگري. سياستمداران حاذق و مآل انديش در تهران و واشنگتن طي سالها تجربه دريافته اند که افتادن در اين چرخه تنها مي تواند ما را به جايي برساند که هم اکنون هستيم. نه تنها ايران قادر نيست ايالات متحده را به زانو در بياورد بلکه تا امروز بايد به ايالات متحده هم ثابت شده باشد که نمي تواند با حداکثر فشار ممکن، ايران را از ميدان به در کند و يا حتي ما را از تعقيب منافع حياتي و بنيادين خود مأيوس کند؛ بازدارندگي ايران و امريکا نسبت به هم در عالي ترين سطح خود قرار دارد و يا به زبان ساده ما در دشمني به بن بست رسيده ايم. اين خبر براي کساني در ايران و امريکا که آرزوي محو دشمني را داشته اند نااميد کننده است اما در عين حال با اعتماد به نفسي که به طرفين مي بخشد، زمينه ساز خلاقيتي است که بارقه  جست‌وجوي مسيرهاي تازه اي از رقابت و همکاري را در مکان ها و عرصه هايي که چنين امکاني را در خود دارند، روشن مي کند؛ دست کم براي آنهايي که حاضرند مرزهاي سنت هاي رفتاري را پشت سر بگذارند و جسارت چنگ انداختن بر ناشناخته‌ها را دارند.
 اکنون که در ميانه بحران بازاعتبار بخشي به برجام قرار داريم، مرز مخالفان و موافقان اين تفکر به روشن ترين وجه خود در ايران و امريکا آشکار مي شود. ما هنوز نمي دانيم که رهبران جديد امريکا تا چه اندازه از گذشته آموخته اند اما مي‌توانيم به آنها فرصت بدهيم که کفايت خود را براي تشخيص منافع واقعي امريکا که در چارچوبي مستقل از اتحادهاي از مد افتاده قرن بيستم، جايي براي تعريف دارد، اثبات کنند. در اين تصوير کلان، توافق هسته‌اي بين ايران و 1+5 نبايد تنها ابزاري براي خلاص شدن از شر تحريم هاي امريکا باشد. تحريم هايي که شايد در سال هاي آينده به بهانه هاي نامعمول و تا وقتي ريشه‌هاي دشمني دو کشور برجاي خود باقي است، به نحوي برگشت پذيرند. هرچند برجام در کارکرد خود رفع اساسي ترين تحريم هاي چندجانبه را انتظار دارد اما کارکرد به مراتب مهمترش که لاجرم به نامربوط کردن تحريم ها عليه ايران نيز منجر مي‌شود، غيرامنيتي سازي ايران است. در طرف مقابل کوته فکرانه است اگر هدف از اين توافق و احياي آن براي ايالات متحده صرفاً اطمينان از عدم دستيابي ايران به تسليحات هسته اي و يا مهار نفوذ طبيعي و مهارناپذير ايران در منطقه پيرامون آن باشد. ايران باثبات و قويتري که ضمن تعهد به عدم اشاعه تسليحات کشتار جمعي، همچنان به مبارزه با تروريسم و اشغالگري ادامه مي دهد و همزمان در يک نظام امنيت منطقه اي قادر به تأمين صلح و آرامش با مشارکت همه کشورهاي همسايه باشد، مي‌تواند سنگيني بار زائدي که امريکا براي حمل آن سالانه ميلياردها دلار به هدر مي‌دهد را رفع کرده و اجازه بدهد که به امور خود در خانه اي از هم گسيخته و مناطق پرچالش در دوردست هاي آسيا رسيدگي کند. به همين ترتيب، امريکايي که از راه توافق با ايران، از شر جعل بحران هسته اي از سوي اسرائيل و ديگر متحدان پردردسر خود رها شده و با کاهش درگيري در منطقه پيراموني ايران مي تواند کمتر از گذشته براي هدف کاذب مهار ايران در باتلاق هاي پياپي گرفتار شود، با منافع کوتاه و بلند مدت ايران سازگارتر است. من آنقدر ساده لوح نيستم که روي نزديک بودن چنين دستاوردهاي بزرگي، به صرف آنکه يک رئيس جمهور کوته نظر و قلدر به طرز فضاحت باري با رئيس جمهوري آشناتر به منافع واقعي امريکا ولي به همان اندازه گمراه در ساختن تاريخ سياست خارجي اين کشور، جايگزين شده، شرط بندي کنم؛ به ويژه با در نظر گرفتن قفس هاي ذهني و بي اعتمادي رسوب کرده اي که به سختي اجازه تحرک مي دهد. اما اين رويکرد همچنان مي تواند بينشي باشد که از ديپلماسي دو کشور در مقابل هم حمايت کرده و با در پيش گرفتن حد بالايي از بي اعتمادي که امريکا شايسته آن است، گريزگاه هايي را براي تحقق منافع عالي ايران در اجتناب از رويارويي دائمي و پرهزينه با امريکا جست‌وجو کند. کساني که هنوز فکر مي کنند با تهديد، فشار، ارعاب و اولتيماتوم مي توانند ديگري را وادار به تغيير رفتار کنند و يا با دست بالا دادن به کشور خود، جايگاهي بهتر براي آن و امان ماندن از گزند رقيب فراهم کنند، نه تنها اين يادداشت بلکه بايد تاريخ چرخه باطل را دوباره بخوانند.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره