سرمقاله کیهان/ تجارت طلا با تصویری کاذب
![سرمقاله کیهان/ تجارت طلا با تصویری کاذب](https://app.akharinkhabar.ir/images/2021/04/04/43dafb07-fa01-462c-9afd-3851138c7b43.jpeg)
کيهان/ « تجارت طلا با تصويري کاذب » عنوان يادداشت روز در روزنامه کيهان به قلم سعدالله زارعي است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
يکي از مسئولين کشور در پرونده هستهاي در گفتوگوي دو روز پيش خود با يک شبکه اجتماعي گفت ما اين موضوع که کدام طرف اول به تعهدات خود در برجام برگردد را پشت سر گذاشتهايم و قرار است در مذاکرات هفته آينده در وين به توافقاتي با طرف آمريکايي دست يابيم. اين در حالي است که حدود 30 روز پيش اين خبر از محافل آمريکايي درز کرد که واشنگتن آمادگي دارد «اولين گام اساسي» را بردارد. البته مقامات آمريکايي اين را به ملاقات و توافق دوجانبه موکول کرده بودند. با اين حال همين مسئول ايراني در پرونده هستهاي ميگويد قرار است در قالب 1+5 گفتوگويي ميان ايران و طرفهاي ديگر از جمله آمريکا صورت گيرد و همه ميدانند که آمريکا به برجام و قطعنامه 2231 بازنگشته تا حضور او در نشست کشورهاي باقيمانده در برجام در وين موضوعيت داشته باشد. درخصوص اين مسايل نکاتي وجود دارد:
1- تأکيد طرف آمريکايي بر مذاکرات با ايران قبل از برداشتن اولين گام از سوي اين کشور، چند لايه دارد؛ وقتي آمريکا در موضوع بازگشت ايران به همه تعهداتي که از سال 2016 به طور يکجانبه اجرا کرده، با حد و خط رهبري مواجه شد، صحبت از برداشتن اولين گام از سوي خود کرد بدون آنکه به طور دقيق اين «گام اول» معلوم بوده و ضمناً در مدت کوتاه قابل راستيآزمايي باشد. در واقع آمريکا که نميتوانست بر موضع قبلي خود -اول ايران- بماند، از برداشتن اولين «گام اساسي» از سوي خود خبر داد و اين در حالي است که اولاً در سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامي و نيز در مصوبه مجلس شوراي اسلامي، صحبت از گام اول نيست، بلکه صحبت از برداشتن يکجاي «همه تحريمها» - همانطور که در برجام و قطعنامه 2231 آمده - است. ثانياً صحبت کردن از يک گام؛ اعتراف به باقيماندن تحريمهاست چرا که در عمل ميگويد گامهاي ديگري تا برداشتن تحريمها نياز است. با اين وصف آمريکا براي عمل به تعهدات برجامياش، ما را در هر گام وادار به دادن امتيازاتي ميکند و در واقع مابهازاي عمل به تعهدات آمريکا را ايران بايد بپردازد! اما اين هم کاملاً واضح است که مابهازاي مورد اشاره، فقط لغو گامهايي که ايران از يک سال اخير در بحث هستهاي برداشته نيست؛ بلکه همان چيزهايي است که در اظهارات مقامات آمريکايي و بيانيه اخير سه کشور اروپايي آمدهاند و آن موضوعات حساس منطقهاي است. اين يعني ايران برجامي بزرگتر را بپذيرد تا آمريکا به برجامي کوچکتر بازگردد!
2- چرا مقامات آمريکايي گفتهاند ما آمادگي برداشتن اولين گام را داريم ولي لازمه آن ملاقات و توافق است؟ اگر آمريکا ميخواهد اولين گام را بردارد چه نيازي به ملاقات مستقيم با طرف ايراني دارد؟ چرا آمريکا ميگويد مقدمه برداشتن اولين گام از سوي من، توافق با طرف ايراني است؟ در واقع وقتي در پسابرجام صحبت از «توافق» ميشود، طبعاً منظور توافق قبلي -يعني برجام هستهاي- نيست چرا که همين تيم بايدن در سال پاياني رياست جمهوري اوباما، آن را امضا کرد. پس از يکسو ملاقات فينفسه براي آمريکا موضوعيت ندارد و براي آن نيست که از طرف ايراني بپرسد من گام اول را چگونه بردارم و يا از طرف ايراني بخواهد مابهازاي گام اول آمريکا، يک گام از عقبگردهايي که در دو سال اخير داشته، لغو کند. ملاقات براي آن است که طرف ايراني به تعهدات جديد -و نه برجامي- ولو به طور خيلي کلي تن دهد و پاي نقشه راهي که جلوي او ميگذارند، امضا کند. در اين صورت ايران به طور نرم به ورطهاي کشيده ميشود که خروج از آن برايش امکانپذير نيست.
آمريکا گمان ميکند مقامات ايران به دلايل اقتصادي و جلب نظر در سطح بينالمللي نميتوانند در پرونده هستهاي همان کاري را بکنند که ترامپ در سال 1397 انجام داد. از نظر آنان برخلاف ايران که در پي همکاري با روسيه و چين و همراهسازي آنان است، آمريکا، سه کشور اروپايي را به صورت دستوري در کنار خود دارد. از نظر بايدن اگر ايران گفتوگوي مستقيم با آمريکا را بپذيرد و سپس زير يک نقشه راه آمريکايي - که ظاهري فريبنده و باطني مکارانه دارد- امضا نمايد، در راهي بيبرگشت قدم گذاشته است.
3- از منظر تيم بايدن، بحث مذاکره جديد و توافق تازه آمريکا با ايران، جمهوري اسلامي را دوشقه ميکند. چرا که به موازات آنکه دولت روحاني خود را به مذاکره و توافق نيازمند نشان ميدهد، نيروهاي انقلاب، دعوت از ايران براي گفتوگو و توافق را مکر تازه آمريکا ارزيابي کرده و در مقابل آن ميايستند. تيم بايدن معتقد است طرح موضوع مذاکره و توافق جديد يک موقعيت طلايي را در اختيار واشنگتن قرار ميدهد و متقابلاً ايران را به گوشه رينگ ميبرد. تيم بايدن ميگويد يا ايران به مذاکره و توافق جديد تن ميدهد و يا از پذيرش آن اجتناب ميورزد. اگر ايران مذاکره و توافق جديد را بپذيرد، به برجامهاي نظامي و منطقهاي که مهمتر از برجام هستهاي ميباشند، تن سپرده و در واقع از قدرت مؤثر خود و بالاترين امکان چانهزني خويش چشم پوشيده است و اگر نپذيرد از يکسو در داخل با فشار غربگرايان مواجه ميشود که به توافق با آمريکا به عنوان رمز بقاء و ماندگاري خود نگاه کرده و -از نظر تيم بايدن- هزينه آن را ميپردازند. از سوي ديگر تيم بايدن گمان ميکند بحث از مذاکره و توافق جديد با ايران با همراهي چين و روسيه هم مواجه ميشود.
4- موضع نظام جمهوري اسلامي در اين موارد روشن و مستحکم است. ايران ميگويد آنچه در دو دهه گذشته بين ايران و غرب گذشته، مباحث هستهاي بوده که از قضا در آن، چندان شرايط و منافع ايران لحاظ نشده و عليرغم آن به امضاي ايران رسيده و از سوي جمهوري اسلامي کاملاً به اجرا درآمده است. از آن طرف، آمريکاييها برنامهاي که دربردارنده ديدگاه و منافع خودشان بوده را به طمع دست يافتن به منافعي بزرگتر، زيرپا گذاشتهاند و طرفهاي اروپايي نيز به آن عمل نکردهاند. چين و روسيه هم به دليل فشار شديد غرب، به طور محدود به آن عمل کردهاند.
در اين ميان، آمريکا پنج سال پس از آنکه گامي در جهت انجام تعهدات خود برنداشته و 3 سال پس از آنکه رسماً از برجام خارج شده و به همين دليل بعضي اهرمهاي فشار را از دست داده است، ميگويد من براي انجام تعهدات خود شروطي -خارج از توافق برجام- دارم و شرط او هم از خود برجام بزرگتر است! ايران در برابر چنين رويکردي چه کار ميتواند بکند؟
ايران ميگويد آمريکا براساس قوانين بينالملل بايد به تعهدات خود عمل کند و براي عمل به تعهدات خويش حق شرطگذاري ندارد و پذيرش شرطگذاري از سوي ايران، صدور مجوز خروج دوباره آمريکا از توافق است چرا که با نقض شرطي که در توافق هم نيامده و يا با ادعاي نقض شرط توسط ايران، اين کشور ميتواند دوباره تعهدات خود را فرو گذاشته و از آن خارج شود و اين بار آمريکا هزينهاي که دولت ترامپ به دليل خروج از توافق متحمل شد، هم نميپردازد چرا که در آن زمان شرطي مطرح نبود. حال ايران اين شروط را پذيرفته است. پس کاملاً واضح است که منافع و مصالح ايران در تن ندادن به مذاکره دوباره و نيز تن ندادن به شروط آمريکاست. تن دادن ايران به توافق تازه با آمريکا، پذيرش برتري حقوقي اين کشور در توافقنامهاي است که عليالاصول طرفين آن از حقوق برابر برخوردار ميباشند. پس توافق جديد ولو در ظاهر محدود به موضوعي کوچک باشد، از آنجا که نقطه آغاز اعمال فشار جديد آمريکاست، نه تنها به منفعتي براي ايران نميانجامد بلکه حتي پايه هر توافق واقعي جديدي ميان ايران و غرب را هم ويران ميکند و بحران سياسي فيمابين را توسعه ميدهد.
5- يک جنبه ديگر تلاش آمريکا و عوامل داخلي آن، به رويکرد جديد ايران در اولويتدهي به کار با قدرتهاي آسيايي است. اين موضوع براي آمريکا، فرانسه، انگليس و تا حدي آلمان خيلي وحشت ايجاد کرده است. چرا که توافق بين ايران و ساير قدرتهاي آسيايي بقيه کشورهاي منطقه را هم به پيگيري چنين سياستي ترغيب ميکند و اين سبب فروپاشي اقتدار غرب در اين منطقه بوده و در اين در حالي است که غرب اين منطقه را کماکان نقطه بارانداز تحولات آينده جهان ميداند.
بايدن در اين شرايط خود را ناگزير به دادن امتياز ميداند اما وجود يک جريان غربگرا در ساختار قدرت ايران سبب شده تا در حال حاضر اين امتيازدهي در حد دادن يک آب نبات باشد. بايدن با نشان دادن تصوير کاذب يک گشايش، درصدد گرفتن موقعيتهاي واقعي ممتاز از ايران است و متأسفانه بعضي ايران را به تجارت طلا و تصوير کاذب سرگرم کردهاند.