20 برش از زندگی مرحوم سید علیاکبر محتشمیپور

عصر ايران/متن پيش رو در عصر ايران منتشر شده و انتشار آن به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
مهرداد خدير/ با درگذشتِ حجتالاسلام سيد علياکبر محتشميپور، يکي از سياستمدارانِ ترازِ دهۀ 60 و از نمادهاي چپ سنتي چشم از جهان بست. در حالي که حتي هادي غفاري هم آن پوسته را شکسته بود محتشميپور اما تا پايان در حال و هواي دهۀ 60 نفس کشيد.
شايد به همين سبب، صدا و سيما خبر درگذشت او در پي ابتلا به کرونا و در 75 سالگي را انعکاس ميدهد هر چند مطابق با ادبيات رسمي تعبير «شهادت» را نيز ميتوانند دربارۀ او به کار برند چرا که در سال 1362 و هنگامي که سفير ايران در سوريه بود هدف عمليات تروريستي اسراييل قرار گرفت و به شدت مجروح شد. (به لحاظ فني البته "شهادت" هنگامي به کار ميرود که مرگ ناشي از عوارض جانبازي باشد اما مگر جسم او به خاطر صدمات در برابر کرونا آسيبپذيرتر نشده بود؟)
وقتي بستۀ پُستي را گشود از ناحيۀ هر دو دست آسيب ديد به حدي که يکي تا مچ و از دست ديگر نيز چند انگشت قطع شد. بمب، به چشم و گوش او نيز صدمه زد و به اين اعتبار «جانباز» به حساب ميآمد.
شهرت او اما بيشتر به عنوان وزير کشور در دولت دوم ميرحسين موسوي و مديريت روزنامۀ توقيفشدۀ «بيان» در دورۀ اصلاحات است و البته مسؤوليت «کميتۀ صيانت از آرا» در سال 88. عنواني که خشم اصولگرايان را برانگيخت.
با اين حال نقش او در تأسيس حزبالله لبنان، وضعيت جسماني ناشي از عمليات تروريستي، نامهاي دربارۀ نهضت آزادي که به امام خميني منتسب ميکرد و ضديت با آمريکا و اسراييل، سبب شده بود اصولگرايان نگاه متفاوتي به او داشته باشند و کيهان چون ديگران بر او نتازد مگر بر سر همان کميتۀ صيانت از آرا.
با اين همه در سال 88 حضور او در جايگاه دبيرکل کنفرانس حمايت از انتفاضۀ فلسطين تحمل نشد و از علي لاريجاني خواستند او را کنار بگذارد و او هم به اين خواست، تن داد و پس از آن محتشميپور به نجف رفت و در واقع به نجف بازگشت و 10 سال آخر عمر را در نجف سپري کرد و به خاطر درمان به تهران آمده بود.
محتشميپور از جوانترين اعضاي حلقۀ روحاني گرداگرد امام خميني در نجف و نوفل لوشاتو به حساب ميآمد و گزاف نيست اگر گفته شود تمام زندگي خود را وقف رهبر فقيد انقلاب کرد و نزد امام بسيار گرامي و مورد اعتماد بود چندان که مسؤوليتهاي حساس را به او ميسپرد.
او را ميتوان اصولگراترين اصلاحطلب و اصلاحطلبترين اصولگرا هم لقب داد. چرا که در نقد نهضت آزادي، مخالفت با آيتالله منتظري و مواضع ضدآمريکايي و ضداسراييلي چون راديکالترين اصولگرايان بود که انگار روح کيهان در او حلول کرده ولي در دفاع از بيت امام و مخالفت با نظارت استصوابي با اصولگرايان مرزبندي ميکرد.
20 بُرش از زندگي او هم نقبي است به تحولات تاريخي و هم چهرۀ روشنتري از سيد علياکبر محتشميپور ترسيم ميکند
1. زادۀ 1325 خورشيدي در تهران بود و به اين ترتيب در سال 1357 و در پاريس جواني 32 ساله بوده چه رسد به دوران اقامت در نجف که کمسنو سالتر و پُر جنب و جوشتر از ديگران بود.
معيار محتشميپور براي قضاوت دربارۀ ديگران ميزان نزديکي و دوري آنان به امام خميني و به تعبيري ذوب در او بود و مخالفت با انجمن حجتيه را از اين زاويه ميتوان تحليل کرد چرا که نميخواست کساني که با امام و انقلابي به رهبري او همراهي نکردند عهدهدار مناصب حساس شوند.
2. در دولت اول ميرحسين موسوي (60 تا 64) سفير ايران در سوريه شد و دريافت، ايران نبايد تمام تخممرغهاي خود را در سبد جنبش امل به رهبري «نبيه بري» بچيند خاصه اين که امام موسي صدر هم ناپديد شده بود. محتشميپور را ميتوان يکي از پايه گذاران حزبالله لبنان دانست. هر چند خود اصرار نداشت به اين موضوع بپردازد.
3. در همين دوره بود که اسراييل در صدد حذف او برآمد. در سال 1362 بمبي را در قالب يک بستۀ پُستي به سفارت ايران در دمشق فرستادند و سفير تا گشود تا مرز مرگ رفت و اگرچه نجات يافت اما چنانکه گفته شد به شدت آسيب ديد. با اين حال دو سال ديگر هم سفير ماند و سوريه را ترک نکرد.
4. مير حسين موسوي در دولت دوم خود وزيران راستگرا را کنار گذاشت و اگر علي اکبر ولايتي و محسن رفيقدوست به عنوان وزيران خارجه و سپاه باقي ماندند به خواست امام و ارتباط حوزههاي آنها با جنگ بود. بدين ترتيب به جاي علياکبر ناطق نوري عضو جامعه روحانيت مبارز، علياکبر محتشميپور را به عنوان وزير کشور معرفي کرد که چندي بعد از پايهگذاران مجمع روحانيون مبارز شد.
5. يکي از مهمترين اتفاقات دوران وزارت او قتل دکتر کاظم سامي در اول آذر 1367 و اصرار محتشمي بر غيرسياسي دانستن قتل و اعلام خودکشي قاتل - محمود جليليان- در حمام برليان اهواز بود که او را بيش از پيش از چشم نيروهاي مليمذهبي انداخت و اين فقره را به سخنرانيهاي او عليه مهندس بازرگان و دکتر يزدي افزودند.
6. پس از وزارت کشور به نمايندگي مجلس سوم درآمد. در همين مجلس پيگير تصويب طرحي با عنوان تعيين 13 آبان به عنوان روز ملي مبارزه با استکبار جهاني بود و اصرار داشت عبارت «به سرکردگي آمريکا» هم در پي آن بيايد.
در سال 1369 و پس از حملۀ عراق به کويت و اشغال آن از سياست بيطرفي در قبال جنگ دوم خليج فارس انتقاد و صدام حسين را تلويحاً به «خالد بن وليد» تشبيه کرد. به اين معني که اکنون در سپاه مقابل کفر قرار دارد. نکتۀ قابل توجه اين که اصولگرايان که آن زمان به عنوان جناح راست شناخته ميشدند در حالي بعدتر مدام اين داستان را در مقام سرزنش يادآور ميشدند که آيتالله علي مشکيني رييس مجلس خبرگان رهبري و تازه در جايگاه رسمي موضع مشابهي اتخاذ کرده بود.
7. هر چند مجمع روحانيون مبارز در انتخابات سال 68 از کانديداتوري هاشمي رفسنجاني حمايت کرد اما از کنار گذاشتن محتشميپور از وزارت کشور در دولت دوم و به رغم نامۀ نمايندگان، رنجيدند.
هاشمي رفسنجاني هم چاره را در اين ديد که به جاي نيروي راست، عبدالله نوري را که بينابين بود براي وزارت کشور معرفي کند. اگر چه در مجلس چهارم که به لطف رد صلاحيتها به دست راست سنتي افتاده بود دوباره نوري را معرفي نکرد و با انتصاب علي محمد بشارتي جهرمي گردش به راست خود را اعلام کرد.
8. با شروع سياستهاي تعديل، محتشميپور به کار رسانهاي روي آورد و در مجلۀ بيان به تندي به دولت هاشمي ميتاخت. لحن او با خروج سيد محمد خاتمي از دولت سازندگي و پايان مجلس سوم تندتر هم شد. روزنامۀ بيان در دورۀ اصلاحات البته به حال و هواي اصلاحطلبان مدرن نزديکتر بود.
9. با پيروزي سيد محمد خاتمي عضو ارشد مجمع روحانيون مبارز در دوم خرداد 1376 برخي تصور ميکردند محتشميپور ديگر عضو مجمع دوباره وزير کشور ميشود. خاتمي اما چنين نکرد و با نقش پررنگ کارگزاران در پيروزي خاتمي و سابقۀ محتشميپور در ضديت با هاشمي از يک سو و تمايل رييس جمهوري جديد به تنش زدايي با آمريکا از جانب ديگر، چنين امکاني فراهم نبود و مسؤوليت مهمي در دولت اصلاحات به او نسپرده نشد و خاتمي او را به عنوان مشاور اجتماعي منصوب کرد که قابل قياس با موقعيت عضو ديگر - موسوي لاري- نبود که ابتدا معاون حقوقي رييس جمهوري و بعد وزير کشور شد.
10. خاتمي و دوم خرداد به دهۀ 60 بازنگشتند تا به نقش آفريني محتشمي نياز افتد. دور، دور اصلاحطلبان پوستاندازي کرده و جبهۀ مشارکت و تنشزدايي بود و محتشمي اگرچه در اردوگاه چپ تعريف ميشد اما همان پيشينهها سبب شد در انتخابات مجلس ششم در بهمن 1378 در مرحلۀ اول انتخاب نشود و کار او به مرحلۀ دوم کشيد. به خاطر اين که مبناي حضور او در مرحلۀ دوم دخالت شوراي نگهبان در ابطال 700 هزار رأي بود مجال مخالفت با اعتبار نامۀ حداد عادل هم عملا ستانده شد چرا که با همان مکانيسم راه يافته بود.
11. نقش ممتاز او در راه اندازي روزنامۀ بيان و تلاش براي جبران توقيفهاي گسترده و جذب روزنامهنگاران بيکار شده از مهم ترين فعاليتهاي او در آغاز دهۀ 80 است هر چند در نهايت سراغ او هم رفتند.
12. با اين اوصاف روشن است که تا چه حد از نامزدي مير حسين موسوي در سال 88 خرسند بود. انتخاب او به عنوان مسؤول کميتۀ صيانت از آرا با هوشمندي انجام پذيرفت چراکه پيشتر 4 سال وزير کشور و با ساز و کار انتخابات نيک، آشنا بود و انگ ليبرال هم بر او نمينشست. با اين حال بعد از وقايع 88 مثل ديگران دچار مشکل نشد. هم به اين خاطر که فتيله را پايين کشيده بود و هم به سبب حادثۀ ترور در دمشق.
13. انتصاب او به عنوان دبير کل کنفرانس حمايت از انتفاضه فلسطين از جانب علي لاريجاني در آغاز رياست مجلس پيام مثبتي به اصلاحطلبان تلقي شد اما همين به پاشنۀ آشيل او بعد از اتفاقات 88 بدل شد و آن قدر فشار آوردند که به تغيير محتشمي تن داد.
14. در فضاي بعد از 88 ترجيح داد به نجف بازگردد تا از کانون التهاب، دور باشد. زندگي بسيار سادهاي را در نجف شروع کرد و گاه براي تهيۀ بليت سفر با مشکل رو به رو بود. رنج او به خاطر آن نبود که پس از سالها سفارت و وزارت و وکالت و مسؤوليت در جمهوري اسلامي مثل يک روحاني عادي به نجف بازميگردد. از شور و نشاط جواني هم فاصله گرفته و دو دست او دچار مشکل شده و مهمتر اين که ديگر امام خمينييي هم در نجف نبود که گرد او پروانهوار بچرخد اگرچه براي شيعيان بارگاه امام علي عليهالسلام، امتياز اصلي نجف است اما محتشمي يک روحاني سنتي نبود و با سياست، پيوند خورده بود.
15. خبر اقامت گوشهگيرانۀ يار امام که به يادگار امام رسيد، سيد حسن خميني تصميم گرفت مسؤوليت احياي دفتر و آثار و خانۀ امام را در نجف به او بسپارد و اين بهترين اتفاق براي محتشميپور بود.
16. در شهريور 1393 که آيتالله خامنهاي در بيمارستان بستري شدند محتشميپور يکي از معدود چهرههاي جناح چپ بود که امکان يا اجازۀ عيادت از ايشان را يافت و به همين خاطر تصور ميشد حلقۀ اتصال مجدد اصلاحطلبان با رهبري است ولي بازگشت او به نجف نشان داد در اين چارچوب نبوده است.
17. با اين که طي سالها اقامت در نجف گرايشي به آيتالله خويي نداشت و دليل آن هم تعلق خاطر تام و تمام او به امام خميني بود اما در مصاحبهاي با مجلۀ آسمان احتمال قتل آقاي خويي در اواخر حکومت صدام را زياد دانست و از تعبير «شهادت» استفاده کرد. اظهار نظري که موجب شگفتي بسيار شد زيرا آقاي خويي يکي از محافظهکارترين مراجع تقليد بود که هواداران امام ضمن احترام، تعلق خاطري به او نداشتند و اين فاصله در سالهاي جنگ بيشتر هم شده بود. مصاحبۀ محتمشيپور اما تصوير دقيقتري از مرجع فقيد ارايه داد و ياران امام در نجف را به جانشين آقاي خويي - آيت الله سيستاني- نزديک کرد.
18. در اوج بحران سوريه گفت و گوي ديگري از او و با همان «آسمان» دربارۀ کشتاري که حافظ اسد عليه نيروهاي اخوان المسلمين انجام داده بود نيز پر از اطلاعات بود و نشان ميداد حمايت تعصبآميز از دولت دمشق ندارد.
19. با اين که پس از 88 به عراق رفت و عملا صحنۀ سياسي را ترک کرد اما به خاطر حضور فعال فخرالسادات محتشميپور دختر عموي او در فضاي مجازي، يک محتشميپور ديگر را جامعه شناخت: همسر سيد مصطفي تاج زاده.
20. احمد زيدآبادي اگرچه ديدگاههايي کاملا متفاوت و حتي مغاير با او در زمينۀ اسراييل دارد اما ساعتي پس از انتشار خبر درگذشت وي، محتشميپور را «بسيار راديکال اما صادق» توصيف کرده ونوشته است: به رغم اختلاف نظر فراوان در حاشيۀ نشستي سراغ من آمد و مرا به نجف دعوت کرد تا با هم بر سر اين موارد بحث کنيم و من البته عذر خواستم و گفتم: «نميتوانم به عراق بيايم چون پاسپورت ندارم.»