درد آب در خوزستان

اعتماد/متن پيش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرين خبر به معناي تاييد آن نيست
بنفشه سامگيس/ اتفاقات تلخي که هفته گذشته در استان خوزستان رخ داد و اخبارش به رسانهها رسيد، براي مردم ايران يک پيام مشترک داشت؛ بسياري از مديراني که در ستادهاي استاني بر صندلي مسووليت نشستهاند، از درد مردم، از شدت دردي که بر تن مردم وارد ميشود، چيز زيادي نميدانند و بيش از آنکه دغدغه مسووليتهايشان را داشته باشند، نگران از دست دادن پستهاي مديريتي هستند. مصداق بارز هم واکنش استاندار خوزستان در مقابل سوالات مجري برنامه «چاپ اول» تلويزيون بود که با افتخار! از تريبون سيما اعلام کرد: «700 روستاي استان، حتي پيش از تنش آبي استان، به دليل فرسودگي لولهها سالهاست که آب تانکري! ميخورند.»
اين مقام مسوول، در پاسخ مجري براي اقدام نقد و فوري در تغيير سيستم آبرساني به همين 700 روستا گفت: «هفته آينده با همفکري مردم ببينيم چکار ميتوانيم انجام دهيم!»
اين جواب، يعني بيگانگي يک مدير با درد مردم؛ بيگانگي با درد مردمي که در گرماي 60 درجه نه فقط تشنه ميمانند چون آب سالم براي خوردن ندارند، بابت
سر رسيدن فقر هم، ناخواسته سوگوار ميشوند. سرمايه کف دست مردم خوزستان، نفت که نبوده و نيست، همان معدود گاوميشهايي که بايد در آب غلت بزنند تا روزي به سفره صاحبشان برسانند، نخيلات سربلند و تکه زمينهايي است که از دلش گندم و هندوانه و شلتوک و برنج ميرويد و حالا تکليفمان را نميدانيم که آيا بايد براي همه اينها، فعل ماضي به کار ببريم؟
ابتداي امسال، رييس جهاد کشاورزي استان خوزستان اعلام کرد که «اين استان با توليد سالانه ۱۷.۵ميليون تن (17 ميليون و 500 هزار تن) انواع محصولات زراعي و باغي (معادل 13درصد کل توليدات کشاورزي کشور) رتبه نخست توليدات کشاورزي را در کشور دارد و قرار است تا 5 سال آينده هم به ۲۷ميليون تن برسد. استان خوزستان، گندم مصرفي ۱۲.۵ ميليون نفر و برنج مصرفي ۱۳ ميليون نفر را تامين ميکند و ۴۵ درصد شکر کشور نيز در اين استان توليد ميشود. ۶.۲ ميليون راس دام (6 ميليون و 200 هزار) در استان خوزستان وجود دارد که از اين ميزان، 2,3 ميليون راس (2 ميليون و 300 هزار) دام سبک است و حدود 1,8 ميليون راس (يک ميليون و ۸۰۰ هزار) در بخش غيرصنعتي و عمدتا عشايري پرورش مييابند که استان خوزستان با توليد سالانه ۴۵ هزار تن گوشت قرمز رتبه پنجم کشور را دارد که ۱۴هزار و ۵۰۰ تن از اين حجم، گوشت دام سبک است.»
زمين تشنهاي که آب براي سيراب شدن ندارد، چه باري بدهد؟ دام تشنهاي که لهله يک قطره آب ميزند، چه رزقي به سفره صاحبش برساند؟
روز 28 تير ماه، اين خبر و تصوير ضميمهاش، اشک بسياري از هموطنان را درآورد «مرگ حيوانات تشنه در يک قدمي دز.»
داستان از اين قرار بود که مدير پارک وحش دزفول، از تلف شدن دو حيوان اين پارک به دليل گرماي شديد و نبود آب براي نوشيدن خبر داده بود و گفته بود: «بدن حيواناتي مانند گوزن اروپايي، خرس، ببر و راکون به آب احتياج دارد بهطوري که اين حيوانات مانند گاوميش بايد ۲ يا 3 بار در طول روز در آب بخوابند. طي سالهاي گذشته يک انشعاب آب لوله ۲اينچي از پارک لاله براي تامين آب پارک وحش اختصاص يافته بود که اخيرا اداره منابع طبيعي اين اشتراک را قطع کرده است؛ بعد از قطعي آب شاهد تلف شدن يک راکون و يک گوزن اروپايي بوديم در حالي که فاصله پارک با رودخانه دز، کمتر از 100 متر است.»
واقعيت تلخ مستتر در اين خبر، اين است که دامداران خوزستان، يک روز، هفته آينده يا هفته بعدترش، به حرف بيايند و بگويند در اين روزها که خوزستان، ملتهب از تشنگي بود، چند راس گاوميش، به دست سلاخ سپرده شدند تا قبل از تلف شدن از بيآبي، خونشان حلال شود؟
ديروز، خبرگزاريها، تصاويري از دامپزشکاني منتشر کردند که داوطلبانه، راهي روستاهاي جنوب خوزستان شده بودند تا دامهاي رو به موت مردم را تيمار کنند. در يکي از اين عکسها، مردي، دستهايش را رو به زمين ترک خورده و سفيد از بيآبي گرفته بود و احشام در حال مرگ را به دامپزشک نشان ميداد.
زمين خوزستان ميتوانست نخشکد. زمين خوزستان در جوار هور و کارون و دز ميتوانست نخشکد اگر اعتباراتي که از ستاد تهران به سمت استان تزريق ميشد، در نگاه مسوولان، تکه ناني نبود که در مسير رسيدن به دهان مردم خوزستان، هر کسي سهمي از آن براي خود بردارد. زمين خوزستان ميتوانست نخشکد اگر مديران، ياد ميگرفتند که وقتي گاوميش بميرد و زمين بخشکد و نخل بسوزد، معنايي ندارد جز فقر مضاعف. عکسها گوياترين سند هستند که خوزستان آرميده بر درياي عظيم نفت، چطور در همه اين سالها، ذره ذره در گودال فقر فرو رفت در حالي که نفت از چاههايش فوران ميکرد و زمين و هوا بوي نفت ميداد ولي سفره مردم، بينان ميماند و مردم، در ناباوري مرگ نخل و دامشان، از خود ميپرسيدند، سهم ما از اين فوران چرب سياه متعفن چيست؟
اعتبارات چند صد ميلياردي که هفته گذشته، براي اقدامات ضروري به خوزستان تزريق شد، ميتوانست 6 ماه قبل دستور پرداخت بگيرد. سيل مسوولاني که هفته گذشته، پروازهاي تهران-اهواز را پيشخريد کردند در رقابت اينکه کدام، زودتر به فرودگاه بينالمللي اهواز برسند، ميتوانستند 6 ماه قبل، خود را براي تماشاي نهر و تالاب خشکيده و گاوميشهاي تشنه و نخلهاي سوخته به زحمت بيندازند. 6 ماه قبل، معناي اين اقدامات، «دلجويي و دغدغه» بود. امروز، اين اقدامات، بوي فخرفروشي دولت بابت کارنامه وزين مسووليت ميدهد. مردم خوزستان، چطور فراموش کنند که همه چارهها ميتوانست خيلي خيلي زودتر روي کاغذ بيايد ولي دغدغه «صندليها» فرصتي براي دغدغه «درد مردم» باقي نميگذاشت؟
فوت وقت و دير رسيدن، بلاي ديرينه ايران است. جنوب کرمان هم حال بهتري از خوزستان ندارد. لرستان هم، سيستان و بلوچستان هم، ايلام هم و کردستان هم. همه استانهايي که امروز پيشوند نامشان، «محروميت» است، تاوان سوءمديريت مديران را پس ميدهند. در غائله سيستان و بلوچستان، وقتي کار به جايي رسيد که پزشکان خبر از «فاجعه انساني» ميدادند، مسوولان نظام سلامت به اين فکر افتادند که به هشدار نماينده زاهدان هم، توجهي کنند و واکسن بفرستند و چنين کنند و چنان کنند. وقتي سيل گلستان و لرستان، خانه و زندگي مردم را شست و برد، مسوولان يادشان افتاد که سدها بايد لايروبي ميشد. وقتي هزاران پيرزن و پيرمرد، چشم انتظار واکسن، کنار پيادهروهاي تهران، شب را به صبح رساندند، وزير بهداشت بعد از دوسال وزارت، لابهلاي شعر سرودنهايش يادش افتاد که شبکه بهداشت پايتخت چه اوضاع خرابي داشته و بايد اصلاح شود. حالا هم حکايت خوزستان است. مردم خوزستان، هر بار که در خرمشهر و آبادان، ساختمانهاي مثله شده از گلولهها را ميبينند، يادشان ميافتد که مسوولان، به خصوص آن ستاديها که در پايتخت نشستهاند، دغدغههاي بسيار مهمتري از درد مردمي دارند که نسل اندر نسل، در گرماي 60 درجه به دنيا ميآيند و در گرماي 60درجه پير ميشوند و در گرماي 60 درجه ميميرند. ظرف 4 روزگذشته، وقتي علت اعتراضات مردم، به تحريک گروهکهاي معارض نسبت داده شد، افراد زيادي با خبرنگار «اعتماد» تماس گرفتند و گفتند: «از طرف ما به خوزستانيها پيام بدهيد که خجالت ميکشيم کولر خانههايمان را روشن کنيم. ما مثل شما، در هواي داغ تهران، روز را به پايان ميبريم تا فقط بگوييم با شما همدرديم.»
اين حکايت مردمي است که تنها ماندند و اميدشان را از مديران، مديراني که دشوارترين وظيفهشان، شرکت در جلسات روزانه و امضا کردن بخشنامهها و ابلاغيههاست، بريدهاند.