تجربه دو شکست

شرق/متن پيش رو در شرق منتشر شده و بازنشر آن در آخرين خبر به معناي تاييدش نيست
مهرشاد ايماني/ اصلاحطلبان در شرايط کنوني از يک سو سرمايه اجتماعي گذشته خود را ندارند و از سوي ديگر تمام پايگاههاي خود در قدرت رسمي را از دست دادهاند تا اين نگراني وجود داشته باشد که آيا آنها در آينده سياسي کشور جايگاهي نخواهند داشت؟ شايد بتوان پاسخ به اين پرسش را در قياس شرايط کنوني و سال 76 اصلاحطلبان به دست آورد. نيروهاي جناح چپ در سال 76 در رقابت با راستگرايان اميد چنداني به پيروزي نداشتند؛ تا حدي که گفته ميشود هيچيک از اصلاحطلبان کنوني تصور پيروزي خاتمي را هم در ذهن نداشتند. براي مثال بهزاد نبوي در سال 98 به «شرق» گفت: «جنبش اصلاحات برنامهاي از پيش تعيينشده نداشت و هنگامي که آقاي خاتمي نامزد انتخابات رياستجمهوري شد، نيروهاي چپ که بعدها با نام اصلاحطلب مطرح شدند، تصورشان صرفا اين بود که او ميتواند نقش نماينده جناح چپ را ايفا کند تا اين جناح از عرصه سياست خارج نشود و هيچکس تصور نميکرد آقاي خاتمي رئيسجمهور شود».
او حتي ميگفت: «پس از پيروزي در انتخابات، آرامآرام شعارهاي اصلاحگرايانه بيشتري از زبان آقاي خاتمي مطرح شد. حتي در اوايل کار، ما به شوخي ميگفتيم اين اصلاحات و جامعه مدني که آقاي خاتمي از آن سخن ميگويد، يعني چه؟ اما بعدها به تدريج جريان چپ با نام اصلاحات معروف شد که البته خلاف واقع هم نبود؛ زيرا سخنان و رويکرد آقاي خاتمي سراسر مبتني بر اصلاح درونساختاري بود. شعارهايي که در آن زمان داده ميشد، مواضع رايج جريان چپ نبود و حتي گاهي نيروهاي چپ نيز شعار آقاي خاتمي را نقد ميکردند؛ زيرا دغدغه غالب چپهاي آن روز، اقتصادي بود».
حالا عباس عبدي نيز در گفتوگو با «خبرآنلاين» روايتي مشابه دارد و ميگويد: «قبل از دوم خرداد، جناح چپ که بعدها به نام اصلاحطلبان مشهور شدند، در جلساتي که با آقاي خاتمي داشتند، تصور ميکردند در صورت حضور در انتخابات سه تا چهار ميليون رأي خواهند آورد. اين نشان نميدهد که دوم خرداد تصادفي و شانسي بوده، بلکه نشاندهنده اين است که نهفقط حکومت بلکه ما هم جامعه را نميشناختيم. فکر ميکرديم انتخابات فقط فرصت خوبي براي حضور سياسي است».
با اين اوصاف بايد يک پرسش اساسي را مطرح کرد؛ آنکه چرا ناطقنوري شکست خورد؟ به بيان ديگر برخلاف تصور قريب به اتفاق سياسيون، چه شد که ناگهان اکثريت مردم از قطب مهمي همچون هاشمي رويگردان شدند و به سمت يک نيروي تحولخواه گرايش پيدا کردند؟
به نظر ميرسد جامعه خسته از محدوديتهاي دوران جنگ و بستهبودن فضاي فرهنگي بعد از جنگ، ديگر نه شعارهاي ابتداي انقلاب اقناعش ميکرد و نه رويکردهاي توسعه اقتصادي هاشمي که همه چيز را در اقتصاد خلاصه ميکرد، ميتوانست پاسخگوي خواستههاي آن باشد؛ به همين دليل بود که خاتمي که قدري شعارها و البته ظاهري متفاوت داشت، مورد اقبال مردم قرار گرفت و بهنوعي ميتوان گفت اين جامعه بود که خاتمي را به سمت اصلاحات پيش برد و انديشهاي خاص در ميان نيروهاي جناح چپ براي ايجاد تغيير وجود نداشت.
در اين بين، برخي باور دارند هاشمي نيز در روي کار آمدن خاتمي بيتأثير نبود؛ خاصه سخنراني نماز جمعه او پيش از انتخابات که بهنوعي با مطرحکردن ضرورت سلامت انتخابات، خواسته بود نزديکي خود به خاتمي را اعلام کند که البته اين گزاره محدود شايد در برابر رأي سلبي مردم به وضع موجود، محلي از اعراب نداشته باشد؛ چراکه از قضا ميل به اصلاح و جستن اين خاستگاه در خاتمي بهعنوان نماينده انديشه اصلاحي در حوزه سياسي، برآمده از شرايطي بود که در دوران اکبر هاشميرفسنجاني پديد آمده بود. البته بر سر کيفيت دوران هاشمي بحثهاي بسياري وجود دارد و شايد کمترکسي باشد که بتواند تلاشها براي امر توسعه در دوران هاشمي را انکار کند؛ اما به هر رو، رأي مردم به خاتمي، حکايت از «نه» به رويکرد راستگرايان داشت و اين موضوع در انتخابات مجلس ششم نيز به چشم ميخورد که هاشمي نفر آخر نمايندگان تهران ميشود و به خواست خودش از نمايندگي انصراف ميدهد. در اين بين، رويکرد اصلاحطلبان، بهويژه حزب مشارکت، در نفي هاشمي و حتي با رويکردي تندتر تخريب هاشمي نيز محل نقد است؛ زيرا همين رويکرد سلبي در مواجهه با هاشمي که حالا نزديک به اصلاحطلبان شده بود، بعدها براي اصلاحطلبان گران تمام شد و شايد بيرونآمدن محمود احمدينژاد از صندوق رأي در سال 84، برآمده از گستردهبودن چنين جدالهايي بود. به هر حال، هرچه بود حتما نميتوان حمايت هاشمي، آنهم به واسطه يک سخنراني پيش از انتخابات سال 76 را دليل توفيق انتخاباتي خاتمي دانست. عبدي در ادامه گفتوگويش با «خبرآنلاين» به اين موضوع اشاره ميکند: «ايشان (هاشمي) که به آقاي ناطقنوري رأي داد، چگونه به اصلاحطلبان و آقاي خاتمي کمک ميکند؟ اينکه سخنان ايشان به پيروزي اصلاحطلبان کمک کرده باشد و اصولگرايان به اين موضع منتقد باشند، تحليل ديگري دارد. بنا بر قول شخص آقاي هاشمي، وي در حال رفتن به نماز جمعه بودند که رئيس وقت بسيج کشور در وسط راه با ايشان تماس گرفته و ميگويد عدهاي ميخواهند در انتخابات تقلب کنند. دراينباره تذکري بدهيد خوب است. آن آقا اصلا اصولگرا و آن طرفي بود که از آقاي هاشمي خواستند اين را مطرح کنند. آقاي هاشمي هم گفتند چون او اين حرف را زد، من هم تذکر دادم. يعني بر اساس ادعاي آنطرفيها، اين سخن را گفت. اما چرا اين تعبير به نفع آقاي خاتمي شد؟... وقتي آقاي هاشمي گفتند من به آقاي ناطقنوري رأي دادم و حتي بيان کردند که به چه دليل خطر و احتمال تقلب در انتخابات را گفتند، من نميدانم چرا بايد اينطور برداشت کنيم که اين سخنان را آگاهانه در جهت حمايت از آقاي خاتمي بيان کردند؟ البته آقاي هاشمي به دليل فاصلهاي که اصولگرايان از او گرفته بودند، از آنان نااميد بود. اگر به خاطرات ايشان نگاه کنيد، کار و اقدامي جدي براي روي کار آمدن آقاي خاتمي انجام نداده بودند».
برسيم به شرايط کنوني؛ اکنون مانند سال 76 باز هم اصلاحطلبان استراتژي خاصي براي آينده ندارند و اگر در آن سال نيروهاي چپ خط امامي نميدانستند قرار است به نيروهاي اصلاحطلب تبديل شوند و هشت سال دولت را در اختيار داشته باشند و همزمان چهار سال مجلس را هم به دست بگيرند، اکنون هم آينده براي اصلاحطلبان مبهم است. البته يک تفاوت مهم در اين بين وجود دارد. آن زمان اصلاحطلبان با رويکردهاي تازه خود هنوز محدوديتهاي کنوني را نداشتند، ازجمله آنکه هنوز سرمايه اجتماعي برآمده تحولخواه که پشت نيروهاي چپ ايستاده بود، آنها را متمايز از تصميمسازان هسته اصلي قدرت در جناح راست تلقي ميکرد و تصور اين بود که اصلاحطلبان توان اصلاحات سياسي و فرهنگي را دارند که البته تلاشهايي هم بهويژه در مجلس ششم و دوره اول خاتمي در اين زمينه شد. اين اعتماد تا سال 92 نيز با اصلاحطلبان همراه بود و حتي مردم بدون هيچ پرسشي به تصميم تشکيلاتي اصلاحطلبان مبني بر حمايت از يک نيروي غيراصلاحطلب پاسخ مثبت دادند؛ تا آنکه اصلاحطلبان به دليل سکوت خود و البته عملکرد نهچندان قابل دفاع دولت مورد حمايتشان، قدري ازسوي سرمايه اجتماعي خود طرد شدند. دومين محدوديتي که اصلاحطلبان در سال76 با آن مواجه نبودند، نوع برخورد نهادهاي نظارتي است. آن زمان هنوز رد صلاحيت به شکل کنوني نبود تا آنکه اصلاحطلبان طعم ردصلاحيتهاي گسترده را در انتخابات مجلس هفتم حس کردند و اين چالش تا به امروز نيز با آنان همراه است. شايد بتوان يک وجه مشترک ديگر نيز ميان اين روزهاي اصلاحطلبان با شرايطشان در سال 76 پيدا کرد؛ آنکه ممکن است نوع عملکرد اصولگرايان، چه در دولت و چه در مجلس، باز هم مردم را به سمت «نه» به شرايط موجود ببرد که بايد ديد در آن شرايط اصلاحطلبان همچنان ميتوانند آلترناتيو جامعه محسوب شوند؟ حتما پاسخ به اين پرسش مهمترين چالش اين روزهاي نيروهايي است که روزگاري باعث شکست ناطقنوري شدند.