سیدحسین موسویان در گفتگو با دیپلماسی ایرانی: ظرفیت غنی سازی گره اصلی در مذاکرات است/مشکلات منطقه ای مهم تر از پرونده هسته ای است
ديپلماسي ايراني
بروزرسانی
ديپلماسي ايراني/ يادداشت پيش رو در ديپلماسي ايراني منتشر شده و انتشار آن در اخرين خبر الزاما به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
مذاکرات سخت و نفس گير ميان ايران و 1+5 ادامه دارد. اين روزها باز هم وين براي پنجمين بار از زمان امضاي برنامه اقدام مشترک ميان ايران و 1+5 در ژنو ، ميزبان وزير امور خارجه جمهوري اسلامي ايران به عنوان رئيس هيات مذاکره کننده و نمايندگان شش کشور مقابلي است که سالهاست براي گره گشايي از پرونده هسته اي ايران تلاش مي کنند. مذاکراتي که عمر آن به بيش از يک دهه مي رسد در اين سالها ميان سياستمداران ايراني از طيف هاي مختلف سياسي دست به دست شده است اما کم و بيش مي توان ادعا کرد که شايد شيوه مذاکرات در اين سالها تغيير کرده است اما حقوق هسته اي که ايران ده سال پيش بر احياي آن پافشاري مي کرد همچنان دست نخورده باقي مانده است. تيم هسته اي در دولت تدبير و اميد راه متفاوت و شفاف تري را براي مذاکره در پيش گرفته است. اکنون ديگر تمام رسانه هاي دنيا و مردم ايران و امريکا هم مي دانند که مقام هاي تهران و واشنگتن براي رسيدن به توفقي جامع تلاش مي کنند و در مسير اين تلاش از ديدارهاي دو جانبه و چندجانبه هم دريغ نمي ورزند. پرونده هسته اي ايران که مدتهاست تحت تاثير لابي هاي صهيونيستي و چهره هاي تندروي امريکايي رنگ و بوي سياسي به خود گرفته است به چشم بسياري از تحليل گران بايد هر چه زودتر حل و فصل شده و توافق بر سر آن مقدمه اي شود براي مذاکرات بيشتر ميان ايران و غرب بخصوص امريکا در راستاي مهار بحران هاي منطقه اي . هرچند تا پيش از اين مذاکرات گفته مي شد که تهران بر سر ميز مذاکره تنها و تنها بر سر پرونده هسته اي خود با طرف غربي مباحثه مي کند اما به نظر مي رسد که بحران امنيتي ايجاد شده در عراق به واسطه فعاليت هاي تروريستي گروه داعش هم اين بار بخشي از وقت مذاکره کنندگان را به خود اختصاص داده است. ايران و 1+5 اعلام کرده اند که مذاکرات براي آغاز نگارش متن نهايي را آغاز خواهند کرد اما هنوز هيچ منبع موثقي اين نکته را تاييد نمي کند که آيا در دو روز گذشته دو طرف اين حرکت را رسما آغاز کرده و پيشرفتي هم در آن داشته اند يا خير؟ سيد حسين موسويان مذاکره کننده ارشد هسته اي سابق ايران در گفتگويي که همزمان با آغاز مذاکرات هسته اي در وين با ديپلماسي ايراني داشت ، تاکيد کرد که تهران و 1+5 ، از 50 درصد آسان اوليه براي رسيدن به توافق نهايي عبور کرده اند اما پر کردن نيم ديگر اين ليوان در حقيقت سخت ترين جاي کار است. موسويان که هم اکنون در دانشگاه پرينستون به عنوان پژوهشگر فعاليت مي کند در دولت هاشمي رفسنجاني سفير ايران در آلمان و در دولت خاتمي معاون دبير شوراي عالي امنيت ملي (حسن روحاني) و عضو هيئت مذاکرات هسته اي ايران بود.آنچه در زير مي خوانيد متن گفتگوي تفصيلي ديپلماسي ايراني با وي است:
پنجمين دور از مذاکرات ايران و 1+5 در وين آغازشده و اين در حالي است که سرعت نزديک شدن دو طرف به هم براي نگارش سند توافق نهايي کاهش يافته است. در چند ماه اخير هر بار ايران و غرب با هم بر سر ميز مذاکره نشسته اند موارد اختلافي بسياري از فردو تا پارچين ، از اصل غني سازي تا راکتور آب سنگين اراک و ... مطرح شده است. از نظر شما اصلي ترين گره ي که امروز رسيدن به توافق را سخت تر کرده است، چيست؟
گره اصلي در خصوص ظرفيت غني سازي اورانيوم در ايران است. امريکا و ساير کشورهاي مقابل ايران در اين مذاکرات اصل غني سازي در ايران را پذيرفته اند اما اصرار دارند که ظرفيت غني سازي ايران را در سطح محدودي باشد. اکنون سوال اينجاست که چرا امريکايي ها تا اين اندازه به بحث ظرفيت غني سازي در ايران شک دارند ؟ حرف کارشناسان هسته اي در خارج از ايران اين است که دستيابي به بمب هسته اي از دو مسير ممکن است: غني سازي اورانيوم و آب سنگين اراک. اکنون امريکا پس از 35 سال مقاومت در برابر دستيابي ايران به هر دو مسير ساخت بمب ، پذيرفته است که ايران غني سازي اورانيوم داشته باشد. با اينهمه در شرايطي اين اصل در توافقنامه نهايي هم لحاظ خواهد شد که محدوديت هايي در خصوص ظرفيت غني سازي اورانيوم از سوي ايران پذيرفته شده باشد و عملا امکان ساخت بمب در زمان کوتاه وجود نداشته باشد. مساله دوم اين است که اصرار امريکا و اروپا براي اينکه آب سنگين را به آب سبک تبديل کنيم به اين دليل است که ايران هر دو طريق ساخت بمب را در اختيار نداشته باشد.
ايران و 5 کشور مقابل آن در خصوص سطح غني سازي زير 5 درصد توافق کرده اند و اکنون مساله موجود ظرفيت غني سازي است . حرف ايران اين است که ما به دنبال اين هستيم که تمام سوخت مورد نياز خود براي تمام راکتورها را به شکل بومي توليد کنيم . اين در حالي است که غرب ادعا مي کند که اگر ظرفيت غني سازي ايران به جايي برسد که يتواند سوخت يک نيروگاه را تامين کند ( به عنوان مثال براي تامين سوخت يک نيروگاه بايد از سانتريفيوژ IR 1 صدهزار مورد داشته باشيم ) ايران ديگر قابليت ساخت سريع بمب را هم خواهد داشت.
پس در اين ميان تضاد مرجعي ميان ايران و غرب وجود دارد. ايران با استناد به ان پي تي تاکيد دارد که غرب امکان تعيين ظرفيت غني سازي براي يک کشور و متوقف کردن فعاليت راکتورهاي آب سنگين آن را ندارد. از سوي ديگر غرب هم چندين قطعنامه رنگارنگ در دست دارد که در تمامي آنها بر لزوم غني سازي صفر در ايران تاکيد شده است.
بله، ايران هم ادعاهايي دارد مبني بر اينکه بيش از 30 سال است که امريکا در راس جبهه اي از جانب غرب تاکيد مي کند که ايران بايد عضوي از جامعه بين المللي شود. در اين ميان تفسير امريکا هم از جامعه بين المللي اين است که تهران به کنوانسيونهاي بين المللي احترام بگذارد. در خصوص فعاليت هاي هسته اي هم تنها معاهده مشروع معاهده منع تکثير تسليحات هسته اي موسوم به ان پي تي است . بر اساس ان پي تي ، هيچ گونه محدوديتي بر سر راه غني سازي اورانيوم وجود ندارد و علاوه بر اين احداث تاسيسات اب سنگين را هم مجاز مي داند. در حال حاضر هم برخي از کشورهاي عضو ان پي تي هم غني سازي سطح بالارا دارند و هم از تاسيسات آب سنگين برخوردار هستند. ايران در چارچوب معادلات بين المللي سخن مي گويد و اين در حالي است که 1+5 خارج از اين معادلات سخن مي گويد. از سوي ديگر غربي ها قطعنامه هاي شوراي امنيت سازمان ملل را در راس هرم مقررات بين المللي مي دانند و اعتقاد دارند که قطعنامه هاي شوراي امنيت بر تمام معاهده هاي ديگر برتري دارد. بر اساس قطعنامه هاي سازمان ملل هم ما بايد غني سازي و آب سنگين راتعليق کنيم.
در شرايطي که ايران براي باز شدن اين گره محدوديت در بحث ظرفيت غني سازي را بپذيرد با انتقادهاي داخلي از سوي مخالفان توافقنامه موقت ژنو روبه رو خواهد شد. در شرايطي که هم اين محدوديت را بپذيريم و هم راکتور اب سنگين را به اب سبک تبديل کنيم چه دستاوردهايي از اين مذاکرات عايد ما شده است؟ منظور من از دستاورد ، دستاوردهاي فني است و نه مسايلي چون لغو تدريجي تحريم ها.
مساله اينجاست که ايران تا به اين لحظه موفقيت هاي بيشماري را از آن خود کرده است . بيش از سه دهه بود که امريکا بر اين مساله اصرار داشت که ايران حق برخورداي از نيروگاه هسته اي را ندارد و دليل اعمال فشار امريکا بر المان ها براي متوقف کردن ساخت نيروگاه در ايران هم اين مساله بود. امروز اروپا و امريکا پذيرفته اند که ايران مي تواند نيروگاه هسته اي داشته باشد و محدوديتي هم براي تعداد انها وجود ندارد. ما نبايد فراموش کنيم که اصلي ترين چالش ما با غرب در خصوص نيروگاه هسته اي بوده که امروز حل شده است . در سه دهه گذشته حرف امريکا و اروپا اين بود که ايران راکتور آب تهران را بايد تعطيل کند و به همين دليل ميله سوخت هسته اي هم در اختيار ما قرار نمي دادند. غرب به دنبال اين بود که با پايان عمر ميله هاي سوخت هسته اي در اين راکتور ، عملا تعطيل شود. امروز غربي ها پذيرفته اند که راکتور تهران به فعاليت خود ادامه دهد و علاوه بر اين ميله هاي سوخت هسته اي ايران را هم تامين مي کنند. سومين دستاورد ايران اين است که امريکا و اروپا در سه دهه گذشته مخالف پروژه هسته اي اصفهان بودند و درهمين راستا به چين فشار آوردند تا همکاري خود با ايران در اين پروژه را قطع کند. در حال حاضر پروژه اصفهان که تبديل کيک زرد به UF4 , UF6 است ، از سوي غرب پذيرفته شده است . در خصوص پروژه اراک هم با اصل پروژه کنار آمده اند اما اصرار دارند که به جاي اب سنگين ، پروژه اب سبک وجود داشته باشد.
علاوه بر موارد گفته شده و مهمتر اينکه امريکايي ها با غني سازي در ايران هم کنار امده اند. فراموش نکنيم که اصلي ترين چالش ما با غرب در يک دهه گذشته مساله غني سازي بوده است . در دو دهه اول انقلاب مساله ما با غرب احداث نيروگاه هسته اي بود و امروز هر دو اين مساله از سوي غرب حل شده است. حرف غرب اين است که ما اين انعطاف ها را از خود نشان داده ايم و اکنون از شما مي خواهيم که در مقابل ظرفيت غني سازي از خود انعطاف مدنظر ما را نشان دهيد. غربي ها از ايران مي خواهند که با بسنده کردن به نطنز ، کار در فردو را تعطيل کنند. حرف ديگر غرب و روسيه اين است که شما مي توانيد سوخت مورد نياز براي نيروگاه هاي فعلي و آتي خود را از روسيه و بازارهاي جهاني تهيه کنيد و سوخت پروژه هاي اراک و تهران و ساير پروژه هاي تحقيقاتي را خودتان تهيه کنيد.
شما در سخنان خود تاکيد کرديد که ايران و غرب بر سر سطح غني سازي تا زير 5 درصد توافق کرده اند. اين بدان معناست که اين سطح از غني سازي در توافقنامه جامع هم دست نخورده باقي خواهد ماند؟
در پاسخ به سوال شما بايد به نکته بسيار کليدي اشاره کنم و آن هم اين است که ايران از ابتدا به دنبال غني سازي بالاي 5 درصد نبود. اگر امروز از غني سازي 5 درصدي حرف مي زنيم نبايد تعبير به عقب نشيني شود چرا که ايران از ابتدا چه در زماني که آقايان لاريجاني مسئوليت پرونده را بر عهده داشتند و چه زماني که آقاي جليلي مسئول بودند همواره تاکيد داشته است که اگر ميله سوخت تهران را در اختيار ما قرار دهيد ما نيازي به غني سازي بالاي 5 درصد نخواهيم داشت . ايران براي تمام فعاليت هاي خود مانند نيروگاه بوشهر به غني سازي زير 5 درصد نياز دارد. استراتژي ايران در حوزه هسته اي هيچ گاه غني سازي بالاي 5 درصد نبوده است. زماني در روزهاي مديريت آقاي جليلي بود که اروپايي ها با دهان کجي اعلام کردند که ميله سوخت مورد نياز ايران را در اختيارش قرار نمي دهند و بر همين اساس ايران هم براي تامين مسله سوخت مورد نياز خود به غني سازي 20 درصد روي آورد. به نظر من ايران در آن زمان کار بسيار درستي هم انجام داد. در همان زمان هم آقاي صالحي رسما اعلام کرد که اگر غرب ميله سوخت هسته اي را در اختيار ايران قرار دهد ، تهران دست به غني سازي 20 درصد نخواهد زد. بنابراين اقدام ما براي غني سازي بالاي 5 درصد معلول فشارهاي غرب بود و امروز ايران با پذيرش داوطلبانه اين مساله هيچ مشکلي ندارد.
ايران تاکيد مي کند که بر اساس ان پي تي ، غرب حق اعمال محدوديت بر سطح غني سازي را ندارد اما بر اساس سخنان شما ايران به دليل بي نيازي مي تواند داوطلبانه اين محدوديت را بپذيرد. آيا اين اقدام داوطلبانه به شکل رسمي مکتوب خواهد شد و آيا ما از پذيرش اين محدوديت براي بازده زماني موقت صحبت مي کنيم يا دايم؟
پذيرش عدم غني سازي بيش از 5 درصد به عنوان يک اقدام داوطلبانه ، غيرحقوقي و غيرتعهد آور حقوقي براي يک دوره اعتمادسازي ميتواند مطرح باشد. اين بدان معنا است که ممکن است ايران داوطلبانه تا ابد غني سازي بالاي 5 درصد را نخواهد اما حاضر نيست در چارچوب ان پي تي متعهد شود که تا ابد خود را از اين حق محروم خواهد کرد.يک مساله اين است که ايران درهر شرايطي مي خواهد حقوق قانوني خود را در چارچوب ان پي تي حفظ کند و بر اساس آن اگر روزي نياز داشت اقدام به غني سازي بالاي 5 درصد هم خواهد کرد. مساله ديگر هم ذات داوطلبانه بودن حرکت ايران است چرا که تهران در گذشته هم تاکيد داشته است که به عنوان گام اعتمادساز براي يک دوره مشخص زماني حاضر به غني سازي تا زير 5 درصد است. علاوه بر اين ، ايران براي بازده زماني اعتمادسازي در حوزه ممانعت از غني سازي بالاي 5 درصد چندان در گير و دار 5 يا 10 سال زماني که مشخص خواهد شد نيست چرا که ما از ابتدا نيازي به غني سازي بالاي 5 درصد نداشته ايم.
شما در ابتداي سخنان خود اشاره کرديد که يک کشور از طريق بالابردن ظرفيت غني سازي و راکتور اب سنگين مي تواند به بمب هسته اي دست پيدا کند و امريکا تمايلي ندارد که ايران از هر دو اين تکنولوژي ها برخوردار باشد. براساس گفته هاي شما غرب اصرار دارد که ايران محدوديت در ظرفيت غني سازي را بپذيرد و اين در حالي است که گفته مي شود راکتور آب سنگين هم براي کاستن از نگراني هاي غرب احتمالا به راکتور اب سبک تغيير ماهيت خواهد داد. ساز وکار اين تغيير به چه شکل خواهد بود؟
شايد بهتر باشد براي روشن تر شدن ذهن در اين خصوص توضيحات فني اوليه اي داده شود.در خصوص مساله راکتور اراک ما با دو پروسه روبه رو هستيم. يک مساله تغييرات تکنيکي و فني است که در نتيجه آن ميزان پلوتونيوم را در حد کم نگاه داريم. هر کشوري براي ساخت يک بمب به 10 کيلوگرم پلوتونيوم نياز دارد. ظرفيت فعلي اراک به گونه اي است که در صورت راه اندازي در يک سال توان توليد 9 کيلوگرم پلوتونيوم را دارد. سازمان انرژي اتمي ايران پيشنهاد کرده است که با اعمال برخي تغييرات تکنيکي ، ايران راکتور اب سنگين را خواهد داشت اما ميزان توليد پلوتونيوم به حدود يک کيلوگرم در سال خواهد رسيد. اين همان مساله اي است که در طرح دانشگاه پرنيستون هم به آن پرداخته شده است. بر اساس اين طرح ، درخواست غرب براي طولاني شدن بازه زماني مورد نياز ايران براي BREAK out طولاني تر خواهد شد و حتي اگر ايران به فکر دستيابي به بمب اتمي هم بيفتد به ده سال زمان نياز خواهد داشت. مساله ديگري که در اين ميان از سوي غرب مطرح مي شود ، بازفراوري پلوتونيوم است . ايران هيچ گاه به دنبال بازفرآوري پلوتونيوم نبوده است. بنابراين بر اساس اين طرح نه از مقدار پلوتونيوم بالا خبري است و نه از بازفراوري که البته هيچ گاه ايران بناي انجام آن را نداشته است.
با اين اوصاف مساله راکتور اراک ديگر يکي از گره هاي اصلي در روند مذاکرات ايران و 1+5 نيست و نخواهد بود ؟
به نظر من در شرايطي که در خصوص برخي موارد اختلافي ديگر توافقي حاصل شود ، ايران و طرف مقابل مي تواند در ساعت 12 نيمه شب ، بيستم جولاي بر روي يک فرمول براي باز کردن اين گره توافق کنند. هنوز در جريان مذاکرات ايران اصرار مي کند که ما اراک را به شکل راکتور اب سنگين مي خواهيم و غرب هم تاکيد مي کند که تهران بايد آن را به راکتور آب سبک تغيير دهد. اما به گمان من در نهايت دو طرف مي توانند بر روي فرمولي که در بالا قيد شد ، به توافق برسند. گره اصلي در ظرفيت غني سازي است که هنوز هيچ گونه توافقي بر روي آن حاصل نشده است.
اخيرا المانيتور در مقاله اي از طرحي جديد با ذکر نام شما گزارش داده است که در آن از تعويض نسل هاي قديمي سانتريفيوژ در ايران سخن گفته است و البته ايجاد يک تاسيسات غني سازي چندجانبه يا همان کنسرسيوم هسته اي.شايد بهتر باشد جزئيات بيشتر اين طرح را که با انتقاد شديد ديويد آلبرايت و رابرت آينهورن هم روبه رو شد، از زبان خود شما بشنويم.
طرحي که شما از آن صحبت مي کنيد طرح دانشمندان هسته اي دانشگاه پرينستون است. نويسندگان اين طرح يکي از بهترين تيم هاي متخصص در امور هسته اي در سطح جهاني هستند. جواد ظريف در يکي از سخنراني هاي اخير خود اشاره کرد که در زمان سفارت خود طرحي را براي ارائه به سه کشور اروپايي تهيه کرده بود و برخي از افراد ثابت آن گفتگوها در آن زمان در نگارش اين متن اخير هم دخالت داشته اند. اين طرح شامل چند محور است که نخستين محور آن لزوم ادامه غني سازي در ايران است. دومين محور هم برخورداري ايران از پيشرفته ترين نسل سانتريفيوژها است. سانتريفيوژهاي IR 1 متعلق به نيم قرن پيش هستند و از منظر اقتصادي به صرفه نيستند و به همين دليل است که ايران به سمت ساخت سانتريفيوژهاي پيشرفته تر رفته است. در شرايطي که غرب با اين مساله کنار بيايد ايران به دو يا سه سال زمان براي تحقيقات و توسعه نياز دارد تا بتواند آخرين نسل پبشرفته تکنولوژي سانتريفيوژ را توسعه داده و به بهره برداري برساند. اين زمان مي تواند همان زمان مورد نياز غرب براي اعتمادسازي هم باشد. اگر غرب با اين مساله کنار بيايد ايران هم برد خود را داشته است چرا که نسل غيراقتصادي از سانتريفيوژها به نسل پيشرفته و اقتصادي تبديل خواهد شد که مي تواند اخرين مدل روز هم باشد. توجه داشته باشيم که نگراني غرب از برنامه هسته اي ايران در حقيقت نگراني ساختگي است که ساخته و پرداخته دست اسرائيلي ها است و مدت زمان تعيين شده در اين طرح براي تحقيق و توسعه تهران مي تواند به جلب اعتماد غربي ها هم کمک کند.
حرف غرب اين است که ايران نيازي به تامين بومي سوخت بوشهر ندارد و ميتواند به خريد آن از روسيه همچنان ادامه دهد. بر اساس اين ادعا ايران با 2 يا 3 هزار سانتريفيوژ مي تواند سوخت مورد نياز اراک و تهران را تامين کند وسوخت مورد نياز بوشهر را هم حتي پس از اتمام قراردادي که 7 سال از آن باقي مانده است باز هم از اين کشور خريداري کند. بر اساس طرح دانشگاه پرينستون ، ايران مي تواند سوخت مورد نياز در بوشهر را هم تامين کند. من در بهار 1384 ايده ايجاد کنسرسيوم مشترک را به عنوان يک شيوه اعتمادسازي منطقه اي و بين المللي در مصاحبه با خبرگزاري ايتارتاس مطرح کردم. در ان زمان من سخنگوي تيم مذاکره کننده هسته اي بودم اما از ايده من استقبالي نشد و حتي براي در داخل من را سرزنش هم کردند.بعدا آقاي احمدي نژاد همين ايده را در سازمان ملل ارايه کرد. اما دليل مخالفت هاي البرايت و اينهورن با طح پرينستون اين است که علاوه بر اين که ادعا مي کنند اين طرح تحت تاثير لابي ايران نوشته شده اين است که انها مخالف تهيه سوخت نيروگاه بوشهر توسط ايران هستند.
دليل آن مخالفت ها و سرزنش ها چه بود؟ دليل مخالفت هاي داخلي اندکي قابل درک است اما چرا طرح شما با مخالفت غرب روبه رو شد ؟
سفراي سه کشور اروپايي بلافاصله با من ملاقات داشتند و تاکيد کردند که با اين طرح مخالف هستند چرا که براي تشکيل کنسرسيوم بين المللي و منطقه اي، بايد آخرين تکنولوژي سانتريفيوژ را در اختيار اين کنسرسيوم قرار گيرد. مساله اي که اينجا بايد مدنظر داشت اين است که در بحث تشکيل کنسرسيوم نخستين مساله اين است که بايد پروژه اقتصادي باشد. براي اقتصادي بودن اين طرح بايد از پيشرفته ترين نسل سانتريفيوژها استفاده شود.
اين همان طرحي است که اقاي احمدي نژاد هم از آن سخن گفته بود؟
بله، در شهريور ماه 1384 اين ايده کنسرسيوم هسته اي بين المللي توسط آقاي احمدي نژاد در سازمان ملل هم مطرح شد. محور ديگري از پيشنهادي دانشگاه پرينستون بر اساس همين طرح اعلام شده از سوي اقاي احمدي نژاد است. پيشنهاد من در بهار همان سال همين بود اما زماني که از زبان رئيس جمهور ايران مطرح شد بيشتر مورد توجه قرار گرفت. در خصوص جزئيات اين طرح هم بايد در مذاکرات سخن گفت.
شايد يکي از انتقادهاي داخلي به شما در زمان طرح اين ايده هم تلاش براي بيرون بردن غني سازي از خاک ايران بوده است. آيا اين طرح شما به نوعي غيربومي سازي کردن اين روند نيست و آيا نمي تواند به نوعي غرب را به سمت دعوت ايران براي غني سازي صفر در خاک خود و تامين نياز از بازارهاي جهاني سوق دهد؟
من با بومي سازي غني سازي اورانيوم در ايران صد در صد موافق هستم اما حرف ما اين است که ما به غني سازي بومي دسترسي پيدا کرده ايم. ايران در حال حاضر غني سازي بومي را در اختيار دارد و اين توانايي نيست که به دلبخواه غرب قابل تغيير باشد. ايران هم به دانش سخت افزاري و هم نرم افزاري اين تکنولوژي دست پيدا کرده است. نظر شخصي من اين است که در قالب يک همکاري منطقه اي بين کشورهاي منطقه يعني ايران ، کشورهاي عضو شوراي همکاري خليج فارس و عراق اين حرکت بايد شکل بگيرد. در اين چارجوب، همکاري هاي جامع منطقه اي اعم از سياسي ، اقتصادي ، فرهنگي جا مي گيرد و بحث عاري سازي خليج فارس از کشتارهاي دسته جمعي هم مي تواند جزئي از اين طرح باشد. در اين زيرمجموعه بحث کنسرسيوم هسته اي هم قرار مي گيرد. بنابراين به اعتقاد من ما از غني سازي بومي گذشته ايم و مي توانيم رهبري غني سازي منطقه اي را بر عهده بگيريم. به گمان من ايران مي تواند در مسير اعتمادسازي منطقه اي گام بردارد و همسايگان و ديگر کشورهاي منطقه را هم در اين دانش شريک کند. البته ايده ال من اين است که همکاري هاي ما با کشورهاي منطقه اي در حوزه هسته اي بايد در قالب يک سازمان منطقه اي فراگير باشد. سوژه اين همکاري منطقه اي هم بايد فراتر از انرژي هسته اي و مبارزه با تسليحات کشتار جمعي باشد و هم مسايل و دغدغه هاي ديگري چون تروريسم. آنچه که در ذهن من است همکاري هاي منطقه اي ميان ما درست مانند کشورهاي اروپايي است. ما و کشورهاي خليج فارس بايد مانند کشورهاي اروپايي همکاري همه جانبه عمل کنيم. در طرح پرينستون هم به اين نکته اشاره شده است که اروپا هم يک ساز و کار کنسرسيوم هسته اي دارد به اسم يورنکو. اتحاديه اروپا مانند اتحاديه خليج فارسي که در ذهن من است يک ساز و کار غني سازي منطقه اي دارد. شايد مردم ايران نميدانند که امريکا با همه عظمتي که دارد اصلا غني سازي بومي و ملي ندارد. يک سايت بزرگ غني سازي در امريکا فعال است که متعلق به اروپايي ها يا همان يورنکواست. از ميان کشورهايي که عضو ان پي تي هستند فرانسه ، روسيه و ژاپن غني سازي ملي دارند و مابقي غني سازي منطقه اي دارند . علاوه بر اين برزيل و آرژانتين هم در قالب يک قرارداد مشترک منطقه اي نياز خود را تامين مي کنند. ارژانتين هم غني سازي ملي و بومي خود را متوقف کرده است. حرف من اين است که ما با داشتن غني سازي بومي، رهبري غني سازي منطقه اي را بدست گيريم.
با توجه به صحبت هاي شما نياز به باز کردن يک پرانتز براي بحث سياسي است . طرح شما براي تشکيل کنسرسيوم هسته اي بسيار ايده ال است اما به نظر مي رسد که در منطقه خاورميانه اي که کشورهاي عضو آن در تنش با هم به سر مي برند ؛ پديده تروريسم هم هر روز پررنگ تر از ديروز مي شود و اسرائيل هم در آن هر روز دست به تنش زايي جديدتري مي زند امکان عملي پياده کردن چنين طرحي حداقل در بازده زماني کوتاه يا ميان مدت دور از ذهن باشد.
ايران اسرائيل را به عنوان يک عضو از خاورميانه به رسميت نمي شناسد.
به هرحال کارشکني هاي همين عضو غيررسمي و نامقبول تا به امروز بر پيچيده گي هاي پرونده هسته اي ايران افزوده است.
بله از اين منظر حق با شماست اما دولت ايران ، اسرائيل را عضوي از خاورميانه نمي داند.همانطور که شما گفتيد بحران ميان اعضا مانند ايران و عربستان وجود دارد و البته بحران در عراق و تنازع منطقه اي ميان شيعه و سني و رواج تروريسم هم منطقه را در بر گرفته است. بنابراين من معتقد هستم که بيش از مساله هسته اي اين همکاري هاي منطقه اي در خليج فارس است که براي ايران از اهميت حياتي و استراتژيک و مهمي برخوردار است. بر همين اساس ايران ، عراق و شوراي همکاري خليج فارس بايد يک پيمان امنيتي براي تامين صلح و ثبات در منطقه امضا کنند و در ان مبارزه مشترک با تمام دغدغه هاي مشترک را هم جا دهند. مشکلات موجود در منطقه بسيار مهم تر و حياتي تر از پرونده هسته اي ايران هستند. مساله هسته اي ايران که امري ساختگي است و مساله واقعي خطر تروريسم و نيروهاي تکفيري است. براي مهار اين مسايل هم هيچ راهي جز تفاهم مشترک منطقه اي وجود ندارد.
شما تاکنون بارها در نوشته هاي خود تاکيد کرده ايد که ايران براي کاهش نگراني هاي غرب در خصوص انحراف در برنامه هسته اي مي تواند مجوز نظارت هاي دقيق را صادر کند. در برنامه اقدام مشترک ايران مجوز بسياري از بازديدهاي سرزده و ضبط فعاليت هاي هسته اي خود را داده است. به نظر شما در توافقنامه سند جامع نهايي ايران علاوه بر امضاي پروتکل الحاقي بايد دست به چه همکاري هاي داوطلبانه ديگري هم بزند؟
به نظر من روند و سطحي از همکاري که ايران با آژانس آغاز کرده است ، مي تواند ادامه يافته و کافي هم باشد. البته که در مرحله نهايي ايران بايد پروتکل الحاقي را هم امضا کند و امکان ندارد که درخواست از ايران براي امضاي پروتکل الحاقي در توافقنامه نهايي نباشد. کشوري که پروتکل الحاقي را امضا مي کند در حقيقت به نهايت شفافيت سازي برنامه هسته اي خود تن داده است. ايران در تمام مذاکرات هسته اي خود از زمان رياست آقاي روحاني بر تيم هسته اي تا به امروز عملا مفاد پروتکل را اجرا کرده است البته با اين تفاوت که در دوره آقاي روحاني به مدت يک سال و نيم اين پروتکل اجرا شد اما در دوره هاي اقايان لاريجاني و جليلي اجراي ان موردي بود و مورد به مورد به آژانس براي دسترسي به مفاد مدنظر در پروتکل اجازه داده شد. در اين دوره ها حتي دسترسي هايي فراتر از پروتکل هم داده شده بود. بنابراين من گمان نمي کنم که نحوه بازرسي ها و دسترسي ها به تاسيسات هسته اي ايران مانعي بر سر راه به توافق رسيدن طرفين باشد. در حال حاضر هم روالي که سازمان انرژي اتمي با مديريت شخص صالحي آغاز کرده و پيش مي برد بسيار قابل قبول و مدبرانه است. اصطکاک ميان ايران و آژانس در حال حاضر به حداقل رسيده است و اين کمک بزرگي به مذاکرات مي کند.
شمارش معکوس براي به پايان رسيدن عمر 6 ماهه برنامه اقدام مشترک ژنو آغازشده است. آيا ايران و طرف هاي مقابل تا 20 جولاي به توافق خواهند رسيد؟ در صورت عدم توافق چه سناريوهايي پيش روي دو طرف خواهد بود؟
برداشت من اين است که ايران و 5 کشور روبه روي آن در اين مذاکرات 50 درصد مسير را طي کرده اند. البته بايد تاکيد کنم که 50 درصد اول ساده بود اما 50 درصد دوم بسيار سخت است. سه احتمال را بايد در نظر گرفت. احتمال اول که من اميدوار هستم که 20 جولاي توافق نهايي امضا شود و البته اين امر را شدني هم مي دانم. به باور من در اين مرحله اين غرب است که بايد با واقع بيني از زياده خواهي ها فاصله بگيرد.
احتمال دوم اين است که توافقنامه موقت 2 امضا شود. در اين توافقنامه هر آنچه را که تاکنون بر سر آن به توافق رسيده اند مکتوب شودو متقابلا پاره اي از تحريم ها ديگر ي هم برداشته خواهد شد. بخشي باقي مانده هم براي توافق نهايي که مي تواند در ماه نوامبر باشد باقي خواهد ماند.
البته ايران و 1+5 در همان توافقنامه اوليه تاکيد کرده اند که تا بر سر همه چيز مذاکره نکنيم بر سر هيچ چيز مذاکره نکرده ايم.
بله. بر اين اساس سناريو سوم که تمديد روند فعلي بدون توافق رسمي است، بر روي ميز قرار مي گيرد.
به نظر مي رسد که در دو ماه اخير اندکي از فشارهاي کنگره و سنا و ساير لابي هاي ضدايران بر اوباما کاسته شده است اما زمزمه هايي شنيده مي شود که با نزديک شدن به زمان برگزاري انتخابات کنگره در امريکا در ماه نوامبر ، عدم به نتيجه رسيدن مذاکرات در 29 تير ماه مي تواند بر فشارها بر کاخ سفيد بيفزايد. اين در حالي است که مخالفان مصالحه با ايران بارها و بارها تاکيد کرده اند که توافق نکردن بهتر از توافق بد است. اين توافق بد از نگاه آنها چه مسايلي را در برمي گيرد؟
با اطلاعاتي که من دارم واشنگتن در 50 سال گذشته هيچ گاه در مورد هيچ مسئله اي همچون مسئله هسته اي دراين سطح تحت فشار داخلي و خارجي نبوده است. جبهه بي سابقه اي متشکل از جناحي از اعراب، منافقين، گروههاي راديکال و فشار داخلي آمريکا، لابي هاي متعدد در داخل آمريکا و اسرائيل شکل گرفته و فشار سهمگيني را روي دولت اوباما ساماندهي کرده اند تا از مصالحه هسته اي ايران و قدرتهاي جهاني و رفع تخاصم ميان تهران و واشنگتن جلوگيري کنند.
گروه فشار مذکور از دولت اوباما مي خواهد حال که اصل غني سازي درايران را پذيرفته، کاري کند که برنامه هسته اي ايران درحد يک برنامه سمبليک و نه يک برنامه براي تأمين نيازهاي واقعي سوخت هسته اي ايران، باقي بماند. تعطيلي پروژه آب سنگين اراک و تعطيلي سايت هسته اي فردو از اصلي ترين مطالبه هاي اين گروه است. مخالفان مصالحه با ايران تمام تلاش خود را براي در فضاي وهم آميز و عيرواقع بينانه قرار دادن مذاکره کنندگان به کار مي گيرند. ايران و 1+5 بايد مراقب اقدام هاي مخرب اين لابي ها باشند. دو طرف بايد در مسير نيل به يک معامله ابرومندانه، واقع بين هم باشند. اصول اين توافقنامه بايد در چارچوب ان پي تي باشد و اين در حالي است که اين روزها شاهد اين مساله هستيم که آمريکا و قدرتهاي جهاني بدنبال تحميل اقداماتي بر ايران هستند که فراتر از معاهده N.P.T است . اين حرکت ها مشروعيت ان پي تي را هم زير سوال مي برد و بايد از آن حذر کرد.
اين روزها بحران هاي جاري در منطقه از سوريه تا عراق به گونه اي لزوم عبور ايران و امريکا از فراز و نشيب هاي پرونده هسته اي و همکاري در ساير حوزه ها را مي طلبد.همزمان برخي از احتمال همکاري تهران و واشنگتن در مهار بحران داعش سخن مي گويند. دستيابي ايران و 1+5 به موفقيت در حوزه هسته اي مي تواند بر ساير دغدغه هاي مشترک تاثيرگذار باشد يا خير؟
همانطور که شما اشاره کرديد خاورميانه با بحرانهاي جاري همچون بحران سوريه و عراق دوران آسيب پذيري بي سابقه اي را آغاز نموده که در صورت عدم چاره انديشي سريع، روندfailed region به failed states رقم خواهد خورد، وضعيتي که نه قدرتهاي بزرگ و نه قدرتهاي منطقه اي قادر به مديريت آن نخواهند بود.حصول توافق نهايي بين ايران و قدرتهاي جهاني در پرونده هسته اي، مي تواند نقطه آغاز تحولات استراتژيک جديدي در منطقه خاورميانه باشد.با حل بحران هسته اي ايران درب ها براي ديالوگ و همکاري قدرتهاي منطقه اي همچون ايران وعربستان و ترکيه براي مديريت بحرانهاي منطقه اي باز خواهد شد.
فراموش نکنيم که بحران هسته اي ايران يک بحران مصنوعي ساختگي صهيونيست جهاني است که باعث شده ايران، قدرتهاي جهاني و قدرتهاي منطقه از بحرانهاي جدي و واقعي همچون طغيان خطرناک ترين نوع تروريسم در خاورميانه غافل بمانند.با بسته شدن پرونده اين بحران ساختگي، پرونده بحرانهاي واقعي باز و زمينه تعامل ايران وقدرتهاي جهاني در مورد اين بحرانها فراهم خواهد شد.
آيا کشورهايي چون عربستان که از نزديکي احتمالي تهران – واشنگتن در برخي پرونده هاي منطقه اي واهمه دارند هم از دستيابي ايران و 1+5 به توافق هسته اي استقبال مي کنند؟
مساله اينجاست که در حال حاضر ديپلماسي فعلي قدرتهاي منطقه براساس Blame Diplomacy استوار است که هيچ نتيجه اي بجز گسترش بحران و خصومت نداشته و نخواهد داشت.عربستان و ساير کشورهاي عرب منطقه اولين قرباني تروريسم کور تکفيري ها خواهند بود. در بين کشورهاي منطقه اول ايران و بعد ترکيه آسيب پذيري کمتري نسبت به طغيان تروريسم کور تکفيري ها خواهند داشت. کشورهاي عربي و جهان غرب و در رأس آن آمريکا و اسرائيل بيشترين ضربه پذيري را تجربه خواهند کرد.
مساله ديگري هم که بايد مد نظر قرار داد اين است که در صورت شکست مذاکرات هسته اي، بحران انرژي در بازارهاي جهاني محتمل است. زيرا وضعيت دو توليد کننده بزرگ نفت يعني عراق و ليبي بسيار شکننده است و آسيب پذيري کشورهاي نفتي حاشيه خليج فارس نيز بر قدرتهاي جهاني پوشيده نيست. ايران با ذخائر عظيم نفت و گاز، يکي از باثبات ترين منابع تأمين انرژي جهان است . تحريمهاي جاري به امنيت انرژي لطمه زده و شکست مذاکرات هسته اي، به بي ثباتي در بازارهاي جهاني انرژي دامن خواهد زد.