1
0
153
آخرین خبر/ به شادی مردم اعتماد مکن برف
تا میباری نعمتی؛چون بنشینی
به لعنتشان دچاری.
چیزی در سکوت مینویسی
همهمان را گرفتار حکمت خود میکنی
ما که سفیدخوانیهای تو را خوب میشناسیم.
تو چقدر سادهئی
که بر همه یکسان میباری
تو چقدر سادهئی
که سرنوشت بهار را
روی درختها مینویسی
که شتکها هم میخوانند.
آخر ببین چه جهان بدی شد
آفتاب را
داور تو قرار دادهاند
و تو با پائی لرزان به زمین مینشینی
پیداست که میشکنی برف.
تا قَدرت را بدانند
با سنگریزه و خرده شیشه فرود آ
فکر میکنم سرنوشت
مرا جائی دیدهئی برف.
آب شو
آب شو! موسیقی منجمد!
و بیا و ببین
رنج را تو کشیدی
به نام بهار
تمام میشود