آیا رابطه آمریکا و اسرائیل شکراب میشود؟

انتخاب/متن پيش رو در انتخاب منتشر شده و انتشار آن به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
العربي الجديد در مطلبي به قلم حسن نافعة نوشت: از مدتها پيش، در خصوص رابطه بين ايالات متحده و اسرائيل نظريه هايي ارائه شده که از آن ميان دو نظريه اهميت بيشتري دارند، نظريه کاربردي و نظريه لابي صهيونيستي. نظريه اول معتقد است دليل اصلي موجوديت اسرائيل، فصل و جدايي مشرق عربي از مغرب عربي و تشکيل مانعي در برابر ايجاد يک دولت عربي يا اسلامي بزرگ و متحد در اين منطقه حياتي جهان است. اما نظريه دوم، معتقد است لابي صهيونيستي از سيطره تقريبا مطلق اقتصادي، صنعتي، رسانه اي و فکري در ايالات متحده آمريکا برخوردار است که به دنبال تامين منافع اسرائيل بوده و در اين مسير به تعارض با منافع آمريکا توجهي ندارد.
به نظر مي رسد ما در برابر دو نظريه متناقض قرار داريم، يعني در حالي که براساس نظريه کاربردي اسرائيل صرفا يک ابزار براي اجراي سياستهاي دولت آمريکاست، طبق نظريه لابي صهيونيستي، اسرائيل مي تواند ظرفيت منابع آمريکا را به نفع خود به خدمت گيرد.
اين نظريه ها عربي هستند، اما طرف آمريکايي چه گرايشي دارد؟ عقلانيت آمريکايي اين مساله را چگونه تفسير مي کند؟ در طول چند دهه طولاني، تصوير اسرائيل در تفکر آمريکايي، تصوير يک دولت کوچک است که از هر سو با دشمنان احاطه شده است، همانطور که در ماجراي هلوکاست، يهوديان زيادي توسط نازيها کشته شدند. زماني که اسرائيل توانست بر تعدادي از ارتش هاي عربي در سال 1967 غلبه يابد، آمريکايي ها آن را يک دولت شجاع و توانا خواندند که توانسته از محاصره اطرافش رهايي يابد. بنابراين، طي چند دهه، مواضع و سياستهاي آمريکا در دو سطح رسمي و مردمي، طرفداري از اسرائيل بود، به نحوي که مي توان گفت حمايت از اسرائيل و منافع آن، بر تمام منافع حزبي در آمريکا مقدم شد. با اين حال، به مرور نشانه هايي از تغيير موضع در حيات سياسي آمريکا نسبت به اسرائيل در حال نمايان شدن است. اين تحول در ابتدا از صداهاي معدودي در امريکا شنيده مي شد، اما به مرور تبديل به جرياني شد که مخالف برخي سياستهاي لجوجانه اسرائيل هستند و اين مهم، نتيجه دو مساله بود:
اول، فاش شدن تجاوزهاي مکرر لابي صهيونيستي، در اين رابطه مي توانيم به نقشي که سناتور جمهوري خواه راحل، پل ويندلي و کتابش در مبارزه با اين لابي ايفا کرد، اشاره کنيم. علاوه بر اينکه نقش دو استاد برجسته دانشگاه، استفان والت و جان ميرشايمر، نيز بسيار مهم است، دو شخصيتي که وارد نبرد سختي با لابي صهيونيستي شده و مقالات طولاني در رابطه با انتقاد از آن منتشر کردند.
دوم، کنار رفتن نقابها از طبيعت دولت اسرائيل، بعنوان يک دولت متجاوز و سلطه جو که در برابر تلاشها براي حل عادلانه مساله فلسطين مي ايستد و همچنين مشخص شدن تبعيض نژادي در نظام سياسي اسرائيل.
در اينجا فرصت کافي براي اشاره به تمام نشانه هاي تحول چشم گير در مزاج آمريکايي نسبت به اسرائيل و سياستهاي آن نيست، اما مهمترين اين نشانه ها، مقاله اي است که پروفسور استفان والت در تاريخ 27 مي گذشته يعني پس از توقف جنگ اسرائيل عليه نوار غزه در فارين پالسي منتشر کرد، با اين عنوان: «زمان پايان دادن به رابطه ويژه با اسرائيل فرارسيده است».
والت در اين مقاله نوشت: « تجاوزهاي اخير اسرائيل به فلسطيني ها دلايل بيشتري را براي ضرورت توقف حمايت اقتصادي، نظامي و ديپلماتيک غير مشروط از اسرائيل نشان داد، چرا که فوايد اين سياست براي آمريکا صفر و هزينه هاي آن، گزاف است. حوادث هفته هاي اخير ثابت کرد که حمايت نامشروط از اسرائيل، ادعاي ايالات متحده در مورد برتري اخلاقي در صحنه بين المللي را دشوارتر مي کند».
والت در ادامه انتقادات شديدي را متوجه موضع دولت بايدن در قبال اسرائيل در جريان جنگ غزه کرده و تصريح نمود: «حمايت بي قيد و شرط از اسرائيل در طول چند دهه، منجر به افزايش خطرات تروريسم عليه ايالات متحده شده و مسئولان اسرائيلي به راه افتادن جنگ آمريکايي عليه عراق کمک کردند، در همين راستا، سازمان هاي لابي صهيونيستي در ايالات متحده ثقل خود را روي جناحي افکندند که اين جنگ را تاييد مي کرد».
والت در پايان مقاله خود خواستار روشن شدن رابطه بين ايالات متحده و اسرائيل شده و مي خواهد آمريکا در شرايطي قرار بگيرد که بتواند از نظام آپارتايد در اسرائيل در صورت لزوم انتقاد کند.
وقتي تحليلگر بزرگي با وزنه استفان والت، از چنين لحني در انتقاد از اسرائيل استفاده مي کند، طبيعي است که نتيجه بگيريم رابطه خاصي که اسرائيل را به ايالات متحده وصل مي کند، در حال فروپاشي است و برخورد بين سياستهاي دولتي که خواهان رهبري جهان آزاد و ليبرال است و سياستهاي دولت ديگري که به سمت آپارتايد و تبعيض نژادي مي رود، امري حتمي و مساله وقت است.