روزگار برزخی اصلاح طلبان

صبح نو/متن پيش رو در صبح نو منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
اصلاحطلبان که در نسبت با انتخابات رياستجمهوري دچار شکاف بيسابقهاي شدند، اکنون و پس از بداقبالي در اين انتخابات و شکست مطلق نامزد موردحمايتشان يعني همتي، چالشهاي زيادي فراروي خود يافتهاند. اين چالشها، نوع نگاه نخبگان اصلاحطلب به قدرت، به اصلاحات و به جامعه را مورد پرسشگري جدي قرار داده است.
در قدرت بودن يا بر قدرت بودن، يکي از مهمترين مباحث مطرح در ميان نخبگان اصلاحطلب از ابتداي شکلگيري اين جريان در دوم خرداد سال1376 بوده است. نيروهاي عملگراي اصلاحطلب بر اين باورند که بايد براي پيشبرد ايدههاي اصلاحطلبي، حتما کسب قدرت کرد و سري ميان سرها درآورد. در مقابل نيروهاي غيرعملگرا که عمدتا دموکراسيخواهي را از منظر آزاديهاي سياسي و اجتماعي ميبينند، بر اين باورند که نبايد به قدرت معتاد شد و اصلاحطلبي حتي بدون حضور قدرت، ميتواند با تشکيل جامعه مدني و متشکل کردن نيروهاي اجتماعي، به اهداف خود برسد. اين درگيري پس از شکست اصلاحطلبان در انتخابات1400 بار ديگر زنده شده است. علاوه بر اين، آن گروه از اصلاحطلباني هم که قائل به قدرت هستند، هدفشان از قدرت مشخص نيست. در همينباره، «شرق» در گزارش روز گذشته خود با تاکيد بر اينکه اصلاحطلبان اصلا نميدانند از قدرت چه ميخواهند، تصريح کرد: يکي از مهمترين شعارهاي طيفهايي از اصلاحطلبان اين است که اصلاحات فقط در صورتي زنده ميماند که در قدرت حضور داشته باشد؛ زيرا اصلاح جز با دردستداشتن قدرت ميسر نميشود اما باز هم هيچکس نميگويد قرار است با قدرت چه چيزي اصلاح شود؟ يعني اگر قدرت به دست آيد، کمااينکه در مجلس دهم بهصورت نسبي به دست آمد و البته در دولت روحاني خاصه در دور اول به دست آمد، اصلاح در چه زمينهاي رخ داد.
ريزش پايگاه اجتماعي اصلاحطلبان
با اينکه اصلاحطلبان تلاش داشتند تمام بار شکست سنگين خود در انتخابات رياستجمهوري را به دوش نهادهاي مربوط به انتخابات بگذارند اما نميتوانند از پاسخ به اين سوال فرار کنند که نتيجه انتخابات شوراي شهر در کلانشهرهايي که اصلاحطلبان در معرفي نامزد با بسطيد مواجه بودند، چه شد؟ آيا جز اين است که اصلاحطلبان در انتخابات شوراي شهر کلانشهرهايي مثل تهران، مشهد و اصفهان هم با بداقبالي مواجه شدند و نتيجه را به رقيب اصولگراي خود واگذار کردند؟ بنابراين اصلاحطلبان پيش و بيش از حمله به شوراي نگهبان يا روند احراز صلاحيتها بايد يک سوزن هم به خود بزنند که چرا در شوراها نتيجه لازم را نگرفتند. شکست سنگين اصلاحطلبان در شوراها نشان ميدهد که اصلاحطلبان قبل از دورخيز براي تسخير مجدد قدرت، بايد سنگهاي خود را با مخاطبان اجتماعي خود وابکنند و به آنها بگويند که طرح و ايده کلانشان براي آبادي کشور چيست و اصلا براي چه هستند و بودنشان در سپهر سياسي ايران، بهر چه چيز است. در بخش ديگري از گزارش «شرق» به معضل پايگاه اجتماعي اصلاحات پرداخته شد. «شرق» دراينباره تاکيد کرد: اصلاحطلبان مخاطبان خود را بهعنوان يک جبهه سياسي چه بخشي از جامعه ميدانند؟ قرار است کدام خواستههاي آنها را نمايندگي کنند؟ آيا هنوز طبقه روشنفکري را همراه خود ميبينند؟ آيا هنوز دانشگاهها را در اختيار دارند و اصلا ميدانند از سال76 تا 1400 چه تحولات عظيمي در فضاي فکري دانشجويان پديد آمده است؟ با طبقه فرودست چه ميکنند؟ آيا احساس ميکنند فرودستان، اصلاحطلبان را که هميشه محور سخنانشان توسعه سياسي بوده است، به رسميت ميشناسند؟
جايگاه نامعلوم خاتمي
يکي ديگر از دشواريهاي جبهه اصلاحات، معلوم نبودن جايگاه خاتمي است. برخي نيروهاي اصلاحطلب مشخصا مثل حزب کارگزاران سازندگي علاوهبر جايگاه راهبري، جايگاه کاريزماي خاتمي را نيز زير سوال ميبرند و در اظهارات پراکنده خود، نقدهايي را نسبتبه رييس دولت اصلاحات مطرح ميکنند. به اعتقاد اين نيروها، خاتمي واجد ويژگيهاي اساسي رهبر يک جبهه سياسي به معني واقعي نيست به اين معنا که در جاهايي که بايد تصميم بگيرد، نيروهاي همراه خود را در بيعملي شديدي واميگذارد و راه نشان نميدهد. براساس همين نوع رفتار، بسياري بر اين باورند که نفوذ کلام خاتمي در ميان نهتنها بدنه رأي اصلاحطلبان بلکه در ميان نخبگان و اليتهاي اصلاحطلبي نيز کاهش يافته است. البته در طول سالهاي اخير، يک عامل مهم ديگر باعث کاهش نفوذ کلام خاتمي شد و آن حمايت او از دولت روحاني و سکوت در برابر ضعف مديريت اين دولت بود. شرق در همين باره، با طرح اين سوال که مشخص نيست جايگاه ليدري در جريان اصلاحات چگونه است، نوشت: آيا خاتمي هنوز جايگاه سابق خود را دارد و با نفوذ کلامش ميتواند جامعه را همراه کند؟ و آيا اصلا همه اصلاحطلبان او را نماينده خود ميدانند و به سخنانش تمکين ميکنند؟ اگر چنين نيست، قرار است در آينده اصلاحطلبان با محوريت تشکيلاتي جلو بروند يا باز هم ليدري شخصمحور خواهد بود؟ همه اينها پرسشهايي است که اصلاحطلبان بايد بعد از شکست در انتخابات1400 به آنها پاسخ دهند؛ خواه بگويند شکستي در کار نبود و ما حذف شديم يا بپذيرند که سبد رأيشان بهشدت نسبتبه همين هشت سال پيش کاهش يافتهاست و بپذيرند که حتي اگر نامزدهاي موردقبولشان در اين دوره مانند جهانگيري، ظريف يا سيدحسن خميني هم به ميدان ميآمدند، بعيد بود درنتيجه کلي انتخابات تفاوت محسوسي مشاهده شود. با وجود همه اين موانع، اصلاحطلبان اين روزها در شرايط ناخوشي قرار دارند. بلاتکليفي آنها نسبتبه قدرت، شکاف ميان اصلاحطلبان قدرتباور و جامعهباور و سرآخر قهر پايگاه اجتماعي اصلاحات، اصلاحطلبان را در شرايطي قرار داده که برخي از آنها از لزوم نگارش يک مانيفست دقيق، عيني و اجرايي، با مشخصکردن راهبردهاي واقعي سخن ميگويند. اينکه اصلاحطلبان چقدر موفق به نوشتن اين مانيفست شوند، خود جاي سوال دارد اما پيش از آن قطعا بايد فکري به حال آب رفتن سرمايه اجتماعي خود کنند.
آيا اصلاحطلبان با وجود دست داشتن در ناکارآمديهاي هشتسال اخير، ميتوانند دوباره به مردم بازگردند و آيا بار ديگر مردم آنها را خواهند پذيرفت؟