سرمقاله اعتماد/ زیرِ پوستِ جامعه
اعتماد/ « زيرِ پوستِ جامعه » عنوان سرمقاله روزنامه اعتماد نوشته اصغر ميرفردي است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
گذري بر رخدادهاي ريز و درشت سالهاي گذشته تا امروزِ جامعه، نشانگر «حالِ ناخوشِ جامعه» است. خشونتها در زمينههاي گوناگون، بياخلاقي و بداخلاقي، بيتفاوتي اجتماعي، کلاهبرداري، هتک حيثيت افراد و .... نمونههايي از رفتارها و ويژگيهاي ناپسندي است که هر روز دامنه و گستره بيشتري در جامعه پيدا ميکنند.
در نگاه نخست، براي هرکدام از رخدادهاي خشونتبار و هولناک ذهن مردم سراغ زمينههاي رواني ميرود و تلاش دارند تا دريابند کساني که رفتار خشونتبار از آنها سر زده، از نظر رواني «بيمار» بودهاند يا خير؟ اگرچه سويهاي از زمينههاي روحي و رواني ميتواند در پديدار شدن رفتارهاي خطرناک و خشونتبار نقش داشته باشد، ولي اين پرسش پيش ميآيد که خود ناملايمات روحي و رواني، پيامد چه عوامل و زمينههايي است؟ نميتوان آشفتگيها و بيماريهاي رواني را به گونه ذاتگرايانه يا مادرزادي و آن هم در بُعد فردي محض تحليل نمود. در جوامع جهان سوم، توجه چنداني به مشکلات خُلقي و رواني نميشود؛ نه اينکه آنها را عادي ميدانند، بلکه از آن رو که از يک سو به ويژه در گامهاي آغازين و ضعيف اين مشکلات، آنها را جدي نميگيرند و از سوي ديگر، با نگاه علمي و واقعبينانه به تحليل زمينههاي پديدار شدن چنين مشکلاتي نميپردازند. افزون بر اين، باور نادرست بسياري از مردم اين است که نمودهاي آشکاري از مشکلات رواني را ببينند تا دريابند کسي داراي چنين مشکل و بيمارياي است. چنين نگاهي به مشکلات رواني و همچنين مشکلات رفتاري رخداده در جامعه، از بخشينگري، جزيرهاي ديدن و نگاه سطحي به پديدههاي اجتماعي و رفتاري است که در پرتو اين نگاه، پديدهها به درستي شناخته نميشوند و گاهي «معلول» به جاي «علت» پنداشته ميشود. جامعه ما در زمينه رفتارهاي اجتماعي و ويژگيهاي خُلقي و رواني دچار دوگانگيها و زير و بمهايي است که شناسايي نکردن آنها، نشناختن واقعي مسائل و پديدههاي اجتماعي را در پي دارد. سويه بيروني جامعه و رفتارهاي شهروندان، به جز مواردي که به رفتار غيرعادي و خشونتبار دست ميزنند، «عادي» به نظر ميرسد؛ غافل از اينکه، سويه دروني به خوبي شناخته نشده يا در صورت شناختن مورد «بياعتنايي» قرار گرفته و
ميتواند بستري براي رخدادهاي خطرناک و ويرانگر باشد. دوگانگي نهفته سويههاي دروني و بيروني جامعه نبايد مردم، کارشناسان و کارگزاران جامعه را به تحليل ناکارآمد از وضعيت جامعه در اموري چون مشکلات رواني، آستانه مدارا و بردباري، اضطراب، نگراني، خشونت و .... بکشاند.
آنچه در جامعه، به گونه حوادث «شوکگونه» رخ ميدهند و براي «چند روزي» افکار عمومي و رسانهها را به سمت خود ميکشاند و بحثهاي کارشناسانه را در پي دارد، نمودي از «حالِ ناخوشِ جامعه» است که به صورت «دُملِ چرکين» بيرون ميزند. اين دملهاي چرکين نشان ميدهند و به ما هشدار ميدهند که «زير پوست جامعه»، انبوههاي از اين رخدادهاي آماده وقوع نهفتهاند و آستانه بردباري و مداراي بينشخصي و اجتماعي در زمينههاي گوناگون پايين آمده است. چه بسا برخي از رخدادهاي شوم و هولناک، زمينه خبري شدن نيابند، همانند آنچه در پرونده حادثه اخير قتل فرزند توسط والدين گزارش شده است. اگر در يک خانواده چند قتل هولناک- به استناد اعتراف پدر و مادري سالخورده- رخ داده، باعث نشود که علت اين رخدادها را تنها به «مشکل خاص» قاتلين و قربانيان اين پرونده يا چنين پروندههايي کاهش داد. چنين مشکلات خاصي خود در «جامعه» شکل گرفتهاند. اين موارد را تب و هذيان جامعه بدانيم که نشانگر ناخوشيهاي «زير پوست جامعه» هستند. چنين برداشتي به معناي مبرا دانستن مرتکبين چنين رخدادهاي هولناکي نيست، بلکه براي شناخت اين موضوع است که جامعه به کدام سمت رفته که پدر و مادري چنين قساوت و بيرحمي را نسبت به فرزندان خود در پيش گيرند و به جاي احساس گناه و عذاب وجدان، ادعا ميکنند که آرامش يافتهاند و شکرگزار دستيابي به چنين آرامشي هستند؟!!
در دو، سه سال گذشته جنايتها و رفتارهاي خشونتبار کم نبودهاند، آنچه کم بوده نگاه و تحليل واقعبينانه از «حال ناخوش جامعه» و «واقعيتهاي زيرپوست جامعه» است که ميتواند زمينه تکرار رخدادهاي ناخوشايند باشد. چنين نگراني و برداشتي، نه سياهانگاري و نه سادهانگاري است، زيرا حتي يک حادثه اينچنيني براي جامعه با جمعيت 85 ميليون نفري نيز زياد و هولناک است. جامعه و حال ناخوش آن را امروز دريابيم، اگرچه به نظر ميرسد تاکنون در شناخت واقعبينانه پديدهها و مسائل اجتماعي کوتاهي کردهايم و بررسي و تحليلهاي فردا براي شناختن نابسامانيها و بيسازمانيهاي اجتماعي زمينهساز مشکلات فردي و اجتماعي بسيار دير و کماثر و شايد هم ناکارآمد خواهد بود.