زندگی به سبک فائزه

شرق/متن پيش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
ديدار با چهرههاي سياسي در فضايي خارج از مناسبات رسمي، جذابيت خودش را دارد. اينکه مردم زندگي عادي آدمهايي را ببينند که فقط شايعاتي دربارهشان شنيدهاند يا تنها در فضاي خشک سياست و در مقابل دوربينهايي به نمايش گذاشته شدهاند که قرار بوده در آن دوربينها از وقايع صرفا سياسي صحبت کنند يا به تحليل آيندهاي پيچيده در خاورميانه بپردازند.
فائزه هاشمي، در تمام اين سالها تلاش کرده است تا وامدار پدرش نباشد، هرچند زندگي در کنار اکبر هاشميرفسنجاني و فرزند او بودن را مهمترين افتخار زندگياش ميداند، اما تلاش ميکند گرايشهاي سياسياش به نام خودش تمام شود، حتي اگر اين گرايشها تمام خانواده را تحتالشعاع خودش قرار دهد.
صبح يک روز جمعه، در اولين روزهاي تابستان ميهمان خانه فائزه هاشمي شديم تا در فضايي دورتر از سياست از زندگي شخصياش بگوييم و بدانيم. او مانند خواهران و برادران و مادرش پس از مرگ پدر از جماران به کوچهاي در بالاترين نقطه از خيابان پاسداران مهاجرت کرده است. کوچهاي که بيشتر اقوام هاشميرفسنجاني در آن ساکن هستند و خواهران و برادران اطراف مادر را گرفتهاند.
فائزه هاشمي تلاش ميکند خودش باشد، نحوه پوشش و حتي چادر سرکردنش شبيه به کسي نيست. در گفتن نظراتش صريحاللهجه است. شايد بشود گفت او مصلحتانديش نيست. در روز ملاقات ما با فائزه، جامعه از ردصلاحيت گسترده کانديداهاي انتخاباتي بهتزده بود، بااينحال فائزه هاشمي ميگفت اصلا شوکه نشده و انتظار چنين حرکتي را از مدتها پيش ميکشيده. هرچند تلاش شد که اين گفتوگو فارغ از سياست باشد، اما سياست از زندگي خانواده هاشمي جدا نيست. او درباره حواشي خانواده گفت. از شايعه جدايي از همسرش تا داشتن اتوبانهايي در کانادا. از فرزندانش که از فضاي سياست گريزان شدهاند و زندگي خودش که خواسته و ناخواسته به سياست گره خورده. از گراني گفت و از ژنهاي خوب. در بين کار ناهار درست کرد، برنج دم کرد و به مادرش در طبقه پايين سر زد. اجازه داد در خانهاش سرک بکشيم و درباره ثروت انبوهي که به آنها نسبت داده ميشود سؤال کنيم. فائزه هرچه در ذهنش گشت نقطه بزرگي براي اشتباهاتش پيدا نکرد، احساساتي نميشد. همان اول ماجرا به فيلمبردار و ما گفت که حاضر نيست در خانهاش تور بگذارد و درباره وسايلش توضيح دهد. همانطور که هندوانهها را در ظرف ميچيد گفت: از اين اداها خوشم نمياد. خودتون از هرچي ميخواين فيلم بگيريد. اما تو اتاقم نريد چون بههمريخته است. او تلاش کرد چيزي را از دوربين پنهان نکند. سعي کرد در خانهاش شبيه چارچوبهاي دوربين مصاحبهها نباشد. هندوانه و بخشي از ميوهها را از خانه مادرش آورد و همان اول ماجرا گفت تدارک براي تنها دو نفر ديده و براي همين مجبور است براي آوردن ميوه بيشتر به خانه مادرش برود. اين هم دليلش قطعا صرفهجويي نبود، اما نشان ميداد که از چيزي که هست فرار نميکند. زندگياش چيز پنهاني ندارد. وقتي به شوخي گفتيم چرا در خانهات يخچال سايدبايسايد نداري؟ خنديد و گفت: حالا درش رو باز کنيد ميفهميد که چقدر هم هيچي نخريدم با اينکه مهمون داشتم.
خط قرمزهايش مشخص است و ميگويد دوست ندارد نازکنارنجي باشد. از آقازادهبودن بدش نميآيد و ميگويد زماني آقازادهبودن افتخار بود و من هم به آن افتخار ميکنم اما حالا معناي آقازادهبودن تغيير کرده، شايد براي همين باشد که چندان مردم از معناي آقازاده خوششان نميآيد. فائزه از موسيقيهاي مورد علاقهاش ميگويد. دوست ندارد روشنفکر به نظر بيايد. بدون خجالتهاي مرسوم ميگويد با صداي شجريان ارتباط برقرار نکرده و چندان طرفدار موسيقي سنتي نيست. در ماشينش بيشتر موسيقي پاپ گوش ميدهد. او در اين روزها اولويتهايش کاملا مشخص است و زنان در صدر برنامههايش قرار دارند.
اينها بخشي از روايت ميهماني در خانه زني است که در پايان هفته براي مادرش ناهار پلو متبک پخته بود و بوي غذايش در ساختمان پيچيده بود. درباره کارهايش و رفتارهايش اظهار پشيماني نکرد، از دعواي رسانهاي با برادر ارشدش محسن دلخور نبود. هيچجاي اين گفتوگوي تصويري منقلب نشد، جز لحظات آخري که درباره پدر حرف ميزد. آنجا براي اولين بار فائزه گريه کرد. همان وقت که لباسهاي پدرش را که يادگار نگه داشته بود نشانمان ميداد و درباره دغدغههاي پدرش صحبت ميکرد، ديگر گريه امانش نداد. همان وقتي که پرسيدم پدر را بغل ميکرديد و فائزه گفت نه من و نه پدرم زياد اهل اين واکنشها نبوديم، ميشد منقلبشدنش را حس کرد، هرچند به قول خودش اهل هقهقکردن نيست، اما چشمهاي خيس و لبهاي لرزانش نشان ميداد هنوز مرگ اکبر هاشميرفسنجاني را باور نکرده است.